ضربه به آرامش مادران شاغل با اعلام دیرهنگام تعطیلی مدارس
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو _ فاطمه قدیری، چشمانم خسته است. بعد از یک روز طولانی کاری، با هزاران فکر در سر، به خانه برگشتهام. حالا باید خبر تعطیلی مدارس را که ساعت 11 شب اعلام شده، هضم کنم. فرزندم خواب است، ولی من باید تمام شب را با نگرانی سپری کنم؛ او را به چه کسی میتوانم بسپارم؟ بچه را با خودم به اداره ببرم یا مرخصی بگیرم؟ آیا مدیرم این بار قبول میکند یا شغلم به خطر میافتد؟ هیچکس...
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو _ فاطمه قدیری، چشمانم خسته است. بعد از یک روز طولانی کاری، با هزاران فکر در سر، به خانه برگشتهام. حالا باید خبر تعطیلی مدارس را که ساعت 11 شب اعلام شده، هضم کنم. فرزندم خواب است، ولی من باید تمام شب را با نگرانی سپری کنم؛ او را به چه کسی میتوانم بسپارم؟ بچه را با خودم به اداره ببرم یا مرخصی بگیرم؟ آیا مدیرم این بار قبول میکند یا شغلم به خطر میافتد؟
هیچکس تا زمانی که مادر و شاغل نباشد، نمیتواند درک کند که اخبار دیروقت غیر حضوری شدن و تعطیلی ناگهانی مدارس چه غوغایی در دل یک مادر شاغل ایجاد میکند. گویی با یک اعلامیه ساده، نه تنها برنامههای روزمره زندگی از هم میپاشد، بلکه این پیام پنهان نیز به گوش میرسد: "ما تو را نمیبینیم، تو برای ما مهم نیستی. "
ساعت نزدیک به نیمه شب است و پیام تعطیلی مدرسه در گروههای پیامرسان دست به دست میشود. مادری که تمام روز را در محل کار گذرانده، بعد از ساعتها تلاش برای انجام وظایف شغلی، به خانه برگشته تا در کنار فرزندش به وظایف خانوادگی خود برسد. آخر شب است و او میخواهد چند ساعتی را بدون دغدغه استراحت کند، اما این پیام، آرامش او را در یک لحظه نابود میکند. دستش بی اختیار روی پیشانی اش مینشیند. یک بار دیگر باید فکر کند که فردا چه کسی از فرزندش مراقبت خواهد کرد، چگونه باید مدیرش را متقاعد کند که مرخصی بگیرد یا شاید هم باید با اضطراب تمام روز، فرزندش را تنها در خانه بگذارد.
برای مادری که در یک شهر به دور از خانواده زندگی میکند، تصمیم گیریهای غیرمسئولانه مانند این، میتواند حکم شکستن ستونهای حمایتی اش را داشته باشد. او شاید هیچ خاله، دایی یا پدربزرگی نداشته باشد که بتواند فرزندش را برای یک روز به آنها بسپارد. بنابراین، تنها گزینهای که باقی میماند، اوست؛ اما چطور؟ آیا باید کارش را رها کرده و خانه نشین شود؟
صدای مادران خاموش است
یکی از مادران شاغل که در شهری دور از خانواده خود و همسرش زندگی میکند، چنین میگوید: هر بار که چنین تصمیمهایی گرفته میشود، حس میکنم که هیچکس اهمیت نمیدهد من و مادرانی که شرایط مشابهی دارند چه شرایطی داریم. انگار ما وجود نداریم. گاهی با خودم فکر میکنم که شاید اشتباه کردهام که هم شاغل هستم و هم مادر. مگر نباید اینکه من تلاش میکنم تا در شرایط اقتصادی این دوران کنار همسرم باشم و زندگی بهتری برای فرزندم بسازم، ارزشمند باشد؟
این احساسات نه تنها از برنامههای مختل شده ناشی میشود، بلکه از این حقیقت سرچشمه میگیرد که مادران شاغل، به طور نظاممند در تصمیم گیریهای جامعه نادیده گرفته شدهاند. این نادیده گرفتن، بیشتر از هر چیزی، به زبان بی زبانی به مادران میگوید: تو نباید اینجا باشی. جایی برای تو در این معادله وجود ندارد.
اضطرابی که پایان ندارد
شب برای مادر شاغل به پایان نمیرسد. فکر و خیالهای بی پایان او را بیدار نگه میدارد. آیا فردا کارش را از دست خواهد داد؟ آیا امنیت مالی خانوادهاش به خطر خواهد افتاد؟ آیا فرزندش به خاطر نبود مادرش احساس تنهایی خواهد کرد؟
یکی دیگر از مادران چنین تعریف میکند: وقتی صبح زود خانه را ترک میکنم و فرزندم را تنها میگذارم، احساس میکنم که در تمام طول روز چیزی در سینهام سنگینی میکند. وقتی به او فکر میکنم، چشمهایم پر از اشک میشود. گاهی به خودم میگویم: اگر اتفاقی برایش بیافتد، چه؟ اگر نیاز به من داشته باشد و من آنجا نباشم، چه؟
این اضطراب، نوعی شکاف عاطفی میان مادر و فرزند ایجاد میکند. کودکان، حتی اگر زبان بیانش را نداشته باشند، این فشار را حس میکنند. آنها شاید ندانند چرا مادرشان نگران است، اما این نگرانی را در چهره اش، نگاهش و در رفتارهایش میخوانند.
تصور کنید کودک صبح از خواب بیدار شده و اولین چیزی که میبیند چهره نگران و رفتارهای پر تنش مادرش است. تنش مادر به او نیز منتقل شده و بهانه گیری میکند؛ در اینجا مادری مضطرب را داریم که در کنار فرزند مشوش خود حضور دارد و نمیداند چطور باید به یک کودک توضیح بدهد که نگران آینده شغلی خود است، چون امروز باید به جای کار، در خانه و در کنار او بماند.
مسئولیتهای پایان ناپذیر یک مادر شاغل
جامعه اغلب از مادران شاغل میخواهد که هم مادر باشند و هم نیروی کار و هم همسری وظیفه شناس و دلسوز. انتظار میرود که آنها با تمام توان در محل کار حاضر شوند، وظایف خود را به بهترین شکل انجام دهند، و در عین حال، خانهای آرام و بدون نقص داشته باشند و فرزندی موفق تربیت کنند. اما وقتی چنین تصمیمهایی گرفته میشود، این تعادل شکننده فرو میریزد.
مادری میگوید: احساس میکنم که تمام زندگیام روی یک طناب باریک در حال حرکت است. هر تصمیم اشتباه و هر اتفاق پیشبینی نشدهای، میتواند من را از این طناب به پایین پرت کند. وقتی صبح بیدار میشوم و میبینم شب گذشته وقتی که در خواب بودم مدارس را تعطیل کردهاند و من پیام را دیر دیدم، دقیقاً مثل این است که کسی این طناب را ناگهان تکان دهد. من باید بین کار و فرزندم یکی را انتخاب کنم، اما چگونه میتوانم؟
حس نادیده گرفته شدن
تعطیلی مدارس، به خودی خود، مشکل بزرگی نیست. اما وقتی چنین تصمیمهایی بدون توجه به تمام اعضای جامعه هدف و در ساعات نامتعارف گرفته میشود، به طور ضمنی به مادران شاغل این پیام را میدهد که تنها و تنها شرایط آن هاست که اهمیتی ندارد. با این تصمیمها گویی از مادران میخواهند که وظایف شغلی خود را رها کرده و به خانه بازگردند.
یکی از مادران میگوید: گاهی حس میکنم که جامعه نمیخواهد من شاغل باشم. گویی همه، حتی همسر و خانوادهام فکر میکنند که یک مادر نباید به غیر خانه داری کار دیگری انجام دهد. این حس انکار شدن است. انگار تمام تلاشهایی که میک نم، بی ارزش است. این حس دردناک است؛ خیلی دردناک.
مادران نیز عضوی از جامعه آماری هستند!
رنج مادران شاغل، اغلب در سایههای جامعه پنهان است. آنها با لبخندی ساختگی به محل کار میروند، اما در درون، اضطراب و نگرانی تمام وجودشان را تسخیر کرده است. آنها نمیخواهند در جامعه به عنوان "مادرانی که نمیتوانند از عهدهی وظایفشان برآیند" قضاوت شوند، بنابراین تمام فشارها را به دوش میکشند.
به مادران شاغل نگاه کنید! آنان فقط تلاش میکنند که درکنار به کار گیری تخصص خود و کمک به همسر و معیشت خانواده، برای فرزندانشان، آیندهای بهتر بسازند. تصمیم گیریهای عجولانه و بی برنامه، نه تنها برنامههای روزمره آنان را مختل میکند، بلکه به آنان حس طرد شدن از جامعه را القا میکند. آیا واقعاً جامعهای میخواهیم که در آن مادران شاغل، هر روز با این حس دست و پنجه نرم کنند؟
بانوان شاغل تنها میخواهند به عنوان نیمی از جامعه شاغلین دیده شوند؛ همین. دیده شوند و در تصمیم گیریها به نیازها و مشکلات آنها نیز توجه شود.
اعلام تعطیلی مدارس در ساعات نا متعارف
اعلام دیرهنگام تعطیلی و غیرحضوری شدن مدارس توسط استانداری، مشکلی جدی است که خانوادهها را در شرایطی دشوار قرار میدهد. این تصمیم گیریهای لحظه آخری، به ویژه در ساعات پایانی شب، برنامههای روزمره والدین را مختل و اضطراب و استرس زیادی را به آنها تحمیل میکند.
پس از گذشت بیش از چهار ماه از شروع مدارس و تعطیلیهای قابل توجه، یکی از شکایات متعدد به خبرگزاری دانشجو زمان اعلام تعطیلی مدارس است که فرصت برنامه ریزی را از خانوادهها میگیرد.
در حالی که همه م یدانند تعطیلی مدارس لازم و گاها اجتناب ناپذیر است، اما نحوه اطلاع رسانی میتواند تأثیر بزرگی بر کاهش یا افزایش مشکلات داشته باشد. وقتی تعطیلی به طور ناگهانی و بدون اطلاع قبلی اعلام میشود، والدین شاغل ناچار میشوند یا مرخصی بگیرند، که ممکن است با مقاومت کارفرما مواجه شوند، یا فرزندشان را در خانه تنها بگذارند، که جدای از این موضوع خطرات خاص خود را دارد، موجب کاهش رادنمان کاری والدین در محل کار نیز میشود.
مسئولیت نهادهایی مانند استانداری، فراتر از تصمیم گیری صرف است. آنها باید پیامدهای تصمیمات خود را بر زندگی مردم در نظر بگیرند و با اطلاع رسانی به موقع و شفاف، فرصت برنامه ریزی را برای خانوادهها فراهم کنند. تا زمانی که چنین رویکردی در پیش گرفته نشود، اعلام تعطیلی مدارس، تنها منبعی برای ایجاد تنش و اضطراب در میان خانوادهها خواهد بود.