چهارشنبه 7 آذر 1403

روایت دست اول از قرارگاه محافظان امام خمینی در بهمن 57

خبرگزاری فارس مشاهده در مرجع
روایت دست اول از قرارگاه محافظان امام خمینی در بهمن 57

گروه تاریخ خبرگزاری فارس امین رحیمی: اول صبح وعده داریم برای یافتن «حسینیه زیبا» و با حاج «اکبر براتی» همراه می‌شویم در کوچه‌های حوالی میدان خراسان که هنوز قدیمی‌اند و یادگارهای قدیمی هم دارند. یک نظر که کوچه را می‌بیند، زود می‌شناسد؛ کوچه شهید «محمدمهدی مشهدی رحیم» که نامی زیباتر از زیباست، برای کوچه زیبای سابق.

در این کوچه دنبال حسینیه‌ای می‌گردیم که مشهور بود به حسینیه زیبا. حاج اکبر فقط یادش است که نبش کوچه بود و در کوچه‌ای که حسینیه زیاد دارد، سرگردان می‌شویم که کدام بوده و چه شده؛ این بوده که یکی می‌گوید شاید بوده یا آن یکی که دیگری می‌گوید به‌گمانش بوده. کسی نمی‌داند. در این کوچه‌های قدیمی هم حتی، آدم‌های قدیمی کم شده‌اند این سال‌ها. نشانی می‌دهیم و نشانی می‌گیریم تا بالاخره گشایشی فرامی‌رسد بر درهای بسته یادهای دور و نوری می‌تابد بر داستان جستجو. یکی از قدیمی‌های محل می‌تابد وسط کوچه و نشانی می‌دهد و...

«درست است»؛ یک بوسه حاج اکبر براتی بر پیشانی‌اش می‌زند تا پاداش گرفته باشد از کهنسالی‌اش و یادهایی که در ذهن هنوز نگذاشته فراموش شوند. حسینیه زیبا حالا مدرسه‌ای است، نامش «الغدیر».

گروه‌هایی که از قم و اصفهان آمدند

جلوی مدرسه که می‌رسیم خاطرات حاج اکبر راز جستجوی حسینیه زیبا را آشکار می‌کند:«پس از فرار شاه هسته‌های تشکیلاتی حفاظت از امام (ره) شکل گرفت. چون امام (ره) فرموده بودند که در هر شرایطی به ایران بازمی‌گردند. شهید عراقی که با مبارزان انقلابی و افراد معتمد و همچنین هیأت‌های مذهبی و انقلابی در داخل تشکیلات نظامی دوره پهلوی ارتباط قوی داشت به شهید محمد بروجردی خبر داد که خودتان را برای حفاظت از امام (ره) آماده کنید.

شهید بروجردی پیش از انقلاب با تشکیل گروه توحیدی «صف» با شبکه‌ای از مبارزان انقلابی ارتباط داشت و به این دلیل کار حفاظت از امام (ره) را برعهده گرفت. من نیز با شهید بروجردی برای حفاظت از امام (ره) ارتباط تشکیلاتی داشتم و طبق هماهنگی‌هایی که با شهید عراقی انجام شد، کار را شروع کردیم. روزهای پیش از ورود امام (ره) هنوز حکومت پهلوی سر کار بود و اسلحه دست مردم نیفتاده بود و کمیاب بود. البته برخی سربازان هم بودند که از پادگان‌ها با اسلحه فرار کرده بودند.»

راوی انقلاب که خودش جانباز دفاع مقدس است، ادامه می‌دهد: «آن موقع قرار شد 2 گروه مردمی از افرادی که سلاح به دست آورده بودند از قم و اصفهان به تهران بیایند و آموزش ببینند برای محافظت از امام (ره). پس از افراد گروه توحیدی صف که حلقه اول محافظان امام (ره) را تشکیل می‌دادند، این افرادِ اعزامی به تهران گروه محافظان حلقه دوم بودند که قرار بود امنیت مسیرهای تردد امام (ره) از فرودگاه تا بهشت زهرا (س) را تأمین کنند و البته تعدادی از آنان نیز روز 12 بهمن پیشاپیش در بهشت زهرا (س) مستقر شدند.

در مجموع از این افراد اعزامی که گروه‌هایی از تهران نیز به آنان اضافه شده بودند حدود 150 نفر انتخاب شدند و کار آموزش شروع شد. این افراد روزها در حسینیه زیبا مستقر بودند و شب‌ها برای آموزش کار با سلاح و یادگیری اصول محافظت به خانه‌هایی که اهالی و افراد معتمد در اختیارمان گذاشته بودند، منتقل می‌شدند».

مسلسل در دستش انگار کلت بود!

تعدادی از خانه‌هایی که افراد در آن آموزش می‌دیدند در کوچه زیبا بود و البته به گفته حاج اکبر 2 خانه هم حوالی خیابان پیروزی بود. این خانه‌ها خالی بودند و به جایی برای آموزش فشرده کار با اسلحه تبدیل شدند. در کوچه زیبا دنبال آن خانه‌ها هم می‌گردیم که البته نوسازها جایشان را گرفته‌اند و حاج اکبر تعریف می‌کند: «افراد به 2 گروه تقسیم شدند و در 2 بازه زمانی آموزش دیدند. هر گروه حدود 5 روز در تهران بود و چند جلسه آموزش دید. این افراد سلاح‌هایشان را از شهرستان نیاورده بودند؛ چون حمل سلاح در آن روزها خطرناک بود.

کار آموزش هم با یکی از دوستان مؤمن و انقلابی با نام علی تحیری بود که قبلا از نیروهای ویژه ارتش بود و البته از ارتش جدا شده بود و مدتی هم زندگی و فعالیت انقلابی مخفیانه داشت. خلاصه کار آموزش خیلی سریع و فشرده پیش رفت و افراد آماده شدند و وقتی قطعی شد که امام (ره) 12 بهمن به ایران بازمی‌گردند این افراد به شهرهایشان رفتند تا سلاح‌هایشان را بیاورند».

خاطره جالب او از آموزش افراد هم اینکه: «تحیری قدی بلند و هیکلی بزرگ و ورزیده داشت و مسلسل در دستش مثل یک کلت بود! در جلسات آموزشی هم لباس ارتشی می‌پوشید و افراد که در جلسه اول وی را می‌دیدند، شگفت‌زده می‌شدند و با تعجب می‌گفتند: «اوه، یا علی (ع)» و این را بارها من دیدم و شنیدم. بعد هم می‌گفتند: امام (ره) این نیروها را از کجا گیر آورده! تحیری بعدها در جنگ تحمیلی هم شرکت داشت و جانباز شد».

آیه «و جعلنا» می‌خواندیم

انتقال افراد میان حسینیه زیبا و خانه‌های محل آموزش، شبانه و در گروه‌های کوچک انجام می‌شد. حاج اکبر می‌گوید خودش یک عملیات سنگین بود. بعد هم تعریف می‌کند: در مسیر، گاهی جیپ‌های نظامی و خودروهای ساواک را می‌دیدیم، ولی ساواکی‌ها و نظامی‌ها پس از فرار شاه می‌دانستند که دیگر زورشان به مردم نمی‌رسد. گاهی در فیلم‌ها و سریال‌ها این‌طوری نشان می‌دهند که مأموران ساواک در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب به تعقیب کوچه به کوچه و حتی خانه به خانه مبارزان می‌پردازد. در حالی که این اتفاق به‌ویژه در پایین شهر معمولا رخ نمی‌داد؛ چون ساواکی‌ها می‌دانستند که اینجا با مردم طرف هستند و اهالی محله‌ها و کوچه‌ها اجازه نمی‌دهند ساواکی‌ها به خانه کسی حمله کنند.

ما شب‌ها در خیابان تردد می‌کردیم و احتمالا گاهی ما را می‌دیدند، ولی وفاداران شاه، دیگر روحیه چندانی نداشتند و البته احتمال می‌دادند ما مسلح باشیم و می‌ترسیدند. با این حال گاهی وضعیت خطرناک می‌شد و ما هم به خدا توکل می‌کردیم و آیه شریفه «و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون» را زیر لب زمزمه می‌کردیم و به خیر می‌گذشت.»

بنا به روایت حاج اکبر براتی این‌گونه بود که تا 12 بهمن عملیات آموزش و سازماندهی مخفیانه محافظان مردمی امام خمینی (ره) تکمیل شد. روز موعود هم که فرا رسید هر یک از این افراد، شدند مسئول گروهی 20 نفری از انتظامات مراسم استقبال تاریخی از امام (ره). انتظامات کسانی بودند که بازوبندی بر دست داشتند و کار کنترل جمعیت و باز نگه داشتن مسیرها را برعهده داشتند و در عکس‌ها و فیلم های آن روز دیده می‌شوند.

ادامه این روایت را فردا در فارس بخوانید.

انتهای پیام /

شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید فجر 43 انقلاب اسلامی 12 بهمن امام خمینی (ره) فرودگاه مهرآباد بهشت زهرا (س) اکبر براتی ساواک شهید بروجردی شهید عراقی روایت گروه توحیدی صف این خبر توسط افراد زیر ویرایش شده است
روایت دست اول از قرارگاه محافظان امام خمینی در بهمن 57 2
روایت دست اول از قرارگاه محافظان امام خمینی در بهمن 57 3