مرگ تدریجی فوتبال ایران

امروز دیگر فهمیدیم که دربی تهران آن بازی بزرگ، آن جشن ملی، آن هیجان بی‌بدیل نیست؛ تبدیل شده به یک رویداد کوچک، محدود، خفه‌شده... تنها 8600 نفر برای بزرگ‌ترین بازی فوتبال ایران! عددی که بیشتر شبیه ظرفیت یک سالن ورزشی است تا نبض تپنده فوتبال این کشور.

چند سال پیش همین بازی 120 هزار نفر را به آزادی می‌کشاند.

نفس‌کشیدن در سکوها سخت بود اما شور زنده بود. مردم از روزها قبل چادر می‌زدند. از چابهار تا بندرعباس، از اردبیل تا ایلام، قید کار و زندگی را می‌زدند تا فقط 90 دقیقه فوتبال ببینند؛ نه بخاطر نتیجه، بخاطر تجربه‌ای که فقط 2 بار در سال تکرار می‌شد: لرزیدن زمین زیر پای 120 هزار نفر.

حالا چه؟ بازی را می‌برند اراک، ظرفیت استادیوم 15 هزار تاست... اما فقط 8600 نفر؟ یعنی رسماً به هواداران می‌گویند: «نباید نفس بکشید. نباید فوتبال را زندگی کنید. فقط نگاه کنید و سکوت.»

این فقط کم‌فروشی نیست؛ مرگ تدریجی فوتبال ایران است.

در روزهایی که کل دنیا تلاش می‌کند فوتبالش را بفروشد، هیجان بسازد، ظرفیت بسازد، ستاره بخرد، استادیوم گسترش دهد، حق پخش بالا ببرد... ما عقب‌گرد می‌کنیم. ما محدود می‌کنیم. ما می‌ترسیم. ما کوچک می‌کنیم.

نتیجه‌اش چیست؟ نتیجه‌اش همین می‌شود که تیم ملی فوتبال و فوتسال ما مقابل افغانستان و تاجیکستان و حتی هند کم می‌آورند.

نتیجه‌اش می‌شود نسلی که فوتبال را نه روی سکوهای پرشور، که پشت گوشی و بی‌هیجان دنبال می‌کند. نتیجه‌اش می‌شود فوتبالی که دیگر چیزی برای صادرکردن ندارد.

هم‌زمان در عربستان، استادیوم‌های 50 و 60 هزار نفری می‌سازند، رونالدو و نیمار و بنزما می‌آورند، فوتبالشان را بسته‌بندی می‌کنند و به جهان می‌فروشند. در ایران؟ ما از 120 هزار نفر رسیدیم به 8600 نفر!

این سقوط فقط ورزشی نیست؛ سقوط فرهنگی است. سقوط هیجان است. سقوط خاطره‌ها. سقوط زندگی.

دربی تهران دیگر یک بازی نیست؛ نماد پسرفت فوتبالی است که روزی پادشاهِ هیجان غرب آسیا بود.

این نوشته فریاد دلتنگی است؛ برای روزهایی که فوتبال ایران هنوز زنده بود.

258 258