محصول «مدیران نانویی» در شرکتها
وقتی به افرادی مثل ایلان ماسک و استیو جابز دقت می کنیم، می بینیم که در محیط کار، یک رویکرد غیرقابل توصیف داشتند که آنها را از سایر مدیرها متمایز می کرده. تا همین یک هفته پیش، کسی نمی دانست نام این رویکرد چیست، تا اینکه یک نفر در سیلیکون ولی رویش اسم گذاشت: «حالت بنیانگذار» (Founder Mode). این اصطلاحی است که «پاول گراهام»، هم بنیانگذار شرکت مطرح «وای کامبینیتور» ابداع کرده. او هفته...
در این متن بحث انگیز، او «حالت بنیانگذار» را با آنچه «حالت مدیر» می نامد مقایسه کرده و می نویسد: «دو روش برای مدیریت یک شرکت وجود دارد: حالت بنیانگذار و حالت مدیر. تا امروز، اغلب افراد حتی در سیلیکون ولی تصور می کردند که رشد و توسعه یک شرکت، نیازمند این است که حالت مدیر به خود بگیریم. اما یک حالت دیگر نیز وجود دارد که بنیانگذارها آن را خوب می شناسند.» گراهام معتقد است بنیانگذارها رابطه خاصی با شرکت و افراد خود دارند که «بیگانه ها» فاقد آن هستند. منظور او از بیگانه، مدیرانی هستند که از خارج از سازمان آمده و به عنوان مدیر استخدام شده اند. از نظر او، حالت مدیر اثربخشی بسیار کمتری دارد. از نظر بنیانگذارها، حالت مدیر، ناکارآمد است و یک جای کارش می لنگد. او در ادامه می نویسد: «بنیانگذارها قادر به انجام کارهایی هستند که مدیران از انجامشان ناتوانند. انجام ندادن این کارها از نظر بنیانگذارها اشتباه است.»
برخی گمان میکنند حالت بنیانگذار تا حدی شبیه به «مدیریت ذره بینی» است که مشاوران مدیریت، بارها درباره اش هشدار داده اند و دلیلش این است که نوآوری را خفه میکند و به فرسودگی و حتی استعفای کارکنان می انجامد. ممکن است با شنیدن این عبارت، ایلان ماسک به ذهنتان بیاید که در ساختمان مرکزی تسلا این طرف و آن طرف میرود و در کار کارکنان سرک می کشد و همه چیز را مو به مو زیر نظر دارد. اما حالت بنیانگذار، بسیار فراتر از این هاست. این رویکرد در واقع این باور سنتی در سیلیکون ولی را به چالش می کشد که «وقتی یک بچه یک چیز فوق العاده خلق میکند، باید بقیه کار را به یک آدم بزرگ بسپارد.» طبق رویکرد بنیانگذار اما، بنیانگذارها ذاتا قادر به انجام کارهایی هستند که مدیران حرفه ای نمیتوانند انجامشان دهند.
کسی که این باور جدید را قبول دارد احتمالا می گوید «به همین خاطر است که ایلان ماسک توانست ایده خودروهای برقی را عملی کرده و به مرور زمان، صنعت خودرو را دگرگون کند» یا «استیو جابز توانست با خلق آیفون، تحولی عظیم در زندگی دیجیتالی مردم ایجاد کند.» هر دو یک ایده ظاهرا نشدنی را مطرح کردند، ریسک کردند و آن را به شرکتهایی بزرگ تبدیل کردند. گراهام در ادامه یادداشتش نوشته که تحتتاثیر اظهارات اخیر «برایان چسکی»، مدیرعامل ایربی ان بی، در رابطه با باورهای غلط قرار گرفته. آقای چسکی اخیرا در یک همایش تاکید کرد که این ذهنیت عامیانه که «بنیانگذارها باید کنار بایستند و راه را برای مدیران کارکشته باز کنند» یک باور غلط و دردسرساز است.
آیا باید کار را به کاردان سپرد؟
آنچه آقای چسکی درباره اش هشدار میدهد، راهی است که بارها امتحان شده و جواب داده. بسیاری از شرکتها این مسیر را طی کرده اند و حالا به واسطه آن به غول هایی در عرصه خود تبدیل شده اند. یکی از معروف ترین نمونه ها، گوگل است. سال 2001 لری پیج و سرگئی برین، در یک اقدام خبرساز، مدیریت گوگل را به «اریک اشمیت»، از قدیمی های سیلیکون ولی و از مدیران باتجربه سپردند. چند سال بعد، مارک زاکربرگ که در آن زمان 23 ساله بود، «شریل سندبرگ» از مدیران باسابقه گوگل را به عنوان مدیر ارشد عملیات فیسبوک انتخاب کرد.
اما سوال اینجاست که حالت بنیانگذار به چه معناست؟ به نظر میرسد به تفسیر شنونده بستگی دارد. گراهام در گفت وگویی به والاستریت ژورنال گفته که عمدا از ادبیات مبهم استفاده کرده. او گفته: «فقط می خواستم استدلال کنم که این رویکرد وجود دارد. که کارهایی هست که یک بنیانگذار میتواند انجام دهد اما یک مدیرعامل استخدامی قادر به انجامشان نیست.»
او سپس به چند نمونه از رفتارهای بنیانگذارگونه اشاره میکند. مثل جلسات جهشی. معمولا مدیرعامل ها با مدیران ارشد جلسه می گذارند که مستقیما زیر دست خودشان کار میکنند. اما یک بنیانگذار ممکن است این سطح را دور بزند و با کارکنان سطوح پایین تر نیز ارتباط بگیرد تا بتواند جواب سوالاتش را به شکلی خودمانی تر و غیررسمی بگیرد. به هر حال، مدیران رده بالا جواب هایشان هم مثل خودشان اتوکشیده است و این چیزی نیست که یک بنیانگذار به دنبالش است. حتی نحوه لباس پوشیدن بنیانگذارها هم گویای این حقیقت است. بهخصوص در عرصه تکنولوژی. آنها طوری لباس می پوشند و رفتار میکنند که از نظر ظاهری تفاوت چندانی با کارکنان مثلا واحد پشتیبانی ندارند.
معروف است که ایلان ماسک در اسپیس ایکس و تسلا مدیران ارشدش را دور می زند، به سراغ مهندسان میرود و از آنها سوالات فنی می پرسد. وقتی از او خواستند برای خودش یک اسم انتخاب کند، گفته «من مدیر ذره بینی» نیستم بلکه یک «مدیر نانویی» هستم (واحد کوچکتر از ذره). داستان های بسیاری درباره شیوه مدیریتی او وجود دارد. مثلا خوابیدنش روی زمین کارخانه در دوران «جهنم تولید» در بین طرفدارانش معروف است.
اما در این تجربه ناخوشایند، یک نکته مهم نهفته. رویکرد ماسک در اسپیس ایکس و تسلا جواب داده، اما در ایکس نه، چرا که او بنیانگذار ایکس نیست. او سال 2022 این شرکت را خرید. او در ایکس یک مدیر بیگانه است که با خودش ایده هایی آورده که شرایط را بهتر کند. این شاید بهترین مهر تایید بر رویکرد حالت بنیانگذار باشد.
بنیانگذار چه ویژگی هایی دارد؟
سال گذشته، چسکی در پادکستی درباره سه ویژگی که بنیانگذار شرکت را از مدیر خارجی متمایز و مجهزتر میکند گفت: «بنیانگذارها والدین بیولوژیک شرکت هستند. میتوانی چیزی را دوست داشته باشی اما وقتی پدر یا مادر خونی چیزی هستی، آن چیز از وجود تو شکل گرفته و یک عشق و اشتیاق عمیق نسبت به آن داری. دومین ویژگی بنیانگذار این است که آنها اجازه هر کاری دارند. من نمیتوانم به بچه دیگران بگویم چه کار بکن یا نکن اما اگر بچه خودم باشد احتمالا این کار را میکنم.» این به بنیانگذار، قدرت و اختیار میدهد که تغییرات اساسی ایجاد کند. مثل بازسازی برند.
او در ادامه می گوید یک بنیانگذار می داند شرکتش چطور و از کجا بنا شده: «پس می دانی چطور آن را بازسازی کنی. تو نقطه یخ زدن و دمای ذوب شدن آن را می دانی.» پس از اظهارات گراهام، مفهوم حالت بنیانگذار به سرعت از سوی سایر چهره های حوزه تکنولوژی که معتقدند «بنیانگذار باید بماند و امور را در دست بگیرد» مورد تایید قرار گرفت. یکی از آنها «توبی لاکی»، مدیرعامل «شاپیفای» است که در توییتی گفته تجربه مشابهی داشته: «ما در تمام صنایع به شرکتهایی با رویکرد بنیانگذار نیاز داریم.» از سوی دیگر، برخی هشدار داده اند که مدیران کارکشته و باسابقه گاهی بهتر از بنیانگذارها میتوانند پیچیدگی هایی که در پی رشد کسب و کار ایجاد می شوند را مدیریت کنند.
درباره تجربیات موفقیت آمیز بنیانگذارها ماجراهای بسیاری روایت شده اما در مقابل، داستان های بسیاری نیز درباره بنیانگذارانی وجود دارد که مرتکب خطاهای جبران ناپذیر شدند و استارتآپ های خود را به کام نابودی کشاندند. «هنریک تورستنسون»، سرمایهگذار حوزه استارتآپ ها هفته گذشته در وبلاگش نوشت در نهایت «اقدام» مهم است. او معتقد است بعضی از خالقان، در زمینه اقدام و عمل آنقدرها ماهر نیستند. و در ادامه می گوید: «وقتی استارتآپی به مقیاس کافی رسید، مدیری که در زمینه اقدام مهارت دارد به مراتب بهتر است از بنیانگذاری که در این زمینه، عملکرد متوسط یا بد دارد.»
کدام رویکرد بهتر است؟
از زمان انتشار اظهارات گراهام، اهالی سیلیکون ولی و کارکنان تکنولوژی این سوال را در فضای مجازی مطرح کرده اند که کدام رویکرد بهتر است؟ مدیری که فعالانه دست در امور روزانه دارد (حالت بنیانگذار) یا مدیری که کارها را به مدیران دیگر واگذار میکند و خودش عقب می نشیند (حالت مدیر)؟ علاوه بر این سوال، شبکه های اجتماعی پر شده از میم ها و جوک هایی حول این موضوع.
گراهام در یادداشتش می نویسد که در مدارس کسب و کار، بنیانگذار شدن را به دانشجوها آموزش نمی دهند. او می گوید: «تا جایی که من می دانم هیچ کتابی مختص این موضوع وجود ندارد. مدارس حتی نمی دانند چنین چیزی وجود دارد. تنها چیزی که موجود است تجربه فردی بنیانگذارهاست که خودشان آن را کشف کرده اند. اما حالا می دانیم چنین رویکردی وجود دارد و امیدوارم در سالهای آینده درک بهتری از آن پیدا کنیم.»
چسکی در رابطه با حضور در دل عملیات می گوید: «هرچه بیشتر از عملیات روزانه فاصله می گرفتم، بیشتر در مشکلات غرق می شدم و پس از آن، کارها 10 برابر بیشتر می شد.» او وقتی متوجه این مشکل شد، تصمیم گرفت خود را در تک تک جزئیات امور دخیل کند. این تغییر استراتژی ظاهرا نتیجه بخش بوده و عملکرد مالی ایر بی ان بی را بهبود بخشیده. فقط چسکی و ماسک و استیو جابز نیستند که رویکرد بنیانگذار را انتخاب کرده اند. «جنسن هوآنگ» مدیرعامل و هم بنیانگذار انویدیا نیز یکی از بهترین نمونه هاست. او معروف است به اینکه در تک تک جنبه های کسب و کار مشارکت دارد. سم آلتمن، هم بنیانگذار اپن ای آی و مارک زاکربرگ نیز رویکردهای مشابهی را پیش گرفته اند.
چسکی در توییتی گفته که دو تن از مدیران اپل الهام بخش او در اتخاذ این رویکرد بوده اند. این در حالی است که «دن رز» از مدیران سابق آمازون و متا گفته که جف بزوس و زاکربرگ به دخالت بیش از حد در امور و جزئیات محصولات معروفند و به کسی آزادی عمل نمی دهند. هرگونه مخالفت کارکنان با آنها میتواند به اخراجشان منجر شود.
برخی می گویند حالت بنیانگذار، عبارت بزک شده ای است که فرهنگ کار بیش از حد و عادات ناسالم را ترویج میکند. بسیاری از فعالان حوزه تکنولوژی معتقدند گرچه حالت بنیانگذار میتواند در کوتاه مدت اثربخش باشد اما نباید به عنوان یک رویکرد بلندمدت استفاده شود. آنها یک رویکرد ترکیبی را پیشنهاد میکنند که در آن، بنیانگذار، سلامت خود و کارکنان را فدای بازدهی نمی کند.
به علاوه، بنیانگذاران نیز به مدیر نیاز دارند. حتی استیو جابز که در جزئیات عملیات دخالت داشت نیز به شدت به «تیم کوک» متکی بود. کوک مسوول مدیریت عملیات تولید اپل بود و در موفقیت این شرکت نقش کلیدی داشت. برخی نیز به نمونه هایی از مدیریت موفق با رویکرد مدیر اشاره میکنند، مثل مایکروسافت در دوران مدیریت ساتیا نادلا. هم نادلا و هم کوک از نمونه هایی هستند که با رویکرد مدیر توانسته اند مایکروسافت و اپل را به ارزشمندترین شرکتهای جهان تبدیل کنند.
در کمتر از یک هفته، صدها توییت و مقاله از مزایا و معایب حالت بنیانگذار منتشر شده. هنوز مشخص نیست این رویکرد به مذاق کارکنان خوش خواهد آمد یا خیر. کاربری در ایکس نوشته: «فعلا همه دارند به به و چه چه میکنند تا روزی که مدیرعاملتان، این روش را پیاده کند.» اما آنچه روشن است این است که با رواج این رویکرد، مدیرعامل یک فرد دور از دسترس نیست که پشت میزش در اتاقی در طبقات بالا نشسته باشد و به کسی اجازه ملاقات ندهد. او آستین ها را بالا زده و دوشادوش کارکنان کار میکند.
--> اخبار مرتبط