مسئولیت اجتماعی یک بلاگر باید بیمه شود نه معدهاش!
گروه جامعه خبرگزاری فارس - عطیه همتی: چالشها و آسیبهای شبکه اجتماعی همیشه یکی از دغدغههای مسوولین فرهنگی و حتی خود مردم بودهاست. اینکه چرا هر ابزار و تکنولوژی که وارد کشور میشود ما بلافاصله درگیر آس
یبهایش میشویم و در برخی موارد ضررهایش به محاسن آن میچربد به طوری که برخی مسوولین را به فکر میاندازد که با فیلتر کردن آن فوری از دست آن خلاص شوند. اما بیشتر شبیه پاک کردن صورت مساله به نظر میرسد. همه اینها میتواند یک سوال بزرگ را مطرح کند که زیرساختهای اجتماعی و فرهنگی کشور ما چطور چیده شدهاست که ما را فورا دچار آسیب میکند و برای حل این ماجرا باید چه کار کرد؟ سوالی که هربار با یک اتفاق تازه در فضای مجازی دوباره پررنگ میشود. در آخرین مورد نیز بیمه شدن «معده» یک تستر غذا توسط یک شرکت بیمه با تبلیغات فراوان دوباره این سوال را پیشکشید.
به همین بهانه با دکتر «میثم مهدیار» جامعهشناس و معاون پژوهشگاه فرهنگ و ارتباطات وزارت ارشاد گفتگو کردیم.
چرا در کشور ما هر ابزار و تکنولوژی که وارد میشود به خصوص پلتفرمهایی که در بستر اینترنت و فضای شبکه ایجاد میشوند، فوری بعد از چندوقت با آسیبهایش روبرو میشویم؟
کشور ما در مدار جاذبه جهانی قرار دارد و تحولاتی که در کشور ما اتفاق میافتد، فارغ از تحولات بقیه جهان نیست. منتهی به خاطر ساختارهای تاریخی که کشور ما دچارش است، نحوه این تحولات شکل و شمایل خاصی دارد.
یکی از این ساختارها، ساختار نفتی است. ما نزدیک به صد سال است که با ساختاری به نام نفت مواجه هستیم که ابعاد مختلفی دارد و فقط وجه اقتصادی ندارد؛ بلکه بر حوزه جامعه، فرهنگ، تکنولوژی و دیگر عرصهها مثل اخلاقیات اجتماعی نیز تأثیرات به سزایی گذاشته است.
این ساختار باعث شده تحولاتی که در دنیا اتفاق میافتد، اینجا به شکل خاصی جذب شود و ابعاد خاصی از آن جذب شوند. مثلا وجوه نمایشی و ظاهری آن خیلی سریعتر از بقیه وجوه جذب شده است. به همین جهت یکی از تحولات دنیای معاصر که ما نامش را موج پست مدرنیسم یا چرخش فرهنگی میگذاریم، در کشور ما خیلی زودتر و خیلی بیشتر از بقیه امواج جذب شد چرا که امکان نمایشی شدن را بیشتر فراهم می کرد. البته مساله پست مدرنیسم وجوه اصلی دیگری داشت. اصل مساله یک جنبش اعتراضی علیه ارزشهای روشنفکری و قرن هجدهمی اروپایی بود ولی اینجا بیشتر ما وجوه نمایشی اش را درگیر شدیم.
چرا می گویید اعتراضی بود؟
از دهه 1960_70 میلادی چند موج واکنشی به طور همزمان در اروپا شروع شد. یکی از آن ها همان موج پست مدرنیسم و مساله چرخش فرهنگی بود و یک موج دیگر هم موج چرخش محیط زیستی بود. این دو موج تقریباً همزمان در غرب اتفاق افتاد و به واسطه تحولاتی بود که غرب با آن مواجه بود. غرب دو جنگ جهانی خانمان برانداز را از سر گذرانده بود که مجموع این جنگها نزدیک به صد میلیون کشته روی دست کشورهای غربی گذاشته بود. همچنین تحولات شتابناک صنعتی باعث شده بود که بحرانهای محیط زیستی به شکل دهشتناکی کشورهای اروپایی را دچار مسئله کند و باعث بیماری و مرگ و گرفتاریهای بسیاری در غرب شود. جنبش های پست مدرن به نوعی واکنش و اعتراض به این وضعیت و ارزشها و ساختارهای مقوم این وضعیت بود.
این موجها چطور به کشور ما میرسند؟
ما معمولاً با یک تأخیر حدود صد تا دویست ساله با موجهایی که در غرب اتفاق میافتد، مواجه میشدیم ولی وقتی این موجها در دهه 1970_80 در غرب شروع شد، ما کمتر از دو_سه دهه بعد با این موجها در کشور خودمان مواجه شدیم. یک دلیلش شرایط توسعه ارتباطات رسانه ای جهانی بود ولی یک دلیلش هم شرایط خاص ساختارهای اقتصادی و اجتماعی داخلی نفت زده خود ما بود که جذب وجهی از این امواج برایش جذابتر بود.
چرا انقدر روی نفتی بودن تاکید میکنید؟ مگر این نفتی بودن باعث چه چیزی میشود؟
به قول استاد ارجمندمان آقای دکتر مرتضی فرهادی نفت چیزی مثل «پدر مایه دار» است. ما خودمان برای ایجاد نفت تلاش نکرده ایم و نفت یک ثروت بادآورده است. وقتی شما با یک ثروت بادآورده ملی مواجه می شوید ارتباطاتتان با واقعیات اجتماعی قطع می شود. چون هر چیزی نیاز داشته باشید به جای فکر کردن و یا زحمت کشیدن برای تولید کردنش با پول نفت راحت میخرید. وقتی شما مجبور به تولید باشید ارتباطاتتان با محیط طبیعی و اجتماعی و سیاسی پیرامونی تان توسعه پیدا می کند ولی وقتی سرمایه بادآورده ای داشته باشید این ارتباطات مفید به محاق می رود. پس نفت و ساختار نفتی فاصله ما را با واقعیت اجتماعی و به تبع آن امر اجتماعی زیاد می کند. طبعاً وقتی ما واقعگرا نباشیم و به واقعیات توجه نکنیم، ظواهر نمایشی برایمان ارزش و اهمیت بیشتری می یابد. از همین رو بخشی از این اتفاقات نمایشی که در کشور ما می افتد تابعی از ساختار نفتی معاصر ماست.
ممکن است این نمایشی شدن را مصداقی تر باز کنید؟
ببیند از چرخشهایی که پیشتر اشاره کردم، یکی چرخش فرهنگی یا پست مدرن و دیگری هم چرخش محیط زیستی بود که باعث شکلگیری جنبشهای اجتماعی و محیط زیستی یا جنبش های فرهنگی و هنری شد که به نوعی علیه آرمانها و ارزشهای قرن هجدهمی قیام کرده بودند. این جنبش های فکری فرهنگی و هنری سلطهگری عقل دوران روشنگری و چارچوبهای فرهنگی، هنری و اخلاقی قرن هجدهمی را به صراحت زیر سوال می بردند. اما این چرخشها محصول تحولاتی بودند که در خود جامعه غربی رخ میداد. مثلاً جامعه غربی یک دوره صنعتی شدن را گذرانده بود و با تبعات فرهنگی و اجتماعیِ محیط زیستیِ صنعتی شدن مواجه شده بود و بعد به این نتیجه رسیده بود که باید در ارزشهای محیط زیستی و در رفتارش با محیط زیست تغییراتی بدهد. جنبشهای محیط زیستی دهه 1970 به بعد محصول این اتفاقات بود.
یا مثلاً دریافته بود در حوزه ارزشهای فرهنگی و ارزشهای اجتماعی باید تغییراتی رخ دهد تا از سیطره آن ارزشهای کلاسیک و ارزشهای صلب و جامد کلاسیک بتواند خلاص شود و بتواند یک دوره جدید را آغاز کند.
خب در حوزه محیط زیست، جنبشهای محیط زیستی که اتفاق افتاد، خیلی محدودیتهای جدید برای کارخانهها در حوزههای صنعتی و تکنولوژیک ایجاد شد. مثلا اعضای این جنبش ها خیلی مراقبت میکردند تا آلودگیهایی که توسط کارخانه ها و کمپانی ها اتفاق می افتاد را گزارش کنند و اعتراضات عمومی علیه آنها راه اندازی کنند اما وقتی جنبش های محیط زیستی وارد کشور ما شد تبدیل شد به صرفاً غذا دادن به سگها و سگها را نکشید و.... اگر دقت کنید در این دو دهه اخیر، تجمعات محیط زیستی ما اغلب حول این اتفاقات بوده که هربار چند قلاده سگ کشته میشدند یه عده ای جمع میشدند و واکنش نشان می دادند یا شاید دیده باشید در رسانههای اجتماعی بیشتر بحث غذا دادن به سگها و حیوانات مطرح بوده است. ولی ما چندان علیه تخریب فزاینده محیط زیست یا طرحهایی که پیوست زیستمحیطیاش محل توجه قرار نگرفته و آسیب زا هستند خیلی واکنش نشان نمیدهیم؛ مثلاً نسبت به طرحهای انتقال آب همچون سدسازیها و تونل سازی ها خیلی حساسیتی نمی بینیم. ما الان به گفته برخی کارشناسان روزانه نزدیک به 2 میلیون تن خاک در کشور ما دچار فرسایش می شود ولی هیچوقت هیچ کمپین یا تجمعی برای واکنش به آن شکل نمی گیرد. در شهرهای بزرگمان که با معضل آلودگی مواجه بودیم. اخیرا هم که بحران آب را در شهرهای مختلف می بینیم در آینده نزدیک با بحران خاک هم مواجه خواهیم بود. ولی الان ژست های محیط زیستی را ببینید.... من این نحوه مواجهه ها را صرفاً یک مواجهه کاریکاتوری و نمایشی می بینم. البته حیوان دوستی در غرب وجود دارد، منتها به «حیوانات را نکشید» بسنده نکردهاند و شدیدتر هستند. مثلاً جنبشهایی دارند که علیه آلوده کردن رودخانهها، علیه تولید زباله و پلاستیک، علیه فرسایش خاک، علیه زبالههای اتمی و... فعالیت میکنند. در کنار اینها بخشی هم به حیواندوستی و این مسائل میپردازند. سر همین موضوع حتی ادبیات نظری و فلسفی هم تولید شده است. اینکه ما مجاز هستیم موجودات موذی را بکشیم؟ آیا اخلاقی هست یا نیست؟ و چیزهای دیگری که آنجا بحث شده است. ولی ما اینجا از بین همه آن موارد، آن چیزی را جذب میکنیم که بیخاصیتترینشان است و از آن موارد واقعیتر، جدیتر و مهمتر صرف نظر میکنیم.
با توجه به گسترش شبکه ها و رسانههای اجتماعی برخط این کاریکاتوری بودن را چگونه ارزیابی میکنید؟
رسانه های اجتماعی جدید ساختارهای متناقضی دارند. از یک سو زمینه ایجاد گفتگو و تعامل را برجسته تر می کنند و به نوعی به دموکراتیزه شدن فرهنگ یاری می رسانند ولی از سوی دیگر به خاطر پیوند خوردنشان با فرهنگ شهرت و مسائلی از این دست نوعی عوام گرایی را نیز تقویت می کنند. جالب اینکه اینجا هم ما بیشتر با این وجه دوم بیشتر درگیر شده ایم. ببینید مثلا مساله «نوآوری اجتماعی» که اخیرا در پیوند با پلتفرم های رسانه ای مطرح شده است در یک زنجیره ارزش ملی و یا بین المللی معنا پیدا می کند. یعنی مثلا یک صنعت پوشاک یا غذا داریم و حالا مساله نوآوری اجتماعی با پیوند یافتن با زنجیره ارزش از تولید تا مصرف این ماجراها با رسانه ها معنا پیدا می کند. در اینجا اما به خاطر همان ساختار نفتی که عرض کردم نوآوری های اجتماعی بیشتر در حوزه مصرف و نمایش معنادار می شوند و بیشتر از آنکه به چرخه اقتصاد ملی و تولید ناخالص ملی کمک کنند بیشتر در خدمت خروج سرمایه انسانی و مالی از کشور هستند یا بیشتر از اینکه در خدمت زنجیره تولید داخلی باشند در خدمت مصرف کالاها و نمادهای خارجی هستند. سلبریتی ها و اینفلوئنسرهای آمریکایی را اگر ملاحظه کنید ببینید چقدر عِرق ملی دارند حتی در دیپلماسی فرهنگی و هنری به وضوح در خدمت جریان حاکمیتی شان قرار می گیرند اما اینجا دقیقا برعکس است. از گرده نهادهای حاکمیتی بالا می روند و بعد لگد می زنند و جریان خروج سرمایه انسانی و مالی را به شکل های مختلف تبلیغ و ترویج می کنند. ژ
وقتی ریشه برخی از اتفاقاتی که در کشور ما رخ میدهد را بررسی میکنیم میبینیم به تقلید از اتفاق و یا رفتاری است که در خارج از ایران رخ میدهد اما شما میگویید که بسیاری از آنها کاریکاتوری رخ دادهاست. مثل همین تسترها و بلاگریهایی که در فضای شبکه اجتماعی فارسی وجود دارد. پس در خارج از ایران چگونه رخداده که شکل کاریکاتوری ندارد؟
غذا هم مثل پوشاک و موسیقی و دیگر عرصه ها الان به یک مزیت نسبی کشورها تبدیل شده است. شما ببینید حجم بازی ها و انیمیشن های آمریکایی که مثلا درباره برگر ایجاد شده است مثل همین کارتن باب اسفنجی. چیزی که ما می بینیم در حوزه غذا و یا پوشاک ظاهرا چند اینفلوئنسر هستند اما پشت ماجرا یک زنجیره ارزش بزرگ وجود دارد که برای بازار پردازی آن فکر شده است و شبکه های اجتماعی یکی از ظهورات این بازار پردازی در قالب این تسترها و بلاگرها و ولاگرهاست. همه اینها به نوعی در خدمت اقتصاد ملی شان هستند. مثلا در ترکیه یا کره حتماً دیدهاید که با سریالسازی یا مثلا با خیابانی کردن پخت غذا و... غذا را با صنعت گردشگریشان و... پیوند میزنند. شما الان تسترها و یا بلاگرهای ترک را ببینید. اکثرا در همان زمینه هایی که ترکیه برای خودش مزیت نسبی ایجاد کرده فعالیت می کنند اما اینجا چیزی که اهمیت ندارد مسائل ملی است. هیچ ساختاری برای پیوند رسانه های اجتماعی با اقتصاد ملی وجود ندارد و در چنین فضای بلبشویی شیادها دست به کار می شوند و برجسته می شوند. در این فضا این شیادهای اجتماعی که نه اخلاق اجتماعی را رعایت میکنند، نه هنر خاصی دارند صرفاً با حضور روزمره در فضای مجازی مطرح و فربه شدهاند. یعنی همین که شما روزمره در فضای مجازی حضور داشته باشید خلاصه اینفلوئنسر می شوید و بدون اینکه جایی کار شما ارزیابی شود هر روز فربه تر می شوید و بعد باند درست می کنید و اگر کسی مخالفتی کرد لجن مالش می کنید. در این بین هر نوع بی اخلاقی شخصی و کاری هم اگر انجام دادید کسی را یارای مقابله با شما نیست. اگر افشاگری های صنفی و اخلاقی و جنسی که علیه یکی از همین تسترهای معروف صورت گرفت درباره دیگری صورت گرفته قطعا باهاش برخورد می شد کما اینکه با آن آقای امام وردی برخورد شد ولی این آقا همینطور مشغول کسب و کار و کلاشی و شیادی است.
ولی ما میبینیم که همین کسانی که به قول شما شیاد اجتماعی هستند و هیچ عایدهای در پیشرفت کشور ندارند روز به روز پولدارتر و مشهورتر میشوند. اینجا جوان ایرانی به خودش میگوید که خب چرا من این کار را نکنم؟ به نظر شما سرنوشت جامعهای که جوانانش به این سبک زندگی علاقمند شوند و اتفاقا نهادهای حاکمیتی به این نوع افراد روی خوش نشان دهند چه خواهد شد؟
بله موافقم که این نوع اخیر که با رسانه های اجتماعی جدید خیلی فربه شده اند علاوه بر زیان های اقتصادی که دارند به نوعی امید اجتماعی را دچار آسیب می کنند چرا که امید وقتی معنادار است که شرایط اجتماعی قابل پیش بینی و قابل برنامهریزی باشند ولی وقتی کسانی با چنین ترفندهایی یک شبه راه صدساله را میگذرانند جوان ما هم دچار نا امیدی میشود که چرا باید درس بخوانم؟ چرا باید کار جدی تولیدی انجام دهم چرا نباید دنبال لمپن بازی و کلاشی نباشم؟ در واقع تبعات اجتماعی و فرهنگی این ماجراها از تبعات اقتصادی اش کلانتر است. مصرفهای نمایشی و شغلهای کاذب نمایشی را افزایش میدهد. جوانان را به جای کار و تلاش و تولید به اینفلوئنسر شدن و ولاگر شدن و بلاگر شدن سوق می دهد.
اخیرا هم خبری آمد که یکی از همین تسترهای غذا اینستاگرامی توسط یکی از شرکتهای بیمه معدهاش بیمه شد. خبری که باعث واکنشهای منفی بسیاری شد. حتی برخی وارد صفحه بیمه موردنظر شدند و کامنتهای انتقادی گذاشتند. ولی مدیر آن شرکت بیمه گفت خیلی هم کار خوبی کردهاست. این قبیل کارها را چطور ارزیابی میکنید؟
چیزی که از آن آقای تستر باید بیمه میشد، مسئولیت مدنی و اجتماعیاش بود. چون ایشان نوعی بلاگر است. وقتی میگویم ما اغلب کارهایمان نمایشی است، اینجوری میشود.
آن چیزی که باید اتفاق بیفتد این است که مسئولیت مدنی ایشان و امثال ایشان بیمه شود. مثلاً ایشان به رستورانها میرود و امتیاز و نمرههایی میدهد. حالا فرض کنیم که آن نمرهها هم درست هستند، هرچند واقعی و درست نیستند. چون ایشان بر اساس شواهد موجود با زورگویی با رستورانها و اینها رفتار میکند. حالا فرض کنیم اصلاً این مسائل در کار نیست و ایشان خیلی آدم بااخلاق و درستی هستند. در این شرایط چیزی که باید بیمه شود، اگر آن بیمه متوجه میفهمید، این بود که مسئولیت مدنی این آقا باید بیمه میشد. یعنی ایشان یک نمرههایی دارد میدهد و مردم با اعتماد به این نمرهها میروند و در رستورانی غذا میخورند.
پس آنچه که باید بیمه شود مسئولیت مدنی ایشان است که اگر رفتند جایی غذا خوردند و غذایش نامناسب بود یا مثلاً سالم نبود یا اتفاقی برای مصرفکنندهها افتاد، آنها بتوانند یقه این آقا را بگیرند و ایشان پاسخگو شود. بیمه هم بگوید با توجه به اینکه شما تلاش کردید ولی مثلاً یک جایی خطا داشتید، حالا این خطا را ما در قالب این بیمه پوشش میدهیم که شما ضرر نکنید. اما آن چیزی که اتفاق میافتد این است که معده این آدم بیمه میشود!
گویا توجهی نمیشود که ایشان با توجه به پولی که دارد میگیرد و با توجه به آن کسب وکاری که دارد، در واقع دارد تبلیغ یک رستوران یا جایی مشابه آن را میکند و در مقابل آن باید پاسخگو باشد. بنابراین آن پاسخگوییاش باید بیمه شود، نه معده و جایی که مفت میخورد، خوب میخورد و پرش میکند.
ایشان نباید جایی بروند غذا بخورند که مطمئن نیستند، بلکه قبل از رفتن به هر جایی باید مراقب این باشد که هر جایی نرود که بعداً لازم باشد معدهاش را هم بیمه کند. باید از قبل بداند کجا میرود و به آن جاهایی که مطمئن است برود. بعد وقتی از آن جایی که مطمئن است، مطمئنتر میشود و به یک اطمینان نسبی میرسد، آنها را به مردم معرفی کند. حالا اگر اینوسط خطایی هم داشت، بیمه پوشش بیابد بدهد که مشکلی پیش نیاید.
اما دقیقاً برعکس شده! یعنی قسمتی از بدن ایشان تحت پوشش قرار گرفته که از بار مسئولیت ایشان میکاهد؛ یعنی مسئولیتپذیری ایشان کمتر میشود. در حالی که بیمه باید مسئولیتپذیری را بیشتر کند.
وظیفه حاکمیت در این باره چیست؟ برای کنترل و حتی بهبود این وضعیت باید چه کار کرد؟
عرض کردم این مساله به ساختارهای کلان اجتماعی متاخر ما بر میگردد و اینطور نیست که مثلا مساله با تمرکز حاکمیتی بر ساماندهی رسانه های اجتماعی به طور کامل قابل حل باشد. اینها معلول یک سری مسائل کلان تر تاریخی هستند. در قدم اول باید برای نفت زدایی از اقتصاد و جامعه باید تلاش کنیم. در جامعه نفتی که ارتباط با واقعیات و نیازهای واقعی جامعه قطع شده است ظهور و بروز چنین مسائلی ناگریز است. مساله دوم این است که حاکمیت باید برای مساله سلبریتی ها و اینفلوئنسرها سیاست ملی داشته باشد. آیا مثلا اینفلوئنسرها با درآمدهای میلیونی جزو هنرمندان محسوب میشوند که مالیات نمیدهند؟ در هالیوود هر بازیگر تازه وارد با کلی تعهدات از طرف تهیه کنندگان سینمایی مواجه است که ابعاد مختلف زندگی شان را تحت تاثیر قرار میدهد و بسیاری از آزادی های فردی را از آنان سلب میکند. اینجا بازیگران با صدا و سیما مشهور میشوند و بعد از مدتی به صدا و سیما لگد میزنند. چون صدا و سیما یک سیاست ملی در این حوزه ها ندارد. البته در سالهای اخیر به همت برخی پژوهشکده ها ادبیات خوبی در حوزه مطالعات شهرت تولید شده است اما هنوز این ادبیات وارد مسائل راهبردی نشدهاند.
انتهای پیام /