زبان پنهان یک ذهن تبدار

«ناخلف» مانند هر اثر دیگری مثبت و منفیهای خودش را دارد، اما به دلایلی توانسته اولین اثر نویسنده را مورد توجه قرار دهد.
زینب مرتضاییفرد روان و راحت قصهاش را میگوید. فریب بازیهای زبانی و تکنیکی را نمیخورد و در خط روایت محتاطانه حرکت میکند. میشود شجاعتر بود؟ بله. اما عاقلانهتر همین است که در رمان اول تلاش کنی نبض روایت توی دستت باشدو صبر کنی تا ببینی مخاطب امروز، این ماهی گاه بازیگوش و گاه گرفتار، و البته باهوش امروز ادبیات داستانی چگونه با اثرت مواجه میشود و آیا شکارت میشود یا نه. این موارد را حسام آبنوس در نوشتن رمان «ناخلف» که به تازگی در انتشارات سوره مهر منتشر شده، رعایت کرده است. به همین علت هم رمان اول او از موارد مشابه نویسندگان جوان، قوت بیشتری دارد. او روزنامهنگار شناختهشده حوزه کتاب و کتابخوانی جدی است و تجربهی کافیاش در مواجهه با کتاب احتمالا او را به اولین منتقد اثرش بدل کرده است که میتوان وسواس در پیشبرد داستان را در جایجای کتاب حس و مشاهده کرد. «ناخلف» مانند هر اثر دیگری مثبت و منفیهای خودش را دارد، اما به دلایلی توانسته اولین اثر نویسنده را مورد توجه قرار دهد. اولین نکتهای که جلب نظر میکند، این است که نویسنده شخصیتش را با نگاهی کاملا انسانی پیش میبرد و در ساختن فضایی مربوط به دورهی پهلوی درگیر اغراقهای دیگر نویسندگان نمیشود. او نشان میدهد آدمهایی با دانش معمولی و جایگاهی معمولی چه مواجههای با جامعهی خود دارند و چطور ذرهذره عبدالله داستان، سعی میکند خودش را پیدا کند. ویژگی مهم شخصیت اصلی این است که نه داناست و نه نادان، او میخواهد بداند و همین تلاش برای دانستن و شناختن خود دغدغهای همیشگی است که احتمالا سالهای قبل از انقلاب بسیاری از اطرفیان ما آن را تجربه کرده و دربارهاش حرف زدهاند. تجربههایی که باید از راویان اصیلی شنید که پای «تونل زمان» شبکهی منوتو دادههای ذهنیشان دستکاری نشده است. «ناخلف» راوی صادقی است، چون آینه به دست دارد و تصویر واقعیت را به هیچ منظوری مخدوش نمیکند. هرچند شخصیتپردازی کتاب میتواند به مراتب بهتر و قویتر باشد، اما همینکه در دام اغراق و ارائهی تصویر اگزجره از هیچ طرف ماجرا نمیافتد، گام بزرگی است. ساختن عبدالله، شخصیتی که همیشه کمی دیر میرسد، همیشه کمی گیج است و همیشه در حاشیه کار سادهای نیست. در دورانی که خیابانها میان شعار و سرکوب دود میشوند، او نه اهل شعار است، نه اهل خیانت. بیشتر تماشاچی است و کمکم میفهمد در کشوری که سیاست از دیوار خانهها هم عبور میکند، نمیتوان صرفا تماشاچی بود. داستان، آرام و بیسروصدا پیش میرود. بیآنکه به حادثه متکی باشد، ما را در درون ذهن و جان عبدالله شناور میکند؛ میان ترسهایش، رؤیاهای نصفهنیمهاش، و خاطراتی که انگار نه در زمان واقعی، بلکه در دل یک کابوس مزمن اتفاق افتادهاند. حتی خوابهای عبدالله - که در بسیاری از آثار ادبی ممکن است به دام نمادگرایی بیربط بیفتند - در اینجا تبدیل به زبان دوم او شدهاند؛ زبان پنهان یک ذهن تبدار.
«ناخلف» رمانی دربارهی تاریخ نیست، به احوالات جامعه سر زده و آن را از نگاه روای ثبت میکند، اما همهچیز در هالهای از ابهام و گنگیست؛ درست مثل تجربهی واقعی زندگی برای یک نوجوانِ بیقدرت. گویی این رمان نمیخواهد «چیزها را توضیح دهد»، بلکه تنها میخواهد آنچه را در جان عبدالله تهنشین شده، به ما نشان بدهد. زبان رمان ساده اما دقیق است. آبنوس هیچگاه به دام نثر پرزرقوبرق نمیافتد، و همین صمیمیت بیادعا، به روایت عمق میدهد. خواننده احساس نمیکند با یک نویسندهی همهچیزدان طرف است؛ بلکه انگار عبدالله خودش دارد قصهاش را تعریف میکند، بیپز، بیخودنمایی. با این همه، همین بیحادثه بودن و روایتپردازی درونی، گاهی ریتم را کند میکند. بهویژه اگر خوانندهای باشیم که منتظر گرهافکنیها و اوجهای کلاسیک رماننویسی هستیم. اما مگر همیشه باید منتظر اتفاقهای بزرگ بود؟ گاهی بزرگترین چیزها همان چیزهاییاند که هیچوقت اتفاق نمیافتند. «ناخلف» یادآوری میکند که همهی آدمها برای قهرمانشدن نیامدهاند. بعضیها فقط آمدهاند زنده بمانند. و گاهی، همین زندهماندن، خودش شکل عجیبی از مقاومت است.
کد خبر 2099025