یک‌شنبه 4 آذر 1403

فرصت گرانبهایی که مصدق از دست داد

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
فرصت گرانبهایی که مصدق از دست داد

محمدجعفربگلو نوشت: مصدق چنانکه سوگند یاد کرده بود، تمایل نداشت تا اقدامی علیه سلطنت انجام دهد و حتی گوش‌هایش را بر شعارها و خواسته‌های مردم که خواستار پایان دادن به عمر سلطنت بودند بسته بود.

محمدجعفربگلو نوشت: مصدق چنانکه سوگند یاد کرده بود، تمایل نداشت تا اقدامی علیه سلطنت انجام دهد و حتی گوش‌هایش را بر شعارها و خواسته‌های مردم که خواستار پایان دادن به عمر سلطنت بودند بسته بود.

به گزارش خبرگزاری مهر و به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، محمد جعفربگلو نوشت: کودتای 28 مرداد 1332 از وقایع مهم تاریخ معاصر ایران است که تغییرات بنیادینی را در جامعه ایران رقم زد. این رخداد سیاسی پیامدهای متعددی به دنبال داشت که شاید مهمترین آن پیامدها تثبیت سلطنت محمدرضا پهلوی و ملی‌زدایی از نفت ایران بود. اما در روزهای منتهی به کودتا، جبهه ملی ایران که رهبرش دکتر محمد مصدق به عنوان نخست‌وزیر وقت، یکی از اصلی‌ترین بازیگران سیاسی آن دوره بود چه نقشی در تحولات سیاسی کشور داشت؟ اساسا بعد از کودتای نافرجام 25 مرداد و قبل از رخداد کودتای 28 مرداد، مواضع جبهه ملی نسبت به حاکمیت سیاسی ایران چه بود؟

این یادداشت با بررسی رفتار سیاسی جبهه ملی و رهبر آن جریان طی روزهای 25 تا 28 مرداد 1332، می‌کوشد تصویری کلی از عملکرد جبهه ملی در این روزهای سرنوشت‌ساز ارائه دهد.

کودتای نافرجام

ساعت 6 بامداد 25 مرداد 1332 بود که مردم ایران از یک کودتای ناموفق اطلاع پیدا کردند؛ طبق اخباری که به سرعت منتشر شد قرار بود یک توطئه از پیش طراحی شده، دولت دکتر محمد مصدق را سرنگون کند اما در گام اصلی با شکست مواجه شد. ساعت هفت صبح اطلاعاتی تازه درباره کودتا از طریق رادیو و روزنامه‌ها به اطلاع مردم رسید.[1]

طبق اطلاعات تکمیلی، سرهنگ نعمت‌الله نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی با گروهی مجهز، با در دست داشتن حکم عزل نخست‌وزیر به منزل سرتیپ تقی ریاحی رئیس ستاد ارتش رفت تا وی را دستگیر کند، اما ریاحی منزل نبود. پس نصیری به طرف خیابان کاخ حرکت کرد تا حکم عزل مصدق را به او برساند. اما دکتر مصدق هنگام ابلاغ فرمان عزل، دستور دستگیری نصیری را صادر کرد و با دستگیری نصیری، برنامه کودتاچیان به هم ریخت و کودتا در همان مراحل اولیه شکست خورد.[2]

با شکست این کودتا، شاه به همراه همسرش به سرعت خود را از کلاردشت به بغداد رساند و از آنجا به رم گریخت. طبیعتا شکست این کودتا باید به سود مصدق تمام می‌شد، اما هرگز این‌گونه نشد.

میتینگ بهارستان

روز 25 مرداد بعد از افشای کودتا، اعضای فراکسیون نهضت ملی در منزل مهندس احمد رضوی (عضو هیئت مؤسس جبهه ملی ایران) تشکیل جلسه دادند. آنها تصمیم گرفتند تا در نخستین اقدام، مردم را به یک میتینگ دعوت کنند و از آن‌ها بخواهند «که در این روزهای حساس و بحرانی، با نظم بیشتر مراقب اوضاع باشند؛ زیرا ضامن استقلال و بقای ما در این موقعیت حساس، جلوگیری از هرنوع بی‌نظمی و اغتشاش است.»[3] ساعت یازده صبح همان روز، فعالان جبهه ملی اعلام کردند که پنج‌ونیم عصر در میدان بهارستان میتینگی برگزار خواهد شد. مقارن ساعت اعلام شده، میتینگ شروع شد و در این مراسم نمایندگان مختلف جبهه ملی نظر خود را درباره اوضاع کشور اعلام کردند.

میتینگ با صحبت‌های کوتاه سعید فاطمی (خواهرزاده حسین فاطمی) و امیر مختارکریم‌پور شیرازی (روزنامه‌نگار حامی جبهه ملی) شروع شد. سپس جلالی موسوی از اعضای فراکسیون نهضت ملی سخن راند و بعد از او نوبت به دکتر علی شایگان یکی از رهبران جبهه ملی رسید. شایگان در میان شعارهای مردم که فریاد می‌زدند: «شاه باید محاکمه شود» گفت: «سیاست دکتر مصدق این بود که شاه مشروطه در چهار دیوار قانون اساسی محدود باشد... ما می‌خواستیم او سلطنت کند نه حکومت...» درحالی‌که شایگان، اطرافیان شاه را سرمنشاء «فجایع» رخ داده معرفی می‌کرد، فریاد مردم به گوش می‌رسید که خود شاه را مقصر اصلی می‌دانستند.[4]

بعد از شایگان، مهندس احمد زیرک‌زاده (از مؤسسین جبهه ملی و اعضای حزب ایران) پشت تریبون رفت و بعد از صحبت‌های ابتدایی گفت: «دولت باید رفته‌ها را رفته معرفی کند و مقام قانونی به جای آنها مستقر سازد و شاه را مستعفی اعلام [کند] و شورای سلطنتی تشکیل دهد.»[5]

سپس نوبت به حسین فاطمی (از بنیانگذارن جبهه ملی و وزیرخارجه دولت مصدق) رسید. او گفت: «... شکر خدا را که آخرین پایگاه سی ساله نفوذ انگلستان یعنی دربار ننگین پهلوی... منهدم شد. وظایف سنگین این دقایق بحرانی را فراموش نکنید و از همین دقیقه که در اینجا هستید و از آن دقیقه‌ای که اینجا را ترک می‌کنید، مواظب‌تر، مراقب‌تر و بیدارتر از همیشه باشید...» سپس مهندس رضوی پشت تریبون رفت و تاکید کرد که سرنوشت کشور بعد از فرار شاه باید توسط دولت تعیین شود. در پایان مراسم نیز قطعنامه میتینگ توسط او قرائت شد.[6]

سازشکاری

با وجود اینکه در میتینگ بهارستان مردم به طور علنی خواستار محاکمه شاه و اضمحلال سلطنت بودند اما روشن بود که مصدق و دیگر اعضای جبهه ملی برنامه مشخصی درباره وضع آینده مملکت ندارند. طبق شواهد موجود، درباره آینده نظام سیاسی کشور میان رهبران جبهه ملی اختلاف نظر وجود داشت و عده‌ای از اعضا ازجمله فاطمی مخالف دیدگاه‌های سازشکارانه مصدق بودند.

چنانکه سعید فاطمی (خواهرزاده دکتر فاطمی) می‌گوید، صبح 25 مرداد فاطمی «با پیژامه و دمپایی» به اتاق مصدق رفته و گفته بود: من دیگر نمی‌خواهم وزیرخارجه باشم، مرا وزیردفاع کنید. مصدق گفت: برنامه‌تان چیست؟ فاطمی پاسخ داد: برنامه من این است که تا ظهر امروز 50 نفر را اعدام کنم. مصدق با صدای بلند فریاد زد: با چه قانونی؟ فاطمی گفت: با قانون انقلاب. مصدق جواب داد: قانون من قانون اساسی است، قانون انقلاب نیست. فاطمی گفت: قانون من قانون انقلاب است. وقتی فاطمی از اتاق بیرون می‌آمد، رو به دکتر غلام‌حسین مصدق کرد و در همان حال که عصایش را بلند کرده بود، گفت: غلام این پدر تو ما را به کشتن می‌دهد.[7] فاطمی همچنین در سرمقاله باختر امروز به‌شدت به سازشکاری مصدق واکنش نشان داد و نوشت: «آقای دکتر مصدق! چقدر باید صبر و تحمل کرد و تا کی باید شاهد این فجایع و رسوایی‌های پنهان و آشکار دربار بود؟!»[8]

مخالفت با الغای سلطنت

در درون جبهه ملی، عده‌ای و از جمله شخص مصدق مخالف برچیده شدن سلطنت بودند. خود مصدق نیز چنانکه سوگند یاد کرده بود، تمایل نداشت تا اقدامی علیه سلطنت انجام دهد. حتی او گوش‌هایش را بر شعارها و خواسته‌های مردم نیز که خواستار پایان دادن به عمر سلطنت بودند بسته بود. به تعبیر حسین شاه‌حسینی از اعضای جبهه ملی و از نزدیکان مصدق، هرچند در میان مردم شعار «ما دیگر شاه نمی‌خواهیم» شنیده می‌شد اما این شعار، شعار دولت نبود. «حتی پایین کشیدن مجسمه‌ها [ی شاه و رضاخان] هم کار مردم بود نه دولت. دولت به این کارها مایل نبود. و مقاومت‌هایی هم کرد...»

ملاقات با سفیر آمریکا

به جای یک اقدام به موقع، رهبر جبهه ملی در روز 27 مرداد با سفیر وقت آمریکا در ایران دیدار کرد و تصمیم گرفت تا در برابر تهدیدهای سفیر، منویات کاخ سفید را اجرا کند. لویی هندرسون در این ملاقات از رفتار مردم ایران با آمریکایی‌ها گله کرد و مصدق را تهدید کرد چنانچه این وضع ادامه یابد «من از دولت خود خواهم خواست به خاطر منافع ملی کشورم، تمام کسانی را که کار می‌کنند و همچنین کسانی که به وجودشان احتیاجی نیست به کشور باز خواند». در این هنگام مصدق «حالت عذرخواهی» به خود می‌گیرد و به سفیر آمریکا می‌گوید: «جناب آقای سفیر! من از شما می‌خواهم این کار را نکنید. اجازه بدهید رئیس پلیس را بخواهم. من ترتیبی خواهم داد که هم‌میهنان شما را کاملا محافظت کنند.» مصدق همان موقع رئیس پلیس را خواست و دستورات لازم را برای حفاظت از آمریکایی‌ها صادر کرد.[9]

شکست

فرصت‌سوزی مصدق و دیگر اعضای جبهه ملی در آن بزنگاه تاریخی، شکستی سهمگین برای ملت ایران به ارمغان آورد و این شکست برای همیشه در حافظه تاریخی ایرانیان حک شد. حسین فاطمی یک ماه پس از کودتا، بر همکاران خود در جبهه ملی تاخت و عواقب این شکست را متوجه اقدامات اعضای این جبهه دانست. او نوشت: «خودخواهی و غرض‌ورزی و کوته بینی چندتن از همکاران اولیه جبهه ملی دکتر مصدق از بزرگ‌ترین عوامل این خرابی و سقوط بود... این جبهه اگر از دسایس خودی و بیگانه توانسته بود خویشتن را برکنار نگه دارد و همان صفا و صمیمیت روزهای اول تا آخر ادامه پیدا می‌کرد، یک جماعت ده - بیست نفری با آن پشتیبانی عجیب و بی‌سابقه مردم می‌توانست یک حکومت نمونه و یک مدل در شرق، شرق بدبخت و محکومی که صد و پنجاه سال اسیر اقویای اروپایی بوده و چون غلام حلقه به گوش فرمانبرداری آنها را می‌کرده است به وجود بیاورند. افسوس که این رؤیا تعبیر نشد...». [10]

بدین گونه بود که به تعبیر غلامرضا نجاتی «فرصت‌های گران‌بها» از دست رفت [11] و شکست سنگینی بر نهضت ملی تحمیل شد. بعد از کودتای 28 مرداد، جبهه ملی که به اعتراف فاطمی عامل اصلی این شکست بود، به انزوا رفت و محمد مصدق در احمدآباد خانه‌نشین شد.

پی‌نوشت‌ها: 1- غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 1332، تهران: رسا، ص 406

2- حجت‌الاسلام روح‌الله حسینیان، بازخوانی نهضت ملی ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 283

3- باختر امروز، 26 مرداد 1332، ص 6

4- باختر امروز، 26 مرداد 1332، ص 6

5- پیشین

6- همان، ص 7

7- رزا ناظم، سید حسین فاطمی و تحولات سیاسی ایران، تهران: آگاه، ص 235

8- باختر امروز، 25 مرداد 1332، ص 2

9- حجت‌الاسلام حسینیان، همان، ص 293

10- لطف الله میثمی، با چشمی گریان تقدیم به عشق (فرازهایی از زندگی حسین فاطمی)، تهران: صمدیه، ص 193

11- غلامرضا نجاتی، همان، ص 415