روایت جنایت منافقین که رهبر انقلاب از آن یاد کردند / ضیافت افطار به دعوت مجاهدین خلق!
عامل اطلاعاتی منافقین همزمان، اطلاعات ورود تعداد شش یا هفت خودرو را اعلام می کند، فرماندهان علمیات سازمان منافقین به این نتیجه میرسد که اعضای جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی فارس در منزل دکتر طاهری جمع شدهاند و زمان حمله فرا رسیده است!
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ در دیدار روز سهشنبه رهبر معظم انقلاب با خانواده شهدای حادثه تروریستی حرم حضرت شاهچراغ ایشان بر ضرورت زنده نگه داشتن یاد این حادثه در اذهان جامعه تأکید کردند و گفتند: «بایستی دستگاههای فرهنگی ما، دستگاههای رسانهای ما، عناصر هنری ما، این قضیه را مثل قضیهی عاشورا، مثل قضایای گوناگون تاریخی، نگه دارند، بزرگ کنند، ترسیم کنند، آیندگان بفهمند. ما در این زمینهها کوتاهی داریم؛ ما در قضیهی رسانه و تبلیغ و ترسیم واقعیات کوتاهی داریم.»
ایشان افزودند: خیلی از جوانهای ما و شما قضایای بیست سال قبل را نمیدانند، قضایای منافقین را نمیدانند. در همین شیراز، روز ماه رمضان، دم افطار، منافقین وارد خانهی آن دکترِ شریفِ بزرگوار میشوند و [او را] به رگبار میبندند؛ روز ماه رمضان در شیراز! بعدها من به آن خانه رفتم. نسل جوان ما متأسفانه خیلی از اینها را نمیداند؛ ما در این زمینهها کمکاری داریم؛ باید عناصر هنری ما [کار کنند].
دکتر محمدحسن طاهری، عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی استان فارس کسی بود منافقین اعضای خانوادهاش را در ماه رمضان سال 1361 به شهادت رساندند.
بدون نقاب
منافقین که از ابتدای پیروزی انقلاب در برهههای مختلف در گوشه گوشه کشور آشوب و بلوا به پا میکردند سرانجام در 28 خرداد 60 نقاب از چهره برداشته و با نبرد آشکار مسلحانه به قتل عام مردم بیگناه دست زدند.
همزمان با تهران، موج خشونتها در شیراز نیز گسترش یافت و درگیری خیابانی در تقاطعهای مرکزی و مهم شیراز همانند میدان ستاد، خیابان و چهار راه زند، چهار راه سینما سعدی، خیابان فردوسی (محل دفتر مرکزی سازمان منافقین در شیراز) اوج گرفت. در این درگیریها تعدادی اتوبوس، مغازه و بانک به آتش کشیده شد و چندین نفر از مردم به شهادت رسیدند.
از هولناکترین این حوادث جنایتی بود که منافقین 9 مرداد 60 با ورود مسلحانه به منزل دکتر محمدحسن طاهری از پزشکان متعهد شیراز رقم زدند.
عکاس نفوذی
مرحوم دکتر محمدحسن طاهری، عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی استان فارس بود و تقریبا بدون استثنا هر جمعه شب در منزل ایشان، جلسه شورای مرکزی حزب شیراز تشکیل میشد. این جلسات در پایان هر ماه، یکبار نیز به صورت استانی برگزار میشد،در جلسات استانی نه تنها اعضای شورای مرکزی استان بلکه نمایندگان مجلس شورای اسلامی استان فارس و مسئولان شاخههای شهرستانهای بزرگ نیز در آن شرکت میکردند.
منافقین، یک عکاس را به عنوان یک عامل نفوذی در بخش فرهنگی حزب جمهوری اسلامی فارس مأمور کرده بودند تا محل جلسات را به صورت کامل شناسایی کنند؛ در بهار سال 1360 و در ایامی که شهید بهشتی میهمان منزل دکتر طاهری بود، این عامل نفوذی به همراه سایر اعضای حزب وارد منزل دکتر طاهری شده و به بهانه عکاسی از حاضرین در جلسه، از گوشه و کنار ساختمان و اتاقها عکس میگیرد و به این ترتیب نقشهای دقیق از مختصات منزل طاهری در اختیار منافقین قرار میگیرد.
آتش در مطب
شامگاه 8 مرداد 1360، یک ماه پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، حدود ساعت 10 شب عناصر سازمان منافقین، با ریختن مواد آتشزا از زیر در ورودی اصلی، به داخل مطب وی، واقع در شیراز - خیابان شهید بهشتی (نادر) - اول قدمگاه، آن را به آتش میکشند.
مطب که در آن ساعت تعطیل بود، ظرف چند دقیقه سوخت و چیزی از محتویات آن به جای نماند. اما این اتفاق آتش کینه منافقین را سرد نکرد؛ جنایت سهمگین دیگری در راه بود.
مهمانی خونین
سازمان منافقین که نقشه کاملی از منزل دکتر طاهری در اختیار داشتند، پس از جنایت 7 تیر با هدف انهدام حزب جمهوری اسلامی در استان فارس، عملیاتی را تنظیم کرد تا 2 تیم عملیاتی پنج نفره، آموزش دیده و مجهز به مسلسلهای یوزی و ام -3 و نارنجک دستی، به صورت همزمان از ضلع غربی ساختمان یعنی کوچه هشت متری و ضلع شرقی ساختمان که یک باغ شخصی است، به خانه حملهور شوند.
یک نفر عامل اطلاعاتی منافقین از صبح روز عملیات به صورت نامحسوس مشغول کشیک دادن در حوالی منزل دکتر است و با بیسم دستی، اخبار را لحظه به لحظه مخابره میکند.
در همان روز و پس از ماجرای به آتش کشیدن مطب دکتر طاهری، خانواده همسر ایشان برای احوالپرسی، دلگرمی دادن همگی با هم قرار گذاشتند تا برای افطار به منزل دکتر بیایند.
از طرف دیگر طبق روال هر شب جمعه در منزل ایشان جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شیراز برگزار میشد.
ساعت یک بعد از ظهر دکتر طاهری به همراه برادر خود رجبعلی طاهری و سه نفر دیگر از اعضای حزب به منزل وارد میشوند تا مقدمات جلسه آن شب را فراهم کنند.
همسر دکتر طاهری به دلیل که به دلیل حمله شب گذشته منافقین به مطب نگران است، تقاضا میکند تا به همین دلیل و به واسطه عدم امکان پذیرایی و همچنین ورود اعضای خانوادهاش، جلسه را به محل دیگری منتقل کنند. دکتر طاهری نیز به همراهان اعلام میکند تا جلسه آن شب را به محل دیگری جابجا کنند و از همین رو جلسه آن شب به منزل مرحوم حاج مغاره در خیابان زند منتقل میشود.
شب واقعه
مهدی طاهری، فرزند مرحوم دکتر طاهری و رئیس شورای اسلامی شهر شیراز که جنایت دلخراش روز جمعه نهم مرداد 1360 (برابر با آخرین جمعه ماه رمضان) را به چشم دیده است، حادثه را اینگونه بازگو میکند: شب قبل از حادثه، وقتی قصد داشتم از مقر اصلی بسیج شیراز به منزل به منزل برگردم، با اصرار حسن حقنگهدار (که بعدها شهید شد) مواجه شدم که از من خواست یک قبضه مسلسل یوزی همراه با دو خشاب را به منزل ببرم؛ من با اکراه، سلاح را به منزل آورده و برای دیده نشدن، آنرا ملحفه پیچ نموده و در قفسه آشپزخانه طبقه همکف قرار دادم؛ سلاحی که سرنوشت روز بعد را تغییر داد.
ساعت هفت و 10 دقیقه بعداز ظهر، حوالی اذان مغرب، خانوادهها و وابستگان همسر دکتر طاهری یک به یک وارد منزل میشوند و مراسم صرف افطار برگزار میشود.
حدود نیم ساعت از زمان افطار گذشته بود. سفره افطار جمع شده و کوچک و بزرگ در سالن اصلی منزل در طبقه همکف مشغول گپ و گفت خانوادگی با یکدیگر بودند؛ از کودک شیرخوار تا پیرمرد 80 ساله در این جمع حضور داشتند.
عامل اطلاعاتی منافقین همزمان، اطلاعات ورود تعداد شش یا هفت خودرو را اعلام می کند، فرماندهان علمیات سازمان منافقین به این نتیجه میرسد که اعضای جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی فارس در منزل دکتر طاهری جمع شدهاند و زمان حمله فرا رسیده است!
دستور حمله صادر میشود و تیمهای عملیاتی خود را به محلهای مورد نظر رساندند و حمله را همزمان از دو طرف آغاز کردند.
نقطه تمرکز حمله منافقین سالن اصلی ساختمان در طبقه همکف بود، درست جایی که میهمانان نشسته بودند. صدای رگبار پنج مسلسل همزمان زمین و زمان را لرزاند و کوچک و بزرگ از آن معرکه به هر سوی گریختند. خون مطهر شهدا زمین و قالیهای مفروش بر اتاق را رنگین کرد و دیوارها و سقف از اصابت گلولهها سوراخ سوراخ شد.
گلولههای مزدوران منافق، کوچک و بزرگ را از دم تیغ گذارند. همه جا پر از خون شد، بوی باروت فضا را پر کرد و صدای شیون و فریادها بلند شد.
در همین اثنا و با شروع تیراندازی منافقین، من که در آن زمان 16 سال بیش نداشتم، به خود آمده و خود را به قفسه آشپزخانه رساندم. خداوند چنین اراده کرده بود تا در زمان آغاز تیراندازی من در آشپزخانه مشغول صحبت با پسر داییام باشم، یعنی در دو سه متری جایی که سلاح را مخفی کرده بودم.
بلافاصله سلاح را برداشته و به طرف سقف سالن مرکزی اقدام به تیراندازی هوایی کردم. با شنیدن این تیراندازی، منافقین با این تصور که نیروی محافظی به مقابله آنها آمده از مسیری که آمده بودند، گریختند. من با احتیاط وارد سالن اصلی شدم و تازه متوجه ابعاد آن جنایت هولناک شدم. در این گیر و دار هر کسی توانسته بود از منزل فرار کرده و به منزل همسایه ها پناه برده بود.
منافقین همچنان که میگریختند در کوچه و در تاریکی به هر شبحی تیراندازی کرده بودند که خوشبختانه کسی آسیب ندید.
نجات معجزهآسا
در این جنایت دلخراش، سه نفر از مهمانان (حاج محمدحسین اسماعیلی، سید محمد حسن مهیمنیان و ربابه اسماعیلی) در دم به شهادت میرسند و حاج احمد اسماعیلی نیز بر اثر شدت جراحات روز بعد در بیمارستان نمازی شیراز به شهادت میرسد.
در جریان این واقعه خونین، سه نفر از خانواده اسماعیلی به نامهای بانو حاجیه خانم فاطمه اسماعیلی همسر بزرگ خاندان حاج احمد و مهندس محمد علی اسماعیلی فرزند ارشد خاندان و دختر 9 ساله ایشان سیترا اسماعیلی نیز به شدت مجروح میشوند.
اما دکتر طاهری و دیگر اعضای حزب جمهوری اسلامی که با درخواست همسرش جلسه را در محل دیگری برگزار می کردند به طرزی معجزهآسا در امان ماندند تا برگ دیگری از جنایات منافقین در شیراز با به خاک و خون کشیدن خانوادهای بیگناه رقم بخورد.