روایت سرگشتگی
«خیالتان راحت باشد: هیچکس نمیداند دقیقا دارد چه غلطی میکند. همه فقط بر اساس بهترین حدس فعلیشان عمل میکنند»؛ و این قصه بسیاری از ماست. زندگی در سرگرشتگی و دست و پا زدن برای رسیدن به یک نقطه امن.
واقعا اگر آدمیزاد تکلیفش را در برابر خیلی چیزها میدانست، رنجش در زندگی کمتر بود. بسیاری از نگرانیها، استرسها، اضطرابها و تشویشهای ذهنی و درونی آدمها وصل به همین نقطه نامعلوم است. ناشناخته. این که آدم دقیقا نمیداند با بعضی موضوعات زندگیاش باید چه کند و اصلا در چه مسیری قدم بردارد، مسیر درست کجاست، آیا این کار را میخواهد؟ این پارتنر را چطور؟ این تصمیم را باید بگیرد؟ یا رهایش کند بهتر است. و بسیاری خواهشها، توقعات و اهدافی که این سرگردانی را میگیرد و آدم را پرت میکند اینطرف و آنطرف.
روایت فیلم «بدترین آدم دنیا» درباره همین است. نقطه ناامنی که پایش روی زمین نیست و برای همین است که مخاطب با شخصیت اصلی داستان همذاتپنداری میکند. جولی با بازی درجه یک رناته رینسوه، دارد سیساله میشود و زندگیاش کلاف سردرگمیست که هر بار او را به موقعیت و ماجرایی تازه میکشاند. جولی مدام از این پله به آن پله میپرد که پایش را روی زمین محکمی بگذارد و باز آرام ندارد و میرود پله بعدی. دلش یک زندگی هدفمند میخواهد. از آنهایی که مثلا بداند مسیر درست چیست و کدام طرفی باید قدم بردارد.
فیلم «بدترین آدم دنیا» ساختهی یوآخیم ترییر، نمایندهی اسکار 2022 از سینمای نروژ است که وقتی اولین بار در جشنواره کن به نمایش درآمد، سوت و کف و دست زیادی به همراه داشت. بیشتریها شیفتهی لحن صمیمی این فیلم شدند و درباره روایت ساده و روان اما گیرایش حرف زدند. پیتر براشو به روزنامه گاردین گفت «ترییر یکی از سختترین ژانرهای قابل تصور یعنی درام عاشقانه را انتخاب کرده و آن را با عناصر درام بلوغ ترکیب کرده تا یک محصول نهایی شیرین و سحرانگیز بسازد.» و ریچارد لاوسون هم در صحبت با سایت خبری «ونیتی فیر» اشاره کرد که «حقههای زیباییشناسانه بسیاری در فیلم به کار گرفته شده که انگار میخواهند نبوغ و استعداد خالقشان را به بیننده نشان دهند. فیلم ریتم زنده و سرحالی دارد و یک تصویری کلی از ماهها و سالهای زندگی جولی ارائه میدهد.» «بدترین آدم دنیا» در مجموع مورد تحسین منتقدها قرار گرفت و امتیاز خوبی کسب کرد. در نهایت هم علاوه بر نامزدی در دو بخش اسکار، رناته رینسوه، در جشنواره کن 2021، جایزه بهترین بازیگر زن را با خود به خانه بُرد.
فیلم «بدترین آدم دنیا» در چهارده بخش روایت میشود. دو بخش مقدماتی و پایانبندیست و دوازده بخش دیگر قصه اصلی را بازگو میکند که تمامش بر مدار زندگی شخصیت اصلی داستان یعنی همان جولی میگذرد. جولی مثل خود ماست. آینهای از وجودمان. با همان احساسات و حالتهای روحی. با همان بالا و پایینها. با همان درگیریهای مدام در زندگی که چه باید کرد و نکرد. چندگانگی و نداشتن قطعیت در زندگی در قصه فیلم، مکاشفهای درونی راه میاندازد که مخاطب، جولی را قهرمان خودش میبیند. با این که خیلی جاها ممکن است اشتباه کند و تصمیم غلطی بگیرد اما به او حق میدهد و انگار این اشتباه را جز اجتنابناپذیر زندگی میداند و ته دلش به جولی میگوید، ادامه بده! برو، اشتباه کن و دوباره بلند شو! زندگی همین است! فیلم در تمامی سکانسهایش جولی را در موقعیتهایی قرار میدهد که با آدمهای اطرافش از شزیک عاطفی گرفته تا خانواده و دیگران وارد ماجراهایی میشود که انگار هر کدامشان جولی را با بخش تازهای از شخصیت خودش آشنا میکند. که این همان روایت زندگی ما انسانهای قرن تازه است که بخش زیادی از خودشناسیمان در ارتباط با چالشهایی شکل میگیرد که در روابطمان ایجاد میشود. به خصوص امروز که رابطهها شکل و شمایلشان گستره بیشتری هم پیدا کرده و به واسطه شبکههای اجتماعی آدمها از لحظهای که چشم باز میکنند پرت میشوند به دنیای آدمهای دیگر و همهجوره وصل میشوند به ماجراهایی که سروتهشان همیشه به یه یا چند نفر برمیگردد. جولی با این چالشها دست و پنجه نرم میکند و پیش میرود. با دو شخصیت کاملا متفاوت وارد رابطه میشود، آکسل و ایویند که آکسل فردی موفق و تحلیلگر است و ایویند، باریستایی خندهرو و سرخوش. با هر کدامشان یک قصه تازه دارد و درگیر موضوعات متفاوتی میشود. آکسل، ایویند، پدر، مادر، مادربزرگ و خیلیهای دیگر همه موقعیتهایی هستند که جولی را وارد اتفاقهای متناقضی میکنند که جولی خودش را بهتر بشناسد و بتواند برای خودش و ادامه راهش تصمیم بگیرد. در یک کلام، «بدترین آدم دنیا» با وجود اینکه شاید یک لحظاتی کسلکننده به نظر بیاید و جزئیات بیش از اندازهاش از حوصله مخاطب خارج شود، اما در نهایت ارزش دیدن دارد. نقطهای را در ذهن آدم روشن میکند که در روزمرگیها درگیرش هست و حالا همان سرگشتگی در تصویر میبیند؛ که بداند این قصه همه آدمهاست و تنها نیست.
5757
کد خبر 2005957