متهمان ردیف اول سقوط «امیر» تاسیان / او یک تراژدی انسانی است

روزنامه خراسان: فرار عاشقانه امیر با شیرین، چند روز رویایی و سپس سقوط همهچیز، نمود یک دوره شیدایی است که در برخی اختلالات خلقی هم مشاهده میشود.
بیتردید، سریال تاسیان ظرفیتهای فراوانی برای خوانشهای سیاسی، اجتماعی و حتی فیلمشناختی دارد؛ از نقد ساختارهای قدرت و طبقه تا تحلیل زیباییشناسی و روایت. اما در این متن، نگاهمان بر روان امیر و نقش عوامل محیطی در شکلگیری تصمیمها و فروپاشی او متمرکز خواهد بود. بنابراین این یادداشت صرفاً تحلیلی روانشناختی از شخصیت «امیر» در سریال تاسیان است و با تمرکز بر لایههای درونی، هیجانی و رفتاری او نگاشته شده است.
شخصیتی پر از تضاد و گسست
امیر، شخصیتی پر از تضاد و گسست است؛ مردی که بین دو قطب سنت و مدرنیته، اخلاق و منفعتطلبی، عشق و فریب، همواره در نوسان است. مسیر روانی او، ترکیبی است از شور، خشم، زخمهای کهنه خانوادگی و عطشی بیمارگونه برای معنا و توجه. نگاه رواندرمانگرانه به امیر، ما را با شخصیتی روبهرو میکند که در کشاکش درونی خود، بارها مرزهای اخلاق و حقیقت را درمینوردد؛ نه لزوماً از سر شرارت، بلکه از سر آشفتگی و احتمالا بحران هویتی حلنشده.
طرد، طغیان، تشنگی برای دیده شدن
امیر در یک خانواده مذهبی رشد کرده، مسیرش از خانواده جدا شده و نه تنها از باورهای مذهبی دل بریده، بلکه بهنوعی علیه آنها شوریده است. تغییر ناگهانیاش به یک شخصیت غیرمذهبی، مشروبخور، فیلم بین و کتابخوان، بیش از آنکه صرفاً یک انتخاب فکری باشد، به نظر پاسخی است به فشارها و طرد شدن. اخراج از خانه توسط پدر، نه فقط یک اتفاق، بلکه یک نقطه گسست عاطفی است. طرد شدن، یکی از عمیقترین زخمهای روانی است که میتواند در ناخودآگاه فرد، نیازی افراطی به اثبات ارزشمندی، دیده شدن و حتی انتقام از جهان ایجاد کند. هرچند امیر پیش از این، مسیر بیقرار خود را آغاز کرده است.
دروغ، فریب و بازی با هویت
جعل هویت ساواکی بودن و استفاده از دروغ برای پیشبردن روابط، نشاندهنده الگوی «خود کاذب» در دفاعی از «خود واقعی و ناکافی» است. امیر یاد گرفته که با پنهان کردن بخشهایی از خود و خلق تصویری جذاب، دیگران را به خود جذب کند. این نوع دفاع روانی معمولاً در افرادی شکل میگیرد که در کودکی مجبور بودهاند برای کسب توجه، «آن چیزی باشند که دیگران میخواهند»، نه آنچه واقعاً هستند. دروغهای امیر، یک راه فرار از خودِ ناکافی و آسیبپذیرش است.
عشق یا نیاز؟
علاقه شدید امیر به شیرین، در ظاهر عاشقانه است؛ شعر میخواند، خیال می بافد، به جهانی زیبا و رویایی فرار میکند. اما گویی در عمق روان او، این عشق با نیازی شدید به تأیید، تعلق و قدرت گره خورده است. شیرین، برای امیر فقط یک معشوق نیست؛ بلکه نماد رستگاری، پیروزی و اثبات خود است. وقتی او شیرین را از آن دنیای مرفه و بسته میرباید، انگار میخواهد به جهان بگوید: «من هم میتوانم». این میل، بیشتر از عشق، یک واکنش به احساس بیارزشی و تحقیر تاریخی است.
سوءاستفاده از دوست و دیگران
امیر بارها از دیگران حتی نزدیکترین دوستش سوءاستفاده میکند. این رفتارها را میتوان بخشی از یک ساختار شخصیتی با ویژگیهای ضد اجتماعی خفیف یا خودشیفته آسیبدیده دانست؛ جایی که فرد برای رسیدن به اهدافش، مرزهای اخلاقی را زیر پا میگذارد، چون در ناخودآگاهش، جهان را مکانی بیرحم میبیند که یا باید شکارچی بود یا شکار. و البته در این جهان، عشق همه چیز را توجیه می کند!
پایان؛ بیخردی یا فروپاشی روانی؟
فرار عاشقانه امیر با شیرین، چند روز رویایی و سپس سقوط همهچیز، نمود یک دوره شیدایی است که در برخی اختلالات خلقی هم مشاهده میشود. امیر در این فاز، خودش را قهرمان میبیند، دنیا را تحت کنترل میپندارد و آیندهای زیبا را تضمینشده میبیند. اما ناپایداری روانی، وحشت ترک شدن و ناتوانی در حل مسئله، در نهایت منجر به آشفتگی، بیتدبیری و فروپاشی میشود.
امیر بهتنهایی معمار سقوط خودش نیست!
امیر نه یک شرور کامل است، نه یک قربانی صرف. او انسانی است پر از گرههای حلنشده، که به جای مواجهه با خود، مدام ماسک میزند، بازی میکند و در نهایت، هم خود و هم اطرافیانش را به ورطه نابودی میکشاند. او یک تراژدی انسانی است؛ قربانی عشقی که بیشتر از آن که برای «بودن» باشد، برای «ثابت کردن» است. امیر، کودکی است که به هر قیمتی اسباب بازی مورد نیازش را می خواهد! و شاید اگر کسی، زمانی، زخمهایش را دیده و فهمیده بود، داستان به شکل دیگری رقم میخورد. اما امیر بهتنهایی معمار سقوط خودش نیست؛ او محصول جریان های سیاسی، اجتماعی، زخمهای خانوادگی، بیپناهی عاطفی و مواجهه با جامعهای است که یا طرد میکند، یا کنترل.
درواقع، تراژدی امیر و شیرین، نه فقط حاصل انتخابهای شخصی، بلکه نتیجه یک شبکه از شکستهای ارتباطی است که خود نتیجه روندهای کلان تر اجتماعی، سیاسی است. پدر امیر، با فشار، طرد و سرکوب، زمینهساز روانی خشم و بیقراری اوست. پدر شیرین، با اعمال کنترل و تحقیر، سوخت بیشتری به آتش شورش میریزد. شیرین، با بیمرزی و شوریدگی نوجوانانه، زمینه را برای یک فانتزی خطرناک فراهم میکند. شاید به قول رفیق امیر، اگر یکی از این حلقهها شکسته میشد، اگر یکی از آنها میتوانست گفتوگو کند، گوش بدهد، مقاومت کند یا مسئولیتپذیر باشد، مسیر امیر به شکل دیگری رقم میخورد. اما در غیاب درک، حمایت و نقد سازنده، همه به نوعی با چشمهای بسته به سمت پرتگاه رفتند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.