چهارشنبه 7 آذر 1403

عاملِ ایرانیت

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
عاملِ ایرانیت

گزارشگر نام‌آشنای کشتی ایران گفت: باوجود پیشنهادهای متعدد از رسانه‌های خارجی حتی یک ثانیه به مهاجرت فکر نکردم و به عشق مردم ایران تا آخرین نفس در کشتی خواهم ماند.

به گزارش مشرق، محمد زعیم‌زاده، جانشین سردبیر روزنامه فرهیختگان طی یادداشتی نوشت: شیر مادر و نان پدر حلالت دلاور؛ این شاید آخرین تکیه‌کلامی است که صداوسیما ساخته و بین مردم پخش شده، مورد قبلی را یادتان می‌آید؟ خوب فکر کنید. اگر به‌جایی نرسیدید خودتان را اذیت نکنید و به فکر فرو نروید. نشانه آلزایمر شما نیست. نمادی از وضعیت مدیریت تلویزیون و ارتباطش با مخاطبان است، البته بحث فعلا این نیست برویم سراغ همان عالیجناب عامل. احتمالا اگر به گوش هر ایرانی برسد که مثلا مسابقه کشتی در پیش است فارغ از اینکه چه کسی کشتی می‌گیرد و چه کسی گزارش می‌کند دو نماد در ذهنش شکل می‌گیرد؛ یکی حسن یزدانی و دیگری همین عبارت طلایی عامل.

اما چرا تک‌جمله ناب هادی عامل، امروز برند تماشای کشتی شده است؟ در نظریه‌های رسانه یک کلان نگاه چپ است که مخاطب را در برابر پیام منفعل فرض می‌کند، مخاطب ابزار مصرف است، مصرف پیام، مصرف شهرت و ایجاد اعتبار و سرمایه برای آن رسانه. در این ادبیات پیام از رسانه به مخاطب منتقل می‌شود، اما یک نگاه انتقادی به این فهم از رسانه هم وجود دارد که مخاطب را فعال و کنشگر فرض می‌کند. در یک کنش رسانه‌ای مخاطب پیام را مصرف نمی‌کند، بلکه دریافت می‌کند و دوباره برای خودش تولید می‌کند. ابزار این تولید چه چیزهایی هستند؟ علایق، سلایق، نوستالژی‌ها، بافتار جامعه....

به ماجرای شیر مادر و نان پدر از این زاویه دوم نگاه کنید؛ آنچه عامل می‌گوید هم یک گزاره دینی بوده و هم در خاطرات ما جاری است، هم عاطفی است و هم حماسی. این گزاره در بافتار زیست جهان ایرانی‌ها خوش‌معناست و در بهترین لحظه هم گفته می‌شود؛ اوج همنوایی متن و بافتار اجتماعی. لذا مخاطب ایرانی با خاطراتش، با علایقش و با حسش هر بار که گفته می‌شود دوباره آن را معنابخشی می‌کند. هر بار در ساخت معنایی جدید حرفی جدید و حسی تازه است.

نکته بعد و البته مهم‌تر به شخصیت خود گوینده و تصویری که از آن ساخته شده برمی‌گردد. در همین مسابقات جهانی ویدئویی از گزارش هادی عامل پخش شد که به سماع مولویان در قونیه شبیه بود، دست‌افشان و پای کوبان هرچه از قوای صوتی داشت و نداشت را در طبق اخلاص گذاشته بود و فریاد می‌زد 4 امتیاز 4 امتیاز... و بعد هم آن جمله مشهور. و مخاطب این وسط فرق حرف دلی و رفتار از عمق جان را با کردار تصنعی و نمایش می‌فهمد.

مخاطب از عامل، پای کار بودن برای ایران و شوق و ذوق کردن برای موفقیتش و اشک ریختن برای شکستش را باور می‌کند. یک ایرانی کلاسیک که پای موفقیت ایران قهر و آشتی سیاسی‌اش را دخالت نمی‌دهد. وطن‌فروشی که هیچ، اعتراض‌فروشی هم در مرامش نیست. رخت‌چرک‌هایش را در حیاط همسایه نمی‌شوید. نه جلای وطن می‌کند و در پوشش مربی تیم زنان کشتی دانمارک می‌شود دشمن ایران. نه می‌نشیند کنار مجری‌های اینترنشنال و بابت پیروزی ایران برابر ولز به کی‌روش و شاگردانش ناله و نفرین می‌فرستد. نه اگر در ایران مانده است از کاپیتان تیم ملی برای خندیدن در عکس یادگاری جام‌جهانی بازجویی می‌کند و....

او خود خودش است؛ یک ایرانی تمام‌عیار که نمی‌شود دوستش نداشت، مثل سریال «پایتخت» که دوست نداشتنش سخت است از بس ایرانی است. مثل کلاس درس شفیعی‌کدکنی، مثل آواز ایران ای سرای امید شجریان و... همه اینها یک آنی در خود دارند، یک جان‌مایه شعف‌انگیز دارند، یک عاملِ ایرانیت.

در هفته‌ای که مسابقات کشتی جهانی برگزار می‌شد با همه لبخندها و اشک‌هایش، افکار عمومی به‌شدت درگیر داستان شده بود. واکنش‌ها به تراژدی حسن، حماسه میرزازاده برابر کایالپ ترک، شرحه‌شرحه شدن پتروشویلی گرجی توسط زارع بعد از آن سیلی به زارع و... در فضای مجازی و واقعی نشان داد که در جامعه متکثر ایرانی ورزش‌ها به‌عنوان یک اتفاق مهم در حوزه عمومی و در رأس آن فوتبال و با یک فاصله‌ای کشتی فراورزش و یک پدیده اجتماعی‌اند. ورزش امروز هم نماد امیدواری، غرور و پویایی است هم نماد ارزیابی وضعیت حکمرانی. در چنین شرایطی دو نایب‌قهرمانی کشتی آزاد و فرنگی، طلای سنگین‌وزن‌هایمان، بردهای غرورآفرین و شکست تراژیک یزدانی، حتی وضع خراب چمن ورزشگاه آزادی بیشتر از آن چیزی که هستند ارزیابی می‌شوند و خیلی از آنها درست یا غلط ارزش و جنبه نمادین پیدا کرده‌اند. در چنین وضعی با سخت‌افزار سابق نمی‌توان ورزش را مدیریت کرد، چون نباید با مغزافزار قدیم به آن نگاه کرد. با ماشین دودی نمی‌توان فضاپیما فرستاد.

منبع: روزنامه فرهیختگان