یک‌شنبه 4 آذر 1403

روزهای تلخ و شیرین پرستاری که از فرزندش هم گذشت! + تصاویر

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
روزهای تلخ و شیرین پرستاری که از فرزندش هم گذشت! + تصاویر

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، جان‌فشانی و همت مدافعان سلامت در مقابله با کرونا در ایران و جهان یک تصویر زیبا از مسئولیت‌پذیری حتی در بدترین شرایط رقم زده است. اینکه جانت را کف دست بگذاری و برای نجات جان دیگری به میدان بروی کار هر کسی نیست. واقعیت این است که هر کس در خط مقدم خدمت‌رسانی به بیماران کرونایی بود، خودش با بیماری کرونا زندگی کرده است. چندین ساعت کار کردن با گان‌، ماسک...

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، جان‌فشانی و همت مدافعان سلامت در مقابله با کرونا در ایران و جهان یک تصویر زیبا از مسئولیت‌پذیری حتی در بدترین شرایط رقم زده است. اینکه جانت را کف دست بگذاری و برای نجات جان دیگری به میدان بروی کار هر کسی نیست. واقعیت این است که هر کس در خط مقدم خدمت‌رسانی به بیماران کرونایی بود، خودش با بیماری کرونا زندگی کرده است. چندین ساعت کار کردن با گان‌، ماسک و شیلد آنقدرها آسان نیست. در ادامه بخشی از گفت‌وگو با مرضیه جعفری‌نسب؛ پرستار بخش کرونای بیمارستان واسعیشهرستان سبزوار آمده که روایتی است از مقابله با کرونا در خط مقدم جبهه سلامت.

ایثار مادرانه

در بخش آی‌سی‌یو بیمارستان کار می‌کردم که با آمدن کووید19، از اول اسفند به بخش کرونا تبدیل شد. خود را ملزم دانستم که بیمارستان را رها نکنم. خدمت به مردم را در این وضعیت وظیفه خود می‌دانستم. دلم می‌خواست در بیمارستان باشم. به همین خاطر بچه یک ساله‌ام را به خدا سپردم و با پشتوانه و دلگرمی‌های خانواده‌ام راهی بیمارستان شدم.

خدا را شکر، نیرو به اندازه کافی بود و شیفت‌های کاری فشرده نبود. از طرف دانشگاه علوم پزشکی گفتند بعد از هر شیفت کاری باید به قرنطینه بروید. به خاطر شرایطی که داشتم نمی‌توانستم قرنطینه را قبول کنم. باید به خاطر بچه‌ام به خانه می‌رفتم. به همین دلیل قرنطینه خانگی را به قرنطینه در جای دیگر ترجیح دادم. تمام سعی‌ام را کردم که خانواده کمتر در معرض خطر بیماری قرار بگیرند.

با تمام مراقبت‌هایم بعد از گذشت مدتی از فعالیتم در بخش کرونا، همسر و دو نفر از فامیل‌های نزدیکم دچار این بیماری شدند. گویا ناقل بیماری بودم. همسرم در خانه قرنطینه شد. نزدیک دو هفته درگیر این بیماری بود. از فامیل‌ها هم یکی‌شان در بیمارستان بستری شد و دیگریدر قرنطینه خانگی بود. شکر خدا بعد از مدتی هر سه خوب شدند.

ثمرات طرح غربال‌گری

قبلا با بیماری‌های سختی مثل تب کنگو، آنفولانزایH1N1 مواجه بودیم، ولی ترسی نداشتیم. این ویروسیک تنه بار ترس همه بیماری‌ها را به دوش کشید. اوایل با مثبت شدن تست کرونای بیماران و کمبود تجهیزات، ترس به جان‌مان چنگ می‌انداخت. اما به مرور مجهزتر شدیم و ترس بقچه سفرش را بست. تجهیزات خیلی خوب به ما می‌رسید. خیلی وقت‌ها می‌شنیدیم که بعضی شهرها مقداری کمبود دستکش یا ماسک دارند. ما فقط همان چند روز اول چنین کمبودی احساس کردیم. برای بیماران هم همین‌طور بود. گاهی دارو تمام می‌شد و ممکن بود یکیا دو روز با تاخیر برسد. دکترها داروی دیگری را جایگزین می‌کردند تا داروی اصلی برسد.

مشکلی که اذیت‌مان می‌کرد شلوغی بیمارستان بود. تجهیزات به اندازه کافی بود و پرسنل بیمارستان با تمام توان کمک می‌کردند. اما بیمارستان حتییک لحظه خلوت نمی‌شد. به خاطر اضطراب ناشی از مبتلا شدن به کرونا، مراجعه بیمار مشکوک خیلی داشتیم. مردم کوچک‌ترین علامتی را به عنوان کرونا تلقی می‌کردند. تا اینکه شروع طرح غربال‌گری، توانست جلوی شلوغی بیش از حد بیمارستان‌ها را بگیرد.

روزهای تلخ و شیرین

اولین بیمارمانیک خلبان بود. وزیر و کارکنان دولت را برای برگزاری مراسمی از تهران به مشهد می‌برد. زمان برگشت به سمت تهران به دلیل وضعیت بد تنفسی مجبور به فرود اضطراری در سبزوار می‌شود. دکتر کاظم‌زاده بعد از معاینه، تشخیص کرونا داد. خود دکتر کاظم‌زاده هم احتمالا از او کرونا گرفت و چند هفته‌ای درگیر بیماری بود. دکتر تعریف می‌کرد که آنقدر این بیماری قوت جانت را می‌گیرد که حتی توان پوست کردن میوه نداری.

بیماری سختی است. یک شب، پیرزن60 ساله‌ای را آوردند. آن‌قدر ترسیده بود که داد و بیداد می‌کرد. بنده خدا خیلی از دیدن لباس‌های پرستاری و فضای بیمارستان وحشت کرده بود. خودش داخل بخش و پسرهایش بیرون بخش، با کمک حنجره‌های‌شان سکوت بیمارستان را شکستند. نمی‌خواستند مادرشان در بیمارستان بستری شود. آن‌قدر صحبت کردیم تا آرام شد. بعد از مدتی حسابی صمیمی شده بودیم و با هم عکس یادگاری گرفتیم.

پیرزن60، 70 ساله‌ی دیگری چند روزی مهمان ما بود. ریه‌هایش حسابی درگیر شده بود. با دستگاه تنفس می‌کرد. او را انتوبه کردیم. دستگاه ونتیلاتور را هم به او وصل کردیم. مریض کاملا هوشیار بود، اما با این حال خیلی خوب توانست دستگاه را تحمل کند. با همکاری زیادی که داشت، کاملا حالش خوب شد و با پای خودش از بیمارستان رفت.

گاهی خوشی، گاهی غم

گاهی وقت‌ها بعضی افراد می‌آیند تا مرهمی باشند بر دردهایت. مادر بارداری کرونا گرفته بود. فرزندش با زحمت زیاد کادر بیمارستان، به دنیا آورد. خودش هم سلامتی را به آغوش گرفت و به خانه برگشت. مادر باردار دیگری در روز اول فروردین بستری شد. تب و لرز زیادی داشت. در چهارم فرودین با دیسترس تنفسی شدید به بخش آی‌سی‌یو منتقل شد. 20 روز در بخش آی‌سی‌یو بستری بود. امیدمان به خدا بود. همه می‌گفتند اگر نجات پیدا کند معجزه شده. ما معجزه را به چشم دیدیم. مادر باردار، با حال خوب به آغوش خانواده برگشت.

وقتی مریضی به حالت احتضار در می‌آید واقعا ناامید کننده است. دیدن این صحنه‌ها خیلی سخت است. من خودم مادر هستم. دیدن بعضی صحنه‌ها تا ابد در ذهنم حک می‌شود. مادر بارداری دچار تنگی نفس شده بود. مجبور شدند زایمان اورژانسی انجام دهند. بچه اش هفت ماهه به دنیاآمد. مادر چند روزی با مرگ دست و پنجه نرم کرد و متاسفانه در آخر، مرگ پیروز میدان شد. فرزندش هم مدتی بعد از دنیا رفت.

بخش کرونا، حس و حال عجیبی دارد. گاهی دلسرد می‌شویم به خاطر از دست رفتن عزیزی، دوباره احیا می‌شویم برای نجات جان یک بیمار دیگر. ما تمام تلاش‌مان را می‌کنیم تا مریضی که با پای خودش به بیمارستان آمده، با پای خودش هم از بیمارستان خارج شود. خدا را شکر می‌کنم که در این بخش و در این زمان خاص حضور داشتم. این که بیماری نجات پیدا می‌کند، برایم لذت‌بخش است.

رنگ و بوی جهاد

خدا را شکر سبزوار آن قدر شلوغ نبود. به همین خاطر کمبود نیرو نداشتیم. اما نیروهای خدمات واقعا اذیت شدند. تا اینکه کم کم نیروهای داوطلب آمدند و کمک حال پرسنل خدماتی شدند. خدا خیرشان بدهد. از بیمارستان‌های مختلف سطح شهر زنگ می‌زنند که برای کمک بیایند. روحانیون جهادی می‌آیند بدون هیچ دستمزدی به مریض‌ها خدمت می‌کنند. یک طلبه بود که می‌گفت برای تعطیلات به سبزوار آمده و با دوستش در بیمارستان مشغول کار جهادی شد. هر زمان که می‌آمدند، کادر درمان وظیفه‌شان را می‌گفت و آن‌ها با جان و دل خدمت می‌کردند.

مریض‌ها گاهی حتی توان غذا خوردن ندارند. بچه‌های جهادی برایشان میوه پوست می‌کنند و حتی به دهان‌شان می‌دادند. مریض‌ها از این بابت خیلی روحیه گرفتند که دیدند در این شرایط هم کسی به فکرشان هست. خانم نودهی، سرپرستار بخش آی‌سی‌یو با امیدی که به پرستارها می‌دادند، روحیه از دست رفته‌مان را تقویت می‌کرد. با وجود سختی‌هایی که پرستارها در دوره کرونا تحمل کردند، خود بچه‌ها از لحاظ مذهبی و اعتقادی قوی بودند و این خیلی کمک کرد که با قدرت پای کار بمانیم.

داروی نشاط بخش

ملاقات برای کرونایی‌ها ممنوع بود. دلتنگی مریض‌ها و خانواده‌هایشان مسئله بغرنجی بود. گاهی می‌دیدیم پیرمرد60، 70 ساله روی تخت زانوی غم بغل گرفته و گریه می‌کند. این صحنه‌ها واقعا طاقت‌فرساست. تصمیم گرفتیم هر طور هست با خانواده‌ها تماس بگیریم تا صحبت کنند. هر کسی در خانه اینترنت داشت، با خانواده‌اش هماهنگ کردیم و تصویری صحبت می‌کردند. خوشحالی در چهره‌شان فریاد می‌زد. تا ساعت‌ها بعد از تماس، دعای خیرشان قوت قلب ما بود.

آمدن کاروان حرم امام رضا (ع) هم خیلی روحیه‌بخش بود. آن روز در بخش کرونایی‌ها، صدای مداحی طنین‌انداز شده بود. کاروان به عیادت مریض‌ها آمدند و بسته‌های غذایی می‌دادند. ذوق و دلتنگی دست به دست هم داده بودند و حسابی حال همه عوض شد.

اتفاق قشنگ دیگری هم روز نیمه شعبان افتاد. ساعت 5 عصر بود که پرستارها مشغول دادن دارو به بیمارها بودند. صدای سرود بچه‌های گروه سرود حسینیه هنر سبزوار باعث شد پرستارها یکییکی دست از کار بکشند و به داخل حیاط بروند. سرود میلاد امام زمان را می‌خواندند.

صدای دست زدن همکاران از یک طرف و صدای سرود بچه‌ها از طرف دیگر، فضای شادی در بیمارستان رقم زد. بیمارها داخل اتاق‌شان بودند اما صدا را می‌شنیدند. سر و صدا ممکن بود برای بعضی بیماران خوب نباشد، اما این بار، سرود داروی نشاط بخشی بود بر جان ما و بیماران. آن روز حال دل‌مان را عوض کردند.

روزهای تلخ و شیرین پرستاری که از فرزندش هم گذشت! + تصاویر 2
روزهای تلخ و شیرین پرستاری که از فرزندش هم گذشت! + تصاویر 3
روزهای تلخ و شیرین پرستاری که از فرزندش هم گذشت! + تصاویر 4
روزهای تلخ و شیرین پرستاری که از فرزندش هم گذشت! + تصاویر 5