ماه پیش رکورد گینس شکست طی دو هفته 12 هزار نفر پروانهی روانشناسی گرفتند / اگر جامعه آگاهتر بود شاهد زنکشی و افتخار به این جنایت نبودیم
دانشیار دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی میگوید: «ماه پیش رکورد گینس شکست و در عرض دو هفته نزدیک به دوازده هزار نفر پروانهی روانشناسی گرفتند. من صد نفر از آنها را میشناسم که نود نفر از آنها صلاحیت کمک کردن به خودشان را هم ندارند. شما اینجور به کسی اجازهی خلبانی میدهید؟ نه. آنجا چون پای جان خودتان در میان است چند ده آزمون سخت میگیرید تا به کسی اجازهی پرواز بدهید. اما برای...
ماهان نوروزپور: هفتهی گذشته در دانشکدهی روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی با هماهنگی انجمن علمی این دانشکده رویداد در «در انتظار آغوش - نشست تخصصی - علمی بررسی و مداخله در آسیبهای اجتماعی» با حضور اساتید دانشگاه و مدیر کانون اصلاح و تربیت تهران تشکیل شد که هر کدام از زمینهی حرفهای و تخصصی خود به موضوع آسیبهای اجتماعی پرداختند.
میخواستند گریه کنند. برخی از مهمانها که بالا میآمدند در همان جملات بغض گلوگیرشان میشد. شاید هم بیشتر از غم، خشم بود که آنطور در گلو متورم شده بود. البته نه فقط مهمان رویداد «در انتظار آغوش» بلکه هر کسی که در حوزهی آسیبهای اجتماعی کار میکند به چنین حالی مبتلا است.
آسیبهای اجتماعی یعنی حوزهای که از بالا و پایین نادیده گرفته میشود. نه تنها کسی کمکی به راه روان این مسیر نمیکند که از یمین و یثار هم برایشان سنگاندازی میشود. مهم نیست داستان چه چیزی باشد. کودکآزاری، خشونت علیه زنان، اعتیاد یا...؛ تنها صدایی که در پاسخ به دغدغهی مددکاران اجتماعی یا پژوهشگران این حوزه شنیده میشود صدای «هیس» است. به همین خاطر همهی سخنرانان نشست علمی - تخصصی بررسی و مداخله در آسیبهای اجتماعی، بیشتر از هر چیزی تنها از اینکه این رویداد فرصتی برای حرف زدن در مورد آسیبهای اجتماعی فراهم کرده بود اظهار خوشحالی کردند.
شیوا دولتآبادی، استادیار بازنشسته دانشگاه علامه طباطبایی و رییس اسبق انجمن حمایت از حقوق کودکان به عنوان ناظر علمی رویداد و اولین سخنران پشت تریبون قرار گرفت و جملاتش را اینطور آغاز کرد که:«در جاهایی از دنیا نداشتن یک وضعیت لوکس مشکل حساب میشود اما در نقاط دیگری از جهان مردم با مشکلات خیلی پایهای دست و پنجه نرم میکنند. با این حال ما باید از خودمان بپرسیم که سهم ما در کاهش همان مشکلات پایهای چه میتواند باشد.؟»
دولتآبادی سنتها و هنجارهای غلط اجتماعی را زمینهساز اصلی آسیبهای اجتماعی دانست و گفت:«هر تغییری با دانش و آگاهی انجام میشود. اگر جامعهی ما آگاهتر بود ما شاهد زنکشی و متاسفانه افتخار به این جنایت توسط برخی افراد نبودیم.» او سخنان خود را اینطور پایان داد که با تمام سختیها و بنبستهای پیش رو ما باید به سهم خود روبروی خشونت بایستیم و در هر اندازهای که میتوانیم با گرداندن چرخهی خشونت در جامعه مبارزه کنیم.»
بهمن بهمنی، دانشیار دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی صحبتهای خود را با مقدمهای در مورد تعریف آسیبهای اجتماعی آغاز کرد و با تاکید بر این واقعیت که هر آسیبی نیاز به مداوا و هر خواستهای محتاج رفع شدن است به نقش مهم روانشناسان در مبارزه با آسیبهای اجتماعی اشاره کرد در همین راستا با انتقاد از مسیر آسان گرفتن پروانهی روانشناسی انتقاد کرد و به سخنان خود پایان داد:«ماه پیش رکورد گینس شکست و در عرض دو هفته نزدیک به دوازده هزار نفر پروانهی روانشناسی گرفتند. من صد نفر از آنها را میشناسم که نود نفر از آنها صلاحیت کمک کردن به خودشان را هم ندارند. شما اینجور به کسی اجازهی خلبانی میدهید؟ نه. آنجا چون پای جان خودتان در میان است چند ده آزمون سخت میگیرید تا به کسی اجازهی پرواز بدهید. اما برای سلامت روان مردم و سلامت روان جامعه همینطور پروانهی روانشناسی میدهید. این روانشناسانی که شما اینطور به آنها مجوز کار میدهید در یک اتاق در بسته به زندگی مردم نکبت میزنند. این حرفها را هم وقتی به مسوولین مربوطه گفتم پاسخ دادند که به شما ربطی ندارد.»
بنیانگذار اولین موسسهی پیشگیری از آزار جنسی کودکان و نوجوانان، شهین علیایی زند ضمن قدردانی به انجمن علمی مشاورهی شهید بهشتی و دانشکدهی روانشناسی این دانشگاه برای فراهم کردن فرصتی برای گفت و گو و صحبت کردن در مورد آسیبهای اجتماعی با تاکید بر اهمیت حفظ هویت برای سلامت یک جامعه سخنان خود را شروع کرد و با یک انتقاد ادامه داد:«ما همیشه نگاه پایین به بالا داریم. همیشه منتظریم تا از بالا برای جامعهی ما کاری بشود. توصیهی اکید من به شما به عنوان یک همکار این است که ما به اطراف خود نگاه کنیم. همینکه امروز شما دانشجویان توانستید چنین جمعی را سرا پا نگه دارید من فکر میکنم هر کار دیگری را هم در جامعه بتوانیم انجام بدهیم. ما باید به هم کمک کنیم تا بتوانیم از انزوا بیرون بیاییم و آغوش خود را به روی جامعه باز کنیم.»
بیشتر بخوانید: در خدمت و خیانت روانشناسی خشونت خانگی؛ باید سکوت زنان شکسته شود / خشونت علیه زنان فراگیر است
سخنران بعدی محمدرضا قضاتلو بود و راجع به تجربههای ناگفتهی افراد درگیر با اعتیاد صحبت کرد. او مدتی است که به بهانهی کوتاه کردن موی معتادان بیخانمان در حومههای شهر پای درد و دل آنها مینشیند؛ از احساسات و تجربههایی صحبت کرد که در کتابها پیدا نمیشوند. صحبتهای او بیشتر در مورد شرمی بود که معتادان تجربه میکنند. او در این مورد صحبت کرد که مواد مخدر به خودی خود یک انسان را به بیخانمانی نمیکشاند. احساس شرم، طردشدگی، خطرناک بودن برای اطرافیان، پس زده شدن و... باعث وخیمتر شدن اوضاع برای یک فرد و سرانجام به تصمیم ترک خانه و کاشانه و یا حتی وضعیتی بغرنجتر میکشاند.
ماه پیش رکورد گینس شکست و در عرض دو هفته نزدیک به دوازده هزار نفر پروانهی روانشناسی گرفتند. من صد نفر از آنها را میشناسم که نود نفر از آنها صلاحیت کمک کردن به خودشان را هم ندارند. شما اینجور به کسی اجازهی خلبانی میدهید؟ نه.
فاطمه موسوی ویایه جامعهشناس و پژوهشگر حوزهی اجتماعی و مطالعات زنان سخنان خود را با صراحت لهجه در مورد ساختارهای اجتماعی جامعهی ایران که منجر به تحمیل هویت مردانه به زنان ایران میشود؛ آغاز کرد. او معتقد بود این ساختارهای اجتماعی و فرهنگی آنقدر قوی هستند که منجر به انتقال نسلی هم میشوند. یعنی زنی که قربانی خشونت خانگی بوده و در برابر این خشونت سکوت کرده است نه تنها نسل بعد از خود را در برابر این خشونت آگاه نمیسازد بلکه از آنها نیز میخواهد که رفتار او را ادامه دهد. انگار که پذیرفتن خشونت مردانه درون این ساختارها نوعی ارزش حساب میشود.
بیشترین تاکید موسوی بر مداخله بود. او میگفت باید در برابر خشونت به هر نحوی که بلد هستیم مداخله کنیم به همین خاطر به ماجرای تلخ قتل خبرناگار ایرنا توسط شوهرش اشاره کرد و گفت که صدای داد و فریاد و مشاجرهی این زن و شوهر قبل از به قتل رسیدن این خانم به گوش همسایگان رسیده بود اگر یکی از آنها فقط با زدن زنگ در واحد آنها مداخله کرده بود شاید این قتل اتفاق نمیافتاد چرا که خیلی از اوقات یک شوک کوچک کافی است که فرد از جنون خشونت آمیز خود خارج شود.
پیام روشنفکر استادیار دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی هم به تحلیل آمارهای بینالمللی در مورد پیشگیری از کودکان آزاری و سرمایهگذاری بر آموزش و پرورش کودکان پرداخت. به عنوان مثال او معتقد بود که سرمایهگذاری بر کودکانی که سالهای اول را در مدارس ابتدایی میگذرانند همواره از بیشترین بازدهی نسبت به سایر سنین برخوردار میشود. او به اجلاس بزرگی که همین چند ماه پیش توسط سازمان ملل و ائتلاف جهانی حمایت از کودکان به همراه وزرای کودکان و نوجوانان کشورهای شرکت کننده از جمله ایران تشکیل شده بود؛ اشاره کرد و به تشریح مطالب ارائه شده در این اجلاس پرداخت که یکی از آنها لزوم مشارکت خود کودکان روند پیشگیری از کودک آزاری بود.
اما در پایان علی هاشمی، مدیر کانون اصلاح و تربیت تهران روی جایگاه ایستاد و صحبت کرد. او اینطور آغاز کرد:« تعریف سازمان زندان ها این است: سازمان زندان ها سازمانی است مستقل که زیر نظر رییس قوه قضاییه کار می کند. همه ی کار ها و همه ی برنامه ها هم به همین شکل است. این سازمان یک موسساتی دارد که زیر مجموعه ی قوه ی قضاییه هستند. این موسسات کیفری زمانی به طوری بودند که اگر فردی مبتلا به ایدز با درگیر اعتیاد بود وضعیت مطلوبی نداشت. اما الان در زندانهای ما با معتاد به عنوان یک بیمار برخورد میشود و وضعیت زندانها و موسسات زیر مجموعهی سازمان زندانها نسبت به گذشته بسیار بهتر شده است. ما زندان بسته داریم، زندان باز، زندان نیمه باز، بازداشتگاه های عمومی، امنیتی، اردوگاه های کار درمانی و همچنین کانون های اصلاح و تربیت. تمام این ها در یک جمله خلاصه می شود که ما باید بتوایینیم تغییر رفتار ایجاد کنیم. حالا برای رسیدن به این تغییر رفتار روانشناسان و مددکاران میتوانند نقش بسیار مهمی در این آسیب های اجتماعی داشته باشند. حالا به بحث کانون اصلاح و تربیت و کودکان و نوجوانان میرسیم. ابتدا عرض کنم که طبق پیمان نامهی حقوق کودکان که ایران هم آن را امضا کرده است هر فردی که زیر هیجده سال سن داشته باشد کودک گفته میشود. از نظر فقهی البته به دختران زیر 9 سال و به پسران زیر 15 سال کودک گفته میشود اما در سازمان زندانها تاکید ما بر همان سنی است که در پیمان نامه آمده است.»
او در ادامه در مورد فضای کاری و حرفهای کانون اصلاح و تربیت صحبت کرد و چهار اصل اساسی در این کانون را شرح داد: «در کانون اصلاح و تربیت چهار اصل خیلی مهم است یکی اصل عدم تبعیض است. یعنی رفتاری که کانون متوجه کودک مددجو میکند تحت تاثیر قومیت یا نژاد او نیست. دوم اصل مسائل و منافع عالیه کودک است. یعنی تمام تنبیهات و حکم دادگاه و قاضی بر اساس این اصل می تواند تغییر کند و تعدیل شود. سوم اصل بقا و رشد است که در هر دو زمینهی جسمی و روانی مورد توجه قرار میگیرد. چهارم، اصل مشارکت است شاید در زندان های بزرگ و بزرگسال این اصل معنا و مفهومی نداشته باشد اما در کانون اصلاح و تربیت بسیار دارای اهمیت است. در اصل مشارکت دانشجویان روانشناسی عزیز ما و اساتید گرانقدر ما میتوانند به کانون اصلاح و تربیت کمک کنند. ما در کانون حتی از خانوادههای مددجو هم میخواهیم که به ما در اصلاح و بازپروری کمک کنند اصلا بدون کمک خانوادهها تغییر رفتار ممکن است. بسیار مواردی را داشتیم که کودکی درگیر با اعتیاد به کانون آمده است. هزینهی بسیار زیادی هم از نظر مالی و هم از نظر نیروی انسانی صرف شده است که این کودک بتواند از دام اعتیاد بیرون بیاید. خوشبختانه این اتفاق هم افتاده است اما پس از چندماه بازگشت به خانواده و همنشینی با اعضای خانواده که خود اعتیاد داشتند دوباره درگیر مواد مخدر شده است.»
او به مسالهای بسیار مخاطرهآمیز تاکید کرد:«خوشبختانه آمار بازگشت مددجوها به کانون اصلاح و تربیت پس از آزادی بسیار کم است. البته ممکن است عدهای از آنها در سنین بالاتر دوباره دست به بزه زده باشند و به زندان بزرگسالان رفته باشند. ما در این مورد آمار دقیقی نداریم اما در همان سنین زیر هجده سال آمار بازگشت به کانون اصلاح تربیت بسیار پایین است. اما مسالهای که وجود دارد فرستاده شدن شخص به زندان بزرگسالان است. یعنی کودکی در هفده سالگی مرتکب جرم شده و به کانون که برای او ترمزگاه است فرستاده میشود. اما همان کودک یکی دو سال بالاتر اگر مرتکب جرم شود وارد زندان بزرگسال میشود. در زندان بزرگسالان دستهبندی افراد بر اساس جرم است نه بر اساس سن، به همین خاطر تلاش ما در کانون اصلاح و تربیت این است که مددجو به هیچ وجه زندان بزرگسال یا بازداشتگاه را تجربه نکند. در کانون اصلاح و تربیت حتی خوابگاهها و هواخوریها هم بر اساس سن طبقه بندی میشود. اگر چه قضات با تجربهی ما در دادگاه اطفال تمام تلاش خود را میکنند که کودک با توجه و کمک مددکاری، خیری، عضوی از خانواده و... همین کانون اصلاح و تربیت را هم تجربه نکند. من با دید محدود خودم فکر میکنم الان از هر سیصد کودکی که پایشان به دادگاه کشیده میشود تنها ده نفر به کانون اصلاح تربیت فرستاده میشوند.»
او در مورد مدارس فنی و حرفهای کانون اصلاح و تربیت اینطور توضیح داد:«ما مدرسهی فنی حرفهای با 1960 متر مربع مساحت و 65 دانش آموز داریم که در صورت قبولی دانش آموز در آزمونها به آنها مدارکی داده میشود که حتی نام کانون و اصلاح و تربیت هم در آن ذکر نشده است چون این کودک میخواهد به آغوش جامعه باز گردد و بعد از آزادی هم این افراد به مرکز مراقبت بعد از خروج معرفی میشوند تا با گرفتن وام برای خود شغل دست و پا کند یا به مرکزی که به تخصص آن فرد نیاز دارد معرفی میشود.»
آمار دقیقی نداریم اما در همان سنین زیر هجده سال آمار بازگشت به کانون اصلاح تربیت بسیار پایین است. اما مسالهای که وجود دارد فرستاده شدن شخص به زندان بزرگسالان است. یعنی کودکی در هفده سالگی مرتکب جرم شده و به کانون که برای او ترمزگاه است فرستاده میشود. اما همان کودک یکی دو سال بالاتر اگر مرتکب جرم شود وارد زندان بزرگسال میشود.
او در مورد سانسور و جلوگیری از پژوهش و تحقیق در کانون اصلاح تربیت اینطور گفت:«ممکن است پژوهشگران و مددکاران تجربههای تلخی از پژوهش و تحقیق در کانون اصلاح و تربیت داشته باشند اما الان با قاطعیت ما از تحقیق و پژوهش در کانون اصلاح و تربیت استقبال میکنیم و فرد از نتیجهی تحقیقات خود هم بدون جلوگیری و سانسور استفاده میکند.»
او سخنان خود را اینطور پایان داد:«من نمیگویم که ما توانیم مدینهی منوره بسازیم اما به کمک همدیگر خیلی چیزها را میتوانیم تغییر بدهیم. ما الان افرادی را داریم که از کانون اصلاح و تربیت آزاد شدند و در شغلهایی با در آمد بسیار مشغول به کار شدند. اصلاح و بازپروری کار بسیار سختی است اما دوستان روانشناس و مددکاران اجتماعی عزیز کار مار در این حوزه آسان میکنند.»
شاید برای رفع بسیاری از مشکلات و مسائل بدون دخالت و نیروی سیاسی هیچ کاری نتوان کرد اما قطعا مسائل آسیبهای اجتماعی از آن دست نیستند. مداخلات کوچک و ساده پیگیریهای خانوادگی و شخصی به تنهایی میتوانند از فجایع بزرگی جلوگیری کنند. مداخله همیشه درگیر شدن و مبارزه با فرد آزارگر و آسیبزا نیست خیلیوقتها کمک نکردن و همراهی نکردن آن شخص تحت هر بهانه یا عنوانی میتواند مداخله و جلوگیری از به وقوع پیوستن یک آسیب اجتماعی دیگر باشد. نقش ما در آسیبهای اجتماعی بسیار پر رنگ است فقط سکوت نکردن برای جلوگیری از بهمن فجایع کافی است. جملهای منسوب به گاندی چنین است:«اگر شجاعت جنگیدن با ستمگر را ندارید، دست کم برای او دست نزنید.»
311311
کد خبر 2006906