سریالهایی با رنگ ابتذال و کپیکاری برای یک مشت پول
سریالهایی با زرق و برق بسیار که تلاش دارد با نشان دادن زندگیهای لاکچری، مخاطب را پای فیلم بنشاند و این در حالی است که ضعیفترین فیلمنامههای آثار تولید شده در طی چند سال قبل را میتوان در بین این سریالها پیدا کرد، آثاری که بیش از اینکه با سبک زندگی ایرانیها مطابقت داشته باشد، خود را شبیه فیلمهای ترکیهای کردهاند.
به گزارش خبرنگار شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ این روزها بازار سریالهای نمایش خانگی داغ داغ است، سریالهایی که به نظر میرسد هیچ گونه ممیزی شامل حالشان نمیشود، بنابراین از هفت دولت آزاد هستند و آن چه را که نمیتوانند در تلویزیون و حتی بر روی پرده سینماها به نمایش بگذارند، در سریالهای نصفه کاره خود به مخاطب عرضه میکنند.
سریالهایی با زرق و برق بسیار که تلاش دارد با نشان دادن زندگیهای لاکچری، مخاطب را پای فیلم بنشاند و این در حالی است که ضعیفترین فیلمنامههای آثار تولید شده در طی چند سال قبل را میتوان در بین این سریالها پیدا کرد، آثاری که بیش از اینکه با سبک زندگی ایرانیها مطابقت داشته باشد، خود را شبیه فیلمهای ترکیهای کردهاند.
جالب این است که خود تولیدکنندگان این سریالها نیز از اینکه بتوانند سریالی مانند تولیدات ترکیهای بسازند به خود میبالند! بابک کایدان نویسنده سریالهای «مانکن» و «دل»، در مصاحبه ای و در پاسخ به اینکه قصه و تعقیب و گریزها شبیه سریالهای ترکی است، گفته است: «ما اگر بتوانیم مثل آنها سریال بسازیم و تبدیل بشویم به یک قطب چرخه سرمایه، خیلی هم برد کردهایم و باید خوشحال باشیم»!
بله؛ قطعا برای چنین هنرمندانی این نوع تولیدات نیز برد محسوب خواهد شد و در این شکی نیست، اما زمانی صحبتهای آقای کایدان جالبتر میشود که این نویسنده نزدیک شدن به خطوط قرمز را نیز لازمه سریالسازی میداند! این در حالی است که همان طور که از عنوان این قبیل تولیدات نیز برمیآید، این سریالها برای نمایش دادن در محیط خانه و میان اعضای خانوادهها ساخته میشود.
ابتذال در این نوع سریالها چیزی نیست که از دید مدیران پنهان مانده باشد، جالبتر اینکه فضای مجازی نیز با بدترین سکانسها و پلانهای این سریالها پر شده است و محتواهای پوچی که از طریق این تولیدات به مخاطب عرضه میشود صدای منتقدان سینما را هم درآورد.
از کپیبرداری ناشیانه تا سر کار گذاشتن مخاطب
مسعود فراستی منتقد برجسته سینما، با انتقادی تند از آثاری که در شبکه نمایش خانگی عرضه میشود، گفته است: «این سریالها زبالهاند. سلیقه مخاطب زبالهپسند شده است». او در ادامه این را یادآور شده است که «میتوان از سریالهای خوب آمریکایی که فقط سرگرم کنندهاند، یاد گرفت. این سریالسازان و فیلمسازان، حتی کپی هم بلد نیستند؛ یعنی به سطحیترین و عقب افتادهترین شکل کپی میکنند.»
نکته جالب این است که هیچ گونه نظارتی بر روی این گونه سریالها که امروز با سیستمهای VOD به راحتی میتوانند در دسترس عموم خانوادهها قرار بگیرند، وجود ندارد. در واقع منطقه آزادی شده است که هیچ گونه در و پیکری ندارد و برای ورود و حتی خروج آن نیز هیچ گونه ضابطهای نیست، به طوری که گاهی یک سریال با بوق و کرنای زیاد وارد بازار رقابت میشود، جیب مردم را خالی میکند و بعد به راحتی با بروز یک مشکل درونگروهی و یا مشکلات سطحی دیگر، نصف و نیمه رها شده و زمانی که خودشان به یک سود هنگفت دست پیدا کردند، بیتوجه به انتظار و وقت مخاطب، قسمتهای بعدی را تولید نکرده و پاسخگوی این همه هزینهای که مردم کردهاند هم نیستند و این جز توهین به شعور مخاطب، معنا و مفهوم دیگری نمیتواند داشته باشد.
سرمایهگذاران مرموز پشت پرده
سودهای بادآورده در فضای تولید این سریالها، دغدغه دیگری است که نباید متولیان حوزه فرهنگ و هنر از آن به راحتی بگذرند. سودهایی که معلوم نیست سرمایه اولیهشان از کجا میآید و در نهایت نیز این سرمایه چند برابر شده و به جیب چه کسانی خواهد رفت!
یادمان نرفته است که یکی از پرسر و صداترین پروندههای فساد مالی در سالهای اخیر، مربوط به سرمایهگذار یکی از همین سریالها یعنی «شهرزاد» بود؛ شهرزادی که توانسته بود آنچنان بر سبک زندگی مردم تأثیر بگذارد که گردنبند آن به یک برند تبدیل شد. برندی که از دل یک فیلم متعلق به شبکه خانگی با سرمایهگذاری آنچنانی برخاسته بود!
البته به نظر میرسد که جواب پس ندادن و مجهول ماندن پشت پرده مالی و سرمایهگذاری این سریالها، رفته رفته دارد به یک عادت و سبک مدیریت فرهنگی تبدیل میشود. روزنامه جام جم درباره یکی از سریالها نوشته است: «داریم از سریال "مانکن" صحبت میکنیم. سریالی که هرچند انتقادات محتوایی و مضمونی بسیاری به آن وارد است و رنگ و لعاب بسیاری از سریالهای چند سال اخیر شبکه نمایش خانگی را هم دارد، ولی آنطور که از حواشی آن پیداست، رد پای مشخصی از سرمایهگذار آن هم به چشم نمیخورد».
انتهای پیام /