ما همدستان جنایتیم
از روز قبل چندین بار تماس گرفتند تا در جلسه آشنایی با انتخاب رشته شرکت کنیم. گفتم: فرزند من در مدرسه شما درس نمیخواند. گفت: اتفاقا محور بحث مدارس تیزهوشان است. لینک جلسه را فرستادند و شرکت کردم.
مدرس محترم از بیثمری مدارس دولتی و لزوم انتخاب یک مدرسه خوب (خاص) برای دوره دوم دبیرستان میگفت. گفت و گفت و هر بار مغلطهای را همراه سخنرانیش کرد تا به اهمیت نمرات و معدل کلاس دهم رسید و اینکه افت نمره در تغییر مقطع موضوعی عادی است اما حواستان باشد که اگر نمرات این سال را از دست بدهید آینده روشن از دسترستان دور است. اینجا را دیگر طاقت نیاوردم و از جلسه خارج شدم. خدا میداند که از این حرف چه استرسی به من مادر وارد شد و فکر کردم وای به حال نوجوانی که اینها را هر روز میشنود. بارها و بارها از استرسهایی که مدرسان کنکور به بچهها وارد میکنند، شنیده بودم اما امروز که خودم آن را تجربه کردم فهمیدم ما والدین بزرگترین همدستان جنایتیم. ما که اینها را میشنویم و نمیتوانیم صدایشان را قطع کنیم.
ترسیم آیندهای تیره و تار برای نوجوان پانزدهسالهای که با بحرانهای بلوغ از یک سو و بحرانهای جامعهای بیسامان از سوی دیگر مواجه است چه نامی دارد جز جنایت؟ درس خواندن در مدارس خاص با هزار مشکل آموزشی را تبدیل به هدف نوجوان کردن و قرار دادنش در مسیری سخت و طاقتفرسا برای ساختن آیندهای موهوم و شکست غول کنکور تاکنون چه نتیجهای داشته است جز پر کردن جیب موسسات آموزشی؟ و ما والدین که همه را میدانیم و همداستان شدهایم با این همه؛ واقعا چه میتوانیم بکنیم؟
فکر و ذکرمان ساختن آینده بهتر برای فرزند است حتی به قیمت کودکی و نوجوانیش. ما میدانیم که همه این کارها آسیبزا اما لازم است چون راه دومی برای خود و فرزندانمان باقی نگذاشتهاند. آمارهای کنکور، درصد قبولیها و رتبههای برتری که در مدارس تیزهوشان و سایر مدارس خاص تحصیل کردهاند، این ذهنیت را در جامعه به وجود آورده که تفاوت شیوه آموزش در این مدارس است که باعث چنین خروجی میشود. بنابراین رفتن به این مدارس با هر قیمتی و با هر سطح استعداد تحصیلی اولین پله در مسیر موفقیت است. اما کمتر کسی به این موضوع توجه دارد که مدارسی مانند سمپاد با برگزاری آزمونی مبتنی بر هوش و خلاقیت، هر سال حدود 10 درصد از باهوشترین فرزندان این مملکت را جذب میکند. کودکانی که در هر مدرسه دیگری هم باشند در سطحی بالاتر از سایر همکلاسیهایشان قرار میگیرند و سوابق دوره ابتدایی و دوره اول متوسطه آنها گواه این موضوع است. بنابراین نسبت دادن درصدهای قبولی بالا به عملکرد ویژه و خاص این مدارس بیشتر یک اقدام تبلیغاتی است تا واقعیت در جریان. حضور دبیران بدون تجربه تدریس و تازه فارغالتحصیل و مشکلات آموزشی ناشی از نبود یک سیستم جامع و سرفصلهای آموزشی مدون برای تدریس بر مبنای سن و پایه تحصیلی دانشآموز، تنها بخش کوچکی از مشکلاتی است که مدارس سمپاد با آن مواجهند.
از سوی دیگر تصور کنیم پدر و مادری که امکان حضور فرزندش در مدارس خاص به ویژه مدرسه تیزهوشان فراهم است بخواهد قید کنکور و قبولی در دانشگاههای برتر را بزند و فرزند خود را به مدارس دولتی بفرستد. درسهای ارائه شده در این مدارس تنها چند ساعت از اوقات هفتگی چنین دانشآموزی را پر میکند و باقی ساعات را باید به گونهای دیگر برای دانشآموز پر کرد. کافی است نگاهی به هزینه کلاسهای ورزشی، کلاسهای آموزش مهارت و یا دورههای آموزشی لاکچریتری مانند رباتیک و نجوم و کامپیوتر بیندازید تا متوجه شوید که چرا مسیر موفقیت بسیاری از دانشآموزان همچنان از دانشگاههای برتر میگذرد. از این روست که همه درگیر کارخانهای به نام آموزش و پرورشیم که بر مبنای یکسانسازی، استعداد سوزی و خلاقیتکشی بنا شده و هر کسی که از این ریل بستهبندی یکسان خارج شود امکان خوشبختی را از خودش سلب میکند.
ما هم کودکانمان را به این کارخانه میسپاریم و در انتها محصولی را تحویل میگیریم که همچون بسیاری از تولیدات داخلی معیوب و پر از ایراد است. کارخانه بیرقیبی که همچون دهها کارخانه دیگر هم مال و هم جانمان را هدر میدهد و سلامت و زندگی فرزندانمان به بازی گرفته است. و ما که همدست جنایتشان هستیم و راهی دیگر جز این برایمان نمانده است.
*روزنامهنگار
47232
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1804974