پنج‌شنبه 8 آذر 1403

روزگار سپری شده مردم سالخورده / درباره نسبت هنر، تکنولوژی و روح زمانه

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
روزگار سپری شده مردم سالخورده / درباره نسبت هنر، تکنولوژی و روح زمانه

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو؛ هنر صرفا حاصل خلاقیت‌ها و استعداد‌های فردی نیست. برای شاعر و فیلمساز و نویسنده شدن فردیت تربیت شده و بلوغ یافته کافی نیست. هنر حاصل وضعیت اجتماعی یا آنچنان که هگل می‌گفت «روح زمانه» هم هست. هنر از دیالکتیک بین «فردیت» و «جمعیت» است که جان می‌گیرد و قوام می‌یابد. برای همین تاریخ را که ورق می‌زنیم می‌بینیم ابرهنرمندان و شاهکار‌های هنری ناعادلانه و نابرابر...

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو؛هنر صرفا حاصل خلاقیت‌ها و استعداد‌های فردی نیست. برای شاعر و فیلمساز و نویسنده شدن فردیت تربیت شده و بلوغ یافته کافی نیست. هنر حاصل وضعیت اجتماعی یا آنچنان که هگل می‌گفت «روح زمانه» هم هست. هنر از دیالکتیک بین «فردیت» و «جمعیت» است که جان می‌گیرد و قوام می‌یابد. برای همین تاریخ را که ورق می‌زنیم می‌بینیم ابرهنرمندان و شاهکار‌های هنری ناعادلانه و نابرابر تقسیم شده اند. اگر روزگاری در شعر - که مدیوم بیانی ما است - حافظ و سعدی و مولوی و بیدل و صائب و... آمدند و پرچم خلاقیت و نبوغ را بر قله‌ها برافراشتند، روزگاری هم بوده که مجموعه شعر‌های خوب یک دوره را می‌شد در یک دفتر چهل برگ پاک نویس کرد. یا قرن 19 اروپا که مملو از غول‌های نویسنده است با بی شمار شاهکار ادبی و فیلمسازانی که سینما مدیون آنهاست.

رابطه معکوسی هست بین قد کشیدن تکنولوژی و به انزوا رفتن هنر اصیل. این البته حاصل یک پژوهش علمی نیست. اما روشن است که هرچه انسان به تکنولوژی وابسته و اسیرتر شد، آثار هنری نیز شمایلی آهنین و پر زرق و برق‌تر و به همان میزان بی حس‌تر پیدا کردند. هنر از حس فاصله گرفت و بر احساس مبتنی شد. «حس» بر خلاف «احساس» که واکنش خودآگاه ما به پدیده‌های محسوس است، ناخودآگاه است و با لایه‌های درونی وجود ما سروکار دارد. «حس» به طور شفاف قابل توصیف نیست. نوعی واکنش یا حالتی عمومی است که بر قلب ما رخ می‌دهد. مثلا وقتی شعری از حافظ می‌خوانیم یا شاهکاری از داستایوسکی، حال مان خوب می‌شود یا با دیدن دریا، جنگل و... حال مان دگرگون می‌شود. این «حال» همان واکنشی است که، چون در ناخودآگاه ما شکل می‌گیرد به شکلی شفاف، توصیف پذیر نیست، اما اساسی‌ترین و عمیق‌ترین دریافت ما از پدیده‌ها را به دست می‌دهد. این «حس» است و هنر اساسا مبتنی بر «حس» است.

انسان تکنولوژی زده امروز - چه هنرمند، چه مخاطب - «احساس» را بیشتر دوست دارد و احساساتی شدن را؛ و اغلب در برابر آن تسلیم می‌شویم چراکه اثر آن وسیع‌تر است. در عین حال چه بسا به دلیل راحت طلبی، کمتر به «حس» توجه می‌کنیم چرا که اثر آن عمیق‌تر است و رسیدن به عمق، تلاشی مضاعف می‌طلبد. غافل از اینکه عمق مهم‌تر از وسعت است چراکه عمق مفهومی کیفی و وسعت مفهومی کمی است.

از طرفی احساسات می‌تواند به راحتی آماج تحریکات سطحی قرار گیرد و شور احساسی ایجاد کند و جنبش و تحرک. اما «حس»، خیلی تحریک پذیر نیست چراکه در پس پرده ناخودآگاه منزل گزیده است و اگر هم چیزی بخواهد او را تحریک کند باید عمیق باشد و جدی تا بتواند شعور ایجاد کند و آگاهی و تعمق.

حالا ما در روزگاری هستیم که سرعت تغییرات تکنولوژیک غیرقابل پیش بینی شده. همین تغییرات بر مناسبات انسانی و اجتماعی و بر هنر اثرگذار بوده و هست. فعلا که دور با شبکه‌های اجتماعی است. انسان بی حوصله امروز از خوانش کتاب به متن‌های کوتاه و بعد به تماشای عکس شیفت پیدا کرد. آثار هنری نیز پاسخگوی مصارف کوتاه مدت و بی حوصلگی زمانه شدند. برای همین از معنا و عمق تهی، تیراژ و شمارگان بالاتر رفت. در این وضعیت متکثرشده ما با بی شمار آثار - به ظاهر - هنری مواجهه ایم که در نهایت هیچ کدام جدی نیستند و در بهترین حالت یک بار مصرفند. قدرت تمییز و تشخیص اثر خوب از بد هم به مرور از بین رفته و شاخک‌های حسی افراد کند شده. برای اینکه هم خوانش آثار جدی غول‌های هنرمند گذشته کم شده و هم اینکه به وفور در معرض بیشمار اثر غیر هنری «حس» خراب کن قرار داریم. در سالی که گذشت بی شمار دفتر شعر منتشر شد. نویسندگان خام و پخته کتاب‌ها نوشتند و فیلم سازان آثارشان را به تماشای مردم گذاشتند. نتیجه، اما این شد که بیشتر آن کتاب‌ها در انبار‌ها خاک می‌خورند، و سالن‌های خالی سینما هر بار از تهی سرشار‌تر می‌شوند. در این بین جشنواره‌هایی برگزار می‌شود که بیشتر به پیک نیک و دورهمی شبیه است و در آن عده‌ای به عده دیگری جوایزی می‌دهند و برای هم دست و هورا می‌کشند. زمانی فیلمسازی گفته بود تنها جایی که می‌توانی در آن فیلمی بسازی که نفروشد و باز فیلم بسازی ایران است.

اما چرا وضعیت هنر و جشنواره‌های هنری این همه نابسامان و لاغر و نحیف است؟ و پرسش مهمتر اینکه در این وانفسا چه باید کرد و علاج چیست؟ روزگاری مرتضی آوینی در سوره نوشت که هنر و فرهنگ نزد ما ذیل سیاست نیست. آوینی می‌دانست که شأن هنر و فرهنگ برتر از سیاست است؛ که اگر به سیاست اصالت داده شود و هنر ابزاری برای مقاصد سیاسی باشد، آثار هنری سطحی و مبتذل شده و تهی از هرگونه وجه هنری به کلیشه‌هایی در خدمت پروپاگاند وضعیت حاکم فروکاسته می‌شوند. آوینی می‌گفت سینما به طور خاص و اساسا هنر مظروفی نیست که بشود هر چیزی توی آن ریخت. هنر ابزار نیست، وسیله نیست. باید برای هنر شأنیت قائل باشیم. هنر را مستقل از سیاست دوست بداریم و با آن زندگی کنیم. اگر هنر در جان ما نشست و با وجود ما گره خورد، به طوری که هنرمند زیستش درهم تنیده با مدیوم هنری و سوژه‌های آثارش شد، آنگاه هنر پر و بال می‌گیرد. آنگاه حافظ‌ها و سعدی‌ها و داستایوسکی‌ها و هیچکاک‌ها و دیگر غول‌ها سر بلند می‌کنند و بار دیگر شاهکار‌ها خلق می‌شوند. هرچند وضعیت زمانه تکنولوژی زده ما به جوری نیست که حتی در شرایط ایده آل امید داشته باشیم هنر به دوران طلایی خویش برگردد.