





زیر پوست شهر با شیوا و شهرام
کرمان - ایرنا - جنبوجوش خودروها، رفتوآمد مردم در پیادهروها و وزش نسیمی خنک، حکایت از شبی آرام و عادی داشت اما کمی آنطرفتر، درست در حاشیه پیادهرو کنار ایستگاه تاکسی، آدمهایی سهم بدبختی و تنهایی خود را در جوی آب و زبالهها جست و جو می کردند؛ حالا من یک مثنوی حکایت، زیر پوست شهر را با الهه، مریم، ژاله، شیوا و شهرام تجربه میکنم.