صندوق بینالمللی پول عامل گسترش فقروجنگ در جهان
کتاب «وام برای ویرانی» نوشته ارنست ولف و ترجمه مرجانه فشاهی که توسط نشر افکار منتشر شده به خوبی پرده از سیاستهای صندوق بینالمللی پول که عامل گسترش جنگ و فقر در جهان است، پرده برمیدارد.
کتاب «وام برای ویرانی» نوشته ارنست ولف و ترجمه مرجانه فشاهی که توسط نشر افکار منتشر شده به خوبی پرده از سیاستهای صندوق بینالمللی پول که عامل گسترش جنگ و فقر در جهان است، پرده برمیدارد.
به گزارش خبرنگار مهر، نشر افکار کتاب «وام برای ویرانی: گزارشهای منطقهای از اجرای برنامههای مالی صندوق بینالمللی پول» اثر ارنست وَلف و ترجمه مرجانه فشاهی را با شمارگان 300 نسخه، 230 صفحه و بهای 75 هزار تومان منتشر کرد. کتاب از زبان آلمانی به فارسی ترجمه شده است. نویسنده کتاب را به «همه کسانی که در آفریقا، آسیا و آمریکا جنوبی زندگی میکنند و قادر به خواندن و نوشتن نیستند، تقدیم کرده است، زیرا سیاست «صندوق بین المللی پول» پرداخت هزینه تحصیل برای این افراد را غیرممکن ساخته است.
ارنست ولف (Ernst Wolff)، روزنامهنگار و پژوهشگر اقتصادی، متولد 1950 در جنوبشرقی آسیاست، پس از گذراندن دوران کودکی در آلمان برای تحصیل در رشتههای تاریخ و فلسفه به آمریکا رفت. او در مشاغل گوناگون از جمله روزنامهنگاری، ترجمه و نویسندگی مشغول به کار بوده است. در حال حاضر، روابط متقابل حاکم در میان اقتصاد و سیاست که چهار دهه او را به خود مشغول داشته است، برایش اولویت ویژه دارد.
تجاوز صندوق بینالمللی پول به منابع کشورهای وامگیرنده
به باور نویسنده هیچ یک از مؤسسات مالی در پنجاه سال اخیر مانند صندوق بین المللی پول، آن قدر عمیق در زندگی بسیاری از انسانهای روی زمین مداخله نکرده است. این سازمان جهانی از آغاز تأسیس خود پس از جنگ جهانی دوم محدوده نفوذ خود را تا دوردستترین زاویه کره زمین وسعت داده است. در حال حاضر 188 کشور در پنج قاره جهان عضو این سازمان هستند.
دهها سال صندوق بینالمللی پول منحصراً در آفریقا، آسیا و آمریکای جنوبی مشغول به فعالیت بود. در آنجا تقریباً کشوری نیست که این سازمان سیاست خود را برای یک بار و یا بیشتر در ارتباط با حکومتهای موجود بر طبق منافع خویش به مرحله اجرا در نیاورده باشد. پس از هجوم سراسری بحران اقتصادی 2007، دامان فعالیتهای خود را در اروپای شمالی گسترش داد و با رشد بحران در 2009 بخش جنوب اروپا را هم نشانه گرفت.
رسماً وظایف صندوق بین المللی در تثبیت سیستم مالی جهان و همچنین اعطای کمکهای مالی جهت رفع بحران اقتصادی به کشورها خلاصه شده است؛ اما در واقع فعالیتهای این سازمان، بیشتر لشکرکشی ارتشهای جنگ طلب را به خاطر میآورند. در هر منطقهای که دخالت میکند، قصد تجاوز به منابع موجود در آن کشور را در سر میپروراند و دولتهای حاکم برای بقای خود و برخلاف منافع اکثریت مجبور به اخذ تصمیماتی میشوند که نه تنها برای مشکلات راه حل عاقلانه و مفیدی از سوی سازمان ارائه نمیشود، بلکه در عوض نابودی اقتصادی و اجتماعی آن کشور را هم به همراه دارد. جهت رسیدن به این هدف نه از اسلحه استفاده میکند و نه سرباز، بلکه به آسانی فقط حریه سرمایه داری را مورد استفاده قرار میدهد، به زبان ساده: اقتصاد وامی.
خط و مشی صندوق بین المللی در هر موردی بسیار آسان و ساده است: اگر کشوری دچار بحران اقتصادی شود، بلافاصله حمایت خود را به شکل ارائه وام به آن کشور پیشنهاد میدهد. در مقابل برای اطمینان، خواهان انجام اقداماتی است که بدان وسیله توانایی باز پرداخت وام به اضافه بهره سنگین آن از کشور مزبور تضمین شود.
از سویی دیگر برای دولتها راهی جز تسلیم در مقابل خواستههای صندوق باقی نمیماند، زیرا این سازمان به عنوان آخرین مرجع وام دهنده در جهان مکان خاصی را به خود اختصاص داده است. و در حقیقت، برای کشورهای دارای مشکلات اقتصادی انتخاب دیگری وجود ندارد، جز اینکه به شرایط این سازمان تن داده و به دام بدهی گرفتار شوند و در نهایت آن را بپذیرند. با این نتیجه که تا خرخره مقروض شده و به دلیل بهره و بهره مرکب و باز پرداختهای وام، هر چه بیشتر و عمیقتر در این دایره شیطانی فرو روند. بر اثر فشارهای اقتصادی منتج از پرداخت بهرهها و همچنین اقتصاد درونی که باز هم صندوق از آن سوء استفاده کرده و وام جدیدی را برای نجات از این دایره تقدیم میکند، دولت ها به اجبار تن به اجرای «برنامههای ریاضتی / صرفه جویانه» در اجتماع میدهند.
صندوق بینالمللی پول عامل گسترش فقر در جهان
سیاست پولی صندوق برای ملل فقیر و اغلب با درآمدهای بسیار ضعیف نتایج تلخ و اسفناکی دربر دارد که دولتهای مربوطه را وادار به اجرای سیاستی با فرم همیشگی میکند: نتایج اقدامات ریاضتی نیروی کار جامعه را به پرتگاه فقر و بدبختی سوق میدهد. در پی برنامههای پیشنهادی صندوق بین المللی، میلیونها انسان شغل خود را از دست میدهند و از داشتن سیستم بهداشتی عاقلانه و آموزش و پرورش لازم و مزایای دیگر اجتماعیِ مطابق کرامت انسانی محروم میشوند.
هیچ یک از مؤسسات مالی در پنجاه سال اخیر مانند صندوق بین المللی پول، آن قدر عمیق در زندگی بسیاری از انسانهای روی زمین مداخله نکرده است. این سازمان جهانی از آغاز تأسیس خود پس از جنگ جهانی دوم محدوده نفوذ خود را تا دوردستترین زاویه کره زمین وسعت داده استاین برنامهها مالیات مواد غذایی را تا مرز غیر قابل پرداخت بالا برده، بی خانمانی را رواج داده، بازنشستگان را از کسب نتیجه عمری کار و زحمت محروم ساخته، شیوع بیماریها را دامن زده، میانگین عمر را کاهش و میزان مرگ و میر کودکان را افزایش داده است. اما در مقابل باعث افزایش مال و ثروت گروهی بسیار کوچک از جامعه (ثروتمندان) شده که حتی در دوران بحران اقتصادی به ثروتشان افزوده شده است. بر اثر این سیاست نوعی عدم تساوی و نابرابری در میان جوامع گوناگون در جهان به وجود آمده که هیچ گاه در تاریخ بشریت مانند آن وجود نداشته است. اختلاف درآمد یک ثروتمند و یک فقیر در دوران قرون وسطی، به هیچ وجه قابل مقایسه با اختلاف درآمد یک مدیر مالی و یک شخص بیکار که از دولت برای مخارج خود نقدینه دریافت میکند، نیست. به عنوان مثال مدیر مالی صندوق پوشش ریسک یعنی جان پالسن در سال 2010 حقوقی معادل پنج میلیارد دلار آمریکا دریافت کرد. این مقدار به معنای درآمد روزانه بیش از 19 میلیون دلار است که 10 میلیون برابر حقوق هر یک از 2/5 میلیارد انسانی در جهان است که فقط دو دلار در روز درآمده داشتهاند.
به دلیل واقعیتهای شناخته شده در مورد این سیاست، هزاران انسان در سراسر جهان علیه عملکرد این سازمان دست به اعتراض زده و حتی بسیاری از آنان جان خود را در این راه از دست دادهاند. با این حال، صندوق بین المللی همچنان به روش خود ادامه داده و در سیستم فولادی خود هیچ گونه تغییری ایجاد نکرده است. علیرغم کلیه انتقادات و با وجود نتایج اسفناک حاصل از سیاست بی رحمانه این سازمان، هنوز هم کماکان از پشتیبانی رهبران کشورهای صنعتی برخوردار است.
چرا و چگونه امکان دارد، چنین سازمانی که در سراسر جهان درد و رنج و بدبختی برای میلیونها انسان به بار آورده است، همچنان بدون مجازات به اعمال خود ادامه دهد و حتی اجازه داشته باشد که در آینده هم روی حمایت بی حدومرز بزرگترین قدرتهای زمان حساب کند و از آن بهره مند شود؟ چه هدفی را دنبال میکند؟ چه کسی از آن سود میبرد؟ ولف با این کتاب قصد پاسخ دادن به این سوالات را دارد و اتفاقا هم با ارائه گزارشهای دقیق از اسناد مالی کشورها به خوبی از روایت سیاستهای وحشتناک صندوق بینالمللی پول و فجایعی که در جهان آفریده، برآمده است. سیاستهایی که اکثرا باعث شده تا در کشورهای فقیر برنامههای شوکدرمانی اجرا شده و مردم فرودست، لحظه به لحظه در حال سقوط به قعر فقر باشند.
ساختار و سرفصلهای کتاب «وام برای ویرانی»
ولف مباحث کتاب را با ارائه تاریخچهای از برگزاری کنفرانس «برتون وودز» به سال 1944 آغاز میکند. این کنفرانس زمانی که جنگ جهانی دوم در اروپا همچنان ادامه داشت برپا شد و طی آن ایالات متحده آمریکا هیاتی از نمایندگان 44 کشور را دعوت کرد تا در مدت سه هفته اساس نظام اقتصادی پس از جنگ را مشخص کنند.
محل این کنفرانس هتلی لوکس و منزوی به نام مونت واشنگتن بود و اعضای حاضر باید سیستمی را به وجود میآوردند که اقتصاد جهانی را تثبیت کرده و از بازگشت به شرایط اقتصادی حاکم در فاصله دو جنگ جهانی جلوگیری شود. به ویژه اینکه عواملی مانند تورم و ورشکستگی، موانع موجود در تجارت، تغییر شدید نرخ سهام و کمبود طلا و همچنین تنزل فعالیتهای اقتصادی بیش از 60 درصد نسبت به شرایط موجود در سالهای دهه سی را تحت شعاع خود قرار میداد. همچنین تشنجات اجتماعی نیز نظام اقتصادی حاکم را به شدت تهدید کرده بود.
در همین کنفرانس بود که رییس هیات آمریکایی توانست با دسایسی دیگر کشورها را برای ایجاد یک نظام پولی واحد در سطح جهان راضی کند که پایه آن تنها دلار آمریکا بود. هیات آمریکایی همچنین درخواست ویژهای داشت تا چند سازمان بینالمللی برای نظارت بر نظام پولی جدید جهانی تاسیس شوند و این سازمانها اعطای وام به کشورهای دارای مشکلات اقتصادی را تنظیم کنند. از دل همین کنفرانس صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی متولد شدند.
سیاست پولی صندوق برای ملل فقیر و اغلب با درآمدهای بسیار ضعیف نتایج تلخ و اسفناکی دربر دارد که دولتهای مربوطه را وادار به اجرای سیاستی با فرم همیشگی میکند: نتایج اقدامات ریاضتی نیروی کار جامعه را به پرتگاه فقر و بدبختی سوق میدهددر باقی فصلها نویسنده به راهکارهای نفوذ در جهان توسط صندوق بینالمللی پول و تجربه کشورهایی که وام از این صندوق گرفته بودند، پرداخته است. عناوین برخی از سرفصلها چنین است: «جهش اقتصادی پسا جنگ: صندوق تور پهن میکند»، «دهه هفتاد، صندوق بینالمللی و تجربه شیلی»، «برنامههای تعدیل ساختاری؛ صندوق روش خود را سازمان میدهد»، «بدهی آمریکای لاتین: صندوق مدیریت بحران را برعهده میگیرد»، «نتایج برنامههای تعدیل ساختاری: افزایش مقاومت مقابل صندوق»، «شوک درمانی برای شوروی: صندوق و رواج مجدد سرمایهداری»، «آفریقای پسا آپارتاید: اتحاد صندوق با کنگره ملی علیه ملت»، «یوگسلاوی: صندوق در نقش تدارک و پشتیبانی جنگ»، «بحران در آسیا: صندوق قدرت خود را مینمایاند»، «محدودیت دستمزد و افزایش همزمان قیمتها: فقرستیزی به سبک صندوق»، «بحران آرژانتین: تحمیل بزرگترین ورشکستگی دولتی تمام ادوار»، «بحران مالی 2007 - 2008: آرامش قبل از توفان برای صندوق»، «ایرلند: صندوق عامل انفجار فقر در اروپا»، «یونان و ترویکا: گرسنگی به اروپا باز میگردد»، «قبرس و صندوق: پس از غارت نوبت مصادره است» و...
تجربه نظام شوروی
وعدههایی که برنامههای شوکدرمانی به مردم شوروی میداد، مانند شوخی مرگبار بود. سازمان صندوق بینالمللی پول در 1992 پیشبینی کرد که اجرای سیستم سرمایهداری در کشور پس از مدت بسیار کوتاهی به رفاه عظیمی برای جامعه روس ختم میشود که کشور هیچگاه مشابه آن را به خود ندیده است. اما در عوض، این برنامهها فقط بدبختی طبقه کارگر و همچنین صعود بخش بسیار کوچک تازه ثروتمند شده در جامعه را که دستیابی به سرمایههای بینالمللی برایشان آسانتر شد، دربر داشت. از همینرو آنچنان نابرابری و عدم تساوی در بین اقشار مختلف جامعه افزایش یافت که ملت روسیه حتی در تاریکترین دوران تزارهای روسیه هم به خود ندیده بود... اما این را که دولت آمریکا و صندوق بینالمللی پول تا چه حد به دموکراتیزه کردن کشور علاقه داشتند، میتوان در 1993 مشاهده کرد؛ هنگامی که یلتسین قصد داشت پس از مدت کوتاهی قانون اساسی پیشنهادی خود را به اجرا درآورد. پس از اینکه طرح پیشنهادی وی در پارلمان رد شد، یلتسین بهوسیله تانک ساختمان پارلمان را به آتش بست. دولت در حمام خونی که بر اثر این تهاجم به راه افتاد، 187 نفر کشت.
صندوق بینالمللی پول عامل جنگ و نسلکشی مسلمانان در بوسنی بود
نویسنده در فصل مربوط به یوگوسلاوی نیز مباحث مهمی را مطرح کرده است. از جمله اینکه چگونه صندوق باعث شد تا قومیتهای مختلف در یوگوسلاوی که عمری را تحت یک کشور واحد گذرانده بودند، اعلام استقلال کنند و جنگ داخلی به راه افتد.
ولف نوشته است که یکی از فصلهای تاریک تاریخ اروپا را صندوق بین المللی در جمهوری سوسیالیستی یوگوسلاوی سابق به تحریر در آورد. این سازمان نه تنها در دهه هشتاد و نود باعث شد که جمعیت 24 میلیونی یوگوسلاوی به بدبختی و فلاکت سقوط کند، بلکه کمک کرد تا بسیاری از دولتها از بین روند و شرایط جدالی بین کشورهای اروپایی مهیا شود که پس از جنگ جهانی دوم خونبارترین جنگها در اروپا به شمار میآید.
یوگوسلاوی که از 6 جمهوری مختلف از جمله اسلوونی، کرواسی بوسنی و هرزگوین، مونته نگرو، مقدونیه و صربستان و همچنین دو استان خود مختار صربستان به نام کوزوو و ویودینا در 1945 تشکیل شده بود. سه سال بعد، در پایان سال 1948، از بلوک شرق به رهبری شوروی جدا شد. از سوی دیگر، به دلیل اینکه سیستم بانکی و صنعتی - اقتصادی متناسب با سیستم کاپیتالیستی غرب نبود، رئیس دولت وقت، ژنرال تیتو، راه سومی را پیشنهاد داد که مخلوطی از روشهای اقتصادی کاپیتالیسم و سوسیالیسم را عرضه میکرد. در حقیقت این روش، استفاده هوشمندانه تیتو از اختلافات ناشی از جنگ سرد بین قدرتهای غربی و شوروی به نفع حاکمیت یوگوسلاوی به شمار میآمد. موقعیت استراتژیک یوگوسلاوی به خاطر نزدیکی به کشورهای نفت خیز خاورمیانه و همچنین مهار نفوذ قدرت شوروی به عنوان کشوری بی طرف در منطقه، چنان برای آمریکا مهم بود که بلافاصله صندوق بین المللی تقاضای عضویت برگوسلاوی در سازمان را پذیرفت و تلاش کرد تا از طریق اعطای وام سخاوتمندانه از سوی بانکهای آمریکایی این کشور را حمایت کند.
پس از اینکه صندوق بینالمللی بنیان اقتصادی را جهت فروپاشی نهایی یوگوسلاوی مهیا کرد، ناگهان قلب برخی از کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده آمریکا و آلمان برای حق خود مختاری به یکایک ملتها در یوگوسلاوی به تپش درآمد، در حالی که تا آن زمان حتی ذرهای هم برایشان مهم نبود. از همین رو، جدایی طلبان را از لحاظ مالی حمایت کردند؛ جنگ مطبوعاتی عظیمی به راه انداختند و 26 قوم گوناگون، اما با فرهنگ و زبانی مشترک، را به جان یکدیگر انداختند. اقوامی که بیش از نیم قرن با صلح در کنار یکدیگر زندگی میکردند و حتی 30 درصد ازدواجهایشان بیناقومی بود. پروژه موفقیت آمیز بود: در انتخابات 1990 در برخی از جمهوریها احزاب ناسیونالیستی به پیروزی دست یافتند که در نتیجه، دست درازی و تجاوز متقابل اقوام به یکدیگر آغاز شد.
حمایت از تجزیه طلبان اختلافات بین قدرتهای بزرگ غربی و صربستان را - که در حقیقت خود را قائم مقام دولت یوگوسلاوی میدانست و خواستار ابقای اتحاد بین اقوام در کشور بود - افزایش داد. هنگامی که دولت صربستان، تحت حکومت اسلوبودان میلوشویچ در آغاز سال 1991 از طریق بانک ملی خود معادل 1/8 میلیارد دلار پول چاپ کرد تا حقوق های عقب افتاده را بپردازد - و طبیعتا این اقدام خلاف سیاست صندوق بین المللی به شمار می آمد - به وخامت اوضاع افزوده شد. در نتیجه، سازمان ملل در نشست خود تحریمات اقتصادی علیه صربستان را به تصویب رساند که این تحریمها سال بعد گسترش یافت.
در ژوئن 1991، جمهوریهای کرواسی و اسلوونی عدم وابستگی به حکومت مرکزی و استقلال خود را اعلام کردند. در همان ماه ارتش ملی یوگوسلاوی به اسلوونی حمله کرد. این جنگ 10 روز به طول انجامید و دامنه آن به سرعت به کرواسی کشیده شد و تا سال 1995 ادامه پیدا کرد. سپس جمهوری بوسنی را هم دربر گرفت. هنگامی که کرواسی در 22 دسامبر 1991 با معرفی قانون اساسی جدید خود را دولتی مستقل نامید، روز بعد، آلمان به بهانه اینکه دولت سابق یوگوسلاوی شرایط «جامعه مشترک المنافع اروپا» را رعایت نکرده است و به همین دلیل باید از دولت مستقل کرواسی به عنوان اقلیت حمایت شود، آن را به رسمیت شناخت. کشورهای دیگر عضو جامعه هم در نیمه ژانویه 1992 همین راه را دنبال کرده و چهار ماه بعد (می 1992) هم سازمان ملل متحد با رای مثبت خود کرواسی را به عنوان کشوری مستقل به رسمیت شناخت. عکس العمل صندوق بین المللی در مورد وضعیت جدید بدین صورت بود که عضویت یوگوسلاوی در سازمان خود را لغو کرده و در عوض اسلوونی و کرواسی را به عنوان اعضای جدید پذیرفت.