شناسایی ریشههای مهارگسیختگی خشونت پوتین و نظامیانش در جنگ اوکراین!
اقتصادنیوز: بیش از یک سال و نیم از حمله روسیه به اوکراین میگذرد. حملهای که قوانین بینالمللی را مطابق منشور سازمان ملل متحد نقض کرده است. هدف اصلی منشور امروز مانند زمان تصویب آن باقی مانده است؛ جلوگیری از جنگ جهانی سوم و ثانیاً، چارچوب نهادی مورد نیاز برای رسیدگی به علل اساسی جنگ، از جمله فقر سیستمایک، ناامنی، و بیش از همه کینهها.
به گزارش اقتصادنیوز به نوشته نشنال اینترست، برای درک اینکه چگونه تهاجم روسیه به اوکراین در مارس 2022 اصول اصلی قوانین بینالملل را نقض کرده است، لازم نیست در حقوق بینالملل متخصص بود. بهانههای کرملین، نقض ادعایی «حوزه نفوذ» روسیه که به عنوان مثال، محقق روابط بینالمللی چون جان میرشایمر به آن اشاره کرد، برای توجیه تهاجم به یک کشور مستقل به رسمیت شناخته شده بینالمللی کافی نیست.
علاوه بر آن، روسیه در جنگ نامشروع خود به جنایات جنگی ادامه میدهد - حمله سیستماتیک و عمدی به غیرنظامیان، از جمله پرسنل پزشکی و تأسیسات.
اکوایران در ادامه ترجمه این متن آورده است: ما ممکن است به این بحث ادامه دهیم که آیا اجازه دادن به روسیه برای بازپسگیری حوزه نفوذ اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک معامله برای جلوگیری از درگیری جهانی قابل قبول است یا خیر. با این حال، شکی وجود ندارد که تجاوز، شکنجه و قتل مستمر غیرنظامیان توسط نیروهای روسیه غیرقانونی است و به اعتبار روسیه در صحنه جهانی لطمه میزند.
پس سوال این است که چه چیزی رفتار روسیه را توضیح میدهد؟
از تزار تا کمیسر
در تمام دوران حکومت تزارهای روسیه - از همان زمان تأسیس دولت روسیه تا سال 1917- رفتار ارتش روسیه از غیر نظامیان و نظامیان هر دولت یا امپراتوری دیگری وحشیانهتر نبود. اما انقلاب روسیه و جنگ داخلی وحشتناکی که به دنبال آن اتفاق افتاد همه چیز را تغییر داد.
به جای قانون افتخار اشرافی، افسران بازمانده روسیه به شخص یوزف استالین وفادار بودند (اگرچه در سال 1938، سه چهارم آنها بالاتر از درجه ستوانی به جرم خیانت اعدام شدند) و به طور گستردهتر، به جنبش جهانی کمونیستی که آنها معتقد بودند قرار است جهان را از زنجیرهای سرمایهداری و امپریالیستی خود رهایی بخشد.
تفاوت کمی بین این دیدگاه و دیدگاه مسیحایی و صلیبیون قرن دوازدهم یا ارتش پروتستان و کاتولیک جنگ سیساله وجود دارد. همین امر در مورد خمرهای سرخ در کامبوج از 1972 تا 1975 صادق است. همه نظامیانی که چنین اخلاق «مسیحانه» یا «انقلابی» را نمایندگی میکردند عمیقاً در کشتار دسته جمعی غیر نظامیان دخیل بودند.
عملیات بارباروسا، استالینگراد و برلین
منطق عدم محدودیت انقلابی در استفاده از نیروی مسلح دوگانه است. نخست، این ایدئولوژی بر غیرانسانی کردن مخالفان پافشاری میکند: «دشمنان ما در واقع مردم نیستند. نمی توان با آنها معامله کرد و خودشان هیچ محدودیتی را در استفاده از خشونت علیه ما نمیپذیرند.»
دوم، ایدئولوژیاش توجیهپذیر است: «چه رفتاری در جستجوی بهشت زمینی که در آن فقر و جنگ از بین رفته است، توجیه نمیشود؟»
تا سال 1941، تجربه نظامی روسیه، جنگ داخلی آن بود (1917-1923) که به میزان وحشتناکی، هم جنبههای جنگ ایدئولوژیک و هم تأثیر آن بر غیرنظامیان را نشان داد. همانطور که ولادیمیر لنین در گفتهای معروف اصرار داشت: «ما با صراحت مطلق از این مبارزه پرولتاریا صحبت میکنیم. هر مردی باید بین پیوستن به طرف ما یا طرف دیگر یکی را انتخاب کند.»
اما در 22 ژوئن 1941، 3.8 میلیون سرباز آلمانی در عملیات بارباروسا از مرز شوروی عبور کردند، تا دسامبر به چند کیلومتری مسکو رسیدند و منجر به کشته شدن و اسارت 4.5 میلیون سرباز شوروی شد.
در اواخر تابستان 1942، ارتش ششم رایش سوم به استالینگراد رسید. در 22 نوامبر، آلمانیها خود را در محاصره ارتش سرخ یافتند و در 2 فوریه تسلیم شدند. نبرد در آن شهر تاریخی در رودخانه ولگا یکی از وحشیانهترین جنگهای تاریخ است.
با توجه به تعهد دو طرف به نظریه مجموع - صفر و مجموع دیدگاههای جنگیدن، کمپین به طور سیستماتیک ایده «غیر نظامی» را رد کرد.
در حالی که نیروهای مسلح شوروی به سمت برلین پیشروی میکردند منطق انقلابی جزء اصلی عملکرد آنها بود. هر سرباز شوروی که از حمله انتحاری خودداری میکرد یا برای عقبنشینی تلاش میکرد، حتی به دلایل محکم نظامی، توسط نیروهای ویژه ای که به این منظور اختصاص داده شده بودند اعدام میشد.
رهبران شوروی اسیران جنگی شوروی را به رسمیت نمیشناختند. هر سربازی که توسط دشمن اسیر میشد باید ضدانقلاب بوده باشد و گواه آن این است که هنوز نفس میکشند. در سرزمینهای اشغالی سابق نیز هیچ «غیرنظامی» شوروی وجود نداشت. هرکسی که پارتیزان فعال نبود، برچسب «همکار نازیها» میخورد و با پیشروی ارتش سرخ به سمت آلمان، گرسنگی میکشید یا در معرض خطر مرگ قرار میگرفت.
در عمل، سربازان شوروی - به ویژه افسران جوان - اغلب بر غیرنظامیان بازمانده از اشغال نازیها رحم میکردند، حتی با در معرض خطر قرار دادن جان خود.
اما با رسیدن به خاک آلمان، هرگونه تظاهر به وجود «غیر نظامی» از بین رفت. همانطور که مورخ نورمن نایمارک استدلال میکند، در حالی که در چند سند رسمی به ارتش سرخ دستور داده شده بود که به مصونیت غیرنظامیان احترام بگذارد، نیروهای مسلح شوروی در زمین فهمیدند که برای انتقام همه تجاوزها، گرسنگی اجباری و قتلهایی که شهروندانشان از زمان حمله آلمانها متحمل شده بودند در آلمان هستند.
سربازان آلمانی یا متحدان آلمانی در حال عقبنشینی متوجه شدند که تسلیم یک گزینه نیست. در بهترین حالت، یک سرباز تسلیم شده می تواند انتظار یک دوره کار سخت کشنده را در سیبری داشته باشد (از 91000 سرباز ارتش ششم آلمان که توسط شوروی در استالینگراد به اسارت درآمدند، تنها 5000 نفر زنده ماندند تا به آلمان بازگردند.)
وحشیانهترین آسیب متوجه زنان و دختران آلمانی شد. سربازان پیروز شوروی به دختران نه ساله و زنان هفتاد ساله در طول اشغال برلین تجاوز کردند. به گفته یکی از زنان معاصر در زمان اشغال شوروی، تجاوز جنسی آنقدر گسترده بود که زنان برلین حتی شرم خود را از قربانی شدن از دست دادند.
انتقال دکترین نظامی شوروی به روسیه
اکنون درک تداوم هدف قرار دادن افراد غیرنظامی در فرهنگ نظامی روسیه بسیار سادهتر است. در واقع، آخرین درگیری مسلحانه اتحاد جماهیر شوروی - تلاش ده ساله برای کمونیست نگه داشتن افغانستان (1979-1989) - فقط این اصل را بیشتر در تفکر و دکترین نظامی روسیه گنجاند. میتوانیم این را «سکون اعتقادی» بنامیم.
امروزه، ارتش روسیه در عمل، مصونیت غیرنظامیان را نادیده میگیرد و به طور سیستماتیک و عمدی تأسیسات پزشکی را در مناطق عملیاتی هدف قرار میدهد، نقض فاحش کنوانسیونهای ژنو 1948 و 1949، که روسیه همچنان امضاکننده آن است. در حقوق بینالملل، پروتکلهای الحاقی 1977 - که برای محافظت از جنبشهای آزادیبخش ملی در برابر بیرحمیهایی نظیر آنچه روسیه اکنون به آن شهرت دارد - زمانی که ناسیونالیستهای چچنی به دنبال استقلالی بودند که طبق قانون پس از فروپاشی شوروی حقشان بود، هیچ کاری برای حمایت از آنها انجام نداد.
در سوریه پس از سال 2015، نیروهای مسلح سوریه و روسیه هیچ تمایزی بین غیرنظامیان و شورشیان در مناطق عملیاتی قائل نشدند (هرچند متاسفانه، این به سختی منحصر به سوریه یا فدراسیون روسیه است). اما چیزی که شاید منحصر به فرد باشد، دوباره هدف قرار دادن عمدی پرسنل و امکانات پزشکی، استفاده مداوم از گرسنگی به عنوان یک سلاح، و حملات سیستماتیک و عمدی به زیرساختهای غیرنظامی در طول عملیاتهای جنگی است.
همه اینها به همان اندازه برای امنیت روسیه اهمیت دارد که برای جهان مهم است، زیرا بربریت روسیه عمیقاً آسیبزاست. طرفداران «درآوردن دستکش» در نبرد اغلب فراموش میکنند که برد و باخت فقط نتایج عینی نیستند، بلکه تا حدی از طریق ساخت اجتماعی توسط تماشاگران تعیین میشوند.
بنابراین، در یک مسابقه بوکس که در آن یک مبارز با یک حرکت غیرقانونی بر حریف غلبه میکند، «برد» تنها در صورتی میتواند اتفاق بیفتد که حریف متقلب تمام تماشاگران را بکشد.
از آنجایی که هیچ کس در تاریخ موفق به انجام این کار نشده است - نه نازیها، نه صربهای میلوسویچ، نه اینترهاموه رواندا - بازماندگان کینههایی را به همراه خواهند داشت که مانند دندانهای اژدها در اسطورههای یونانی، دیر یا زود به یک خشونت متقابل میانجامد.
یک حقیقت ناخوشایند: روسیه تنها نیست
ما احتمالاً در آینده بیشتر و نه کمتر شاهد بربریت نظامی خواهیم بود. نه تنها از سوی روسیه، کره شمالی و چین، بلکه از سوی ایالات متحده و متحدان دموکراتیک آن. این به دو دلیل است.
اول اینکه، جهان در حال شهری شدن است و محیطهای شهری تاکتیکهای پیاده نظام را پیچیده میکند. فرماندهان به جای اینکه از سربازان بخواهند جان خود را برای رخنه به یک ساختمان به خطر بیاندازند، به دنبال نیروهای متخاصم و احتمال درگیری با آنها باشند، تسلیم وسوسه عقب نشینی و فراخوانی توپخانه یا پشتیبانی هوایی میشوند، و بعدا آوارها را مرتب میکنند. با توجه به نزدیکی سنتی «دشمنان» به «غیرنظامیان» در محیطهای شهری، این لزوماً به معنای «خسارت جانبی» بیشتر است که سپس به آسیبهای سیستماتیک غیرنظامیان تبدیل میشود.
دوم، در شمال جهانی، تعاملات فزاینده در فضای سایبری، از جمله الگوریتمهای رسانههای اجتماعی که خشم برای سود تجارت میکنند، روند قطبیسازی سیاسی را سرعت بخشیده است. نه فقط در ایالات متحده بلکه در همه جا. دموکراسی، همانطور که انگلیسیها ممکن است بگویند، «در پشت پا» (به معنای موضع ضعف) است. این بدان معناست که ما احتمالاً در آینده نزدیک شاهد دولتهای استبدادی بیشتر و نه کمتر خواهیم بود. رهبران اقتدارگرا برای به دست آوردن و حفظ قدرت، هم نیازمند «دیگری» هستند و هم استعدادشان را حفظ میکنند و دستهای از انسانها را شناسایی میکنند - خارجیها، ضدانقلابیون، دشمنان مردم، مهاجران، اقلیتهای مذهبی، هنرمندان، روشنفکران، رنگینپوستان، حتی زنان - به عنوان انسانهای فرعی که هدف آسیبهای عمدی قرار میگیرند که به آنچه «پاکسازی» میگویند ختم میشود.
واضح است که همه ارتشها - بهویژه در درگیریهای طولانیمدت که به یک امر عادی تبدیل شدهاند - از معضلات انجام عملیات رزمی بدون آسیب رساندن به غیرنظامیان رنج میبرند. اما برای روسیه، چه در سوریه یا اوکراین (یا در فضای سایبری)، احترام به مصونیت غیرنظامی در جنگ یا اشغال نظامی یک معضل نیست. این موضوع در انقلاب اکتبر 1917 مرد.
همچنین بخوانید