یک‌شنبه 4 آذر 1403

معضل لاینحل امنیتی ترامپ و بایدن!

وب‌گاه اقتصاد نیوز مشاهده در مرجع
معضل لاینحل امنیتی ترامپ و بایدن!

اقتصادنیوز: دشمنان بدترین چیزها را در مورد کاری که طرف مقابل انجام می‌دهد تصور می‌کنند و بنابراین شما باید تلاش زیادی کنید تا آنها را متقاعد کنید که سوء ظن آنها اشتباه است. به همین ترتیب مقامات ناتو ممکن است ترس های روسیه را خیالی یا «افسانه» بدانند، اما این به سختی به این معنی است که آنها کاملاً پوچ هستند یا روس ها واقعاً آنها را باور ندارند.

به گزارش اقتصادنیوز استفان والت، ستون نویس فارین پالیسی و استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد در مقاله‌ای با عنوان «آیا کسی هنوز "معضل امنیتی" را درک می کند؟» در نشریه فارن پالیسی توصیه می‌کند که کمی تئوری کلاسیک روابط بین‌الملل تا حد زیادی به سمت توضیح مشکلات آزاردهنده جهانی می‌رود.

اکوایران این مقاله را در دو بخش مجزا منتشر می‌کند. در بخش اول که پیش‌تر منتشر شد، نویسنده با ارائه نمونه‌هایی از تعارضات میان روسیه و غرب درباره ناتو، ایران و آمریکا و شرکای آن در خاورمیانه، و رقابت فزاینده آمریکا و چین، به چیستی «معمای امنیتی» و چرایی عدم درک صحیح از آن پرداخت.

والت می‌نویسد: در همه این موارد، تلاش‌های هر یک از طرفین برای مقابله با آنچه که به عنوان یک مشکل امنیتی بالقوه در نظر می‌گیرد، صرفاً به ترس‌های امنیتی طرف مقابل می‌افزاید و در نتیجه پاسخی را ایجاد می‌کند که نگرانی‌های اولیه طرف مقابل را تقویت می‌کند. هر یک از طرفین کاری را که انجام می دهد به عنوان یک واکنش کاملاً تدافعی نسبت به رفتار طرف مقابل می‌بیند و تشخیص اینکه «چه کسی آن را شروع کرده است» به زودی عملاً غیرممکن می شود.

وی می‌افزاید: بینش کلیدی این است که رفتار پرخاشگرانه - مانند استفاده از زور - لزوماً از انگیزه های شیطانی یا تهاجمی (یعنی میل خالص به ثروت، شکوه یا قدرت به خاطر خود) ناشی نمی‌شود. با این حال، وقتی رهبران بر این باورند که انگیزه‌های خودشان کاملاً تدافعی است و این واقعیت باید برای دیگران آشکار باشد (همانطور که ویدیوی ناتو که در بالا توضیح داده شد نشان می‌دهد)، آنها تمایل دارند واکنش خصمانه حریف را به عنوان شواهدی از طمع، جنگ‌طلبی ذاتی یا یک خارجی شرور و جاه طلبی های بدخواهانه و غیرقابل انکار رهبر آن ببینند. همدلی از پنجره بیرون می‌رود و دیپلماسی به زودی به رقابتی در نام‌گذاری تبدیل می‌شود.

و در ادامه بخش دوم وپایانی مقاله آمده است.

رهبرانی که «معمای امنیتی» را درک کردند

مطمئناً، تعدادی از رهبران جهان این مشکل را درک کرده اند و سیاست هایی را دنبال کرده اند که سعی در کاهش اثرات مخرب معضل امنیتی دارد. برای مثال، پس از بحران موشکی کوبا، جان اف کندی، رئیس‌جمهور ایالات متحده و نیکیتا خروشچف، نخست‌وزیر شوروی، تلاش جدی و موفقیت‌آمیزی برای کاهش خطر رویارویی‌های آینده با نصب خط تلفن معروف و آغاز یک تلاش جدی برای کنترل تسلیحات هسته‌ای انجام دادند.

دولت اوباما هنگام مذاکره بر سر توافق هسته ای با ایران کاری مشابه انجام داد و امکان بهبود روابط را در طول زمان باز کرد. بخش اول توافق کارساز بود و تصمیم بعدی دولت ترامپ برای کنار گذاشتن آن یک اشتباه بزرگ بود که وضعیت همه طرف‌ها را بدتر کرد. همانطور که تامیر پاردو، رئیس سابق موساد مشاهده کرده است، تلاش‌های گسترده اسرائیل برای متقاعد کردن ایالات متحده در آن زمان جهت خروج دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا از این توافق، «یکی از جدی ترین اشتباهات استراتژیک از زمان تأسیس دولت» بود.

همانطور که رابرت رایت نویسنده اخیراً اشاره کرده است، ایالات متحده در زمان تصمیم پرزیدنت باراک اوباما مبنی بر عدم ارسال تسلیحات به اوکراین پس از تصرف کریمه توسط روسیه در سال 2014، قدردانی مشابهی از منطق معضل امنیتی را نشان داد. به گفته رایت، اوباما متوجه شد که ارسال تسلیحات تهاجمی به اوکراین ممکن است ترس روسیه را تشدید کند و اوکراینی‌ها را تشویق کند که فکر کنند می‌توانند دستاوردهای قبلی روسیه را معکوس کنند و در نتیجه جنگ گسترده‌تری را برانگیزند.

به طرز غم انگیزی، این تقریباً همان چیزی است که پس از اینکه دولت ترامپ و بایدن جریان تسلیحات غربی به کیف را تشدید کردند، اتفاق افتاد: ترس روسیه از اینکه اوکراین به سرعت در مدار غرب قرار می‌گیرد، هراس روسیه را تشدید کرد و پوتین را به راه اندازی جنگ غیرقانونی و پرهزینه کنونی سوق داد؛ یک جنگ پیشگیرانه طولانی مدت. حتی اگر کمک به اوکراین برای بهبود توانایی خود برای دفاع از خود منطقی بود، اما انجام این کار بدون اطمینان دادن به مسکو، احتمال جنگ را بیشتر می‌کرد.

مدیریت معضل لاینحل امنیتی

بنابراین، آیا منطق معضل امنیتی به جای آن، سیاست های سکون را تجویز می کند؟ متأسفانه، نه.

همانطور که از نام آن پیداست، معضل امنیتی واقعاً یک معضل است، تا جایی که دولت ها نمی توانند امنیت خود را با خلع سلاح یکجانبه یا دادن امتیازات مکرر به یک مخالف تضمین کنند. حتی اگر ناامنی متقابل در هسته بیشتر روابط متخاصم نهفته باشد، امتیازاتی که تعادل را به نفع یک طرف برمی‌گرداند، ممکن است به امید به دست آوردن مزیتی غیرقابل حل و تضمین دائمی خود منجر به اقدام تهاجمی شود.

متأسفانه، هیچ راه حل سریع، آسان یا صد در صد قابل اعتمادی برای آسیب پذیری های ذاتی هرج و مرج وجود ندارد.

در عوض، دولت‌ها باید تلاش کنند تا از طریق دولت‌سازی، همدلی و سیاست‌های نظامی هوشمندانه این مشکلات را مدیریت کنند.

همانطور که جرویس در مقاله مهم خود در سال 1978 در سیاست جهانی توضیح داد، در برخی شرایط می‌توان با ایجاد موقعیت‌های نظامی دفاعی، به‌ویژه در حوزه هسته‌ای، این معضل را کاهش داد. از این منظر، نیروهای تلافی‌جوی ضربه دوم در حال تثبیت هستند، زیرا از طریق بازدارندگی از دولت محافظت می‌کنند اما توانایی بازدارندگی حمله دوم خود طرف مقابل را تهدید نمی‌کنند.

به عنوان مثال، زیردریایی‌های موشک‌های بالستیک در حال تثبیت هستند، زیرا نیروهای ضربه دوم قابل اعتمادتری را ارائه می‌کنند اما یکدیگر را تهدید نمی‌کنند. در مقابل، تسلیحات نیروی متقابل، قابلیت‌های جنگ استراتژیک ضد زیردریایی و / یا دفاع موشکی بی‌ثبات‌کننده هستند، زیرا ظرفیت بازدارندگی طرف مقابل را تهدید می‌کنند و در نتیجه ترس‌های امنیتی آن را تشدید می‌کنند. (همانطور که منتقدان خاطرنشان کردند، هنگام برخورد با نیروهای متعارف، تشخیص حمله در مقابل دفاع بسیار دشوارتر است.)

ضرورت اعتمادسازی

وجود معضل امنیتی همچنین نشان می‌دهد که دولت‌ها باید به دنبال حوزه‌هایی باشند که بتوانند بدون آسیب‌پذیری خود، اعتماد ایجاد کنند.

یک رویکرد ایجاد نهادهایی برای نظارت بر رفتار یکدیگر و افشای زمانی است که یک دشمن در حال تقلب در توافق قبلی است. همچنین نشان می‌دهد که کشورهای علاقه‌مند به ثبات معمولاً عاقلانه هستند که به وضعیت موجود احترام بگذارند و به توافقات قبلی پایبند باشند. نقض آشکار توافق، اعتماد را از بین می برد و پس از از دست رفتن، اعتماد دوباره به دست نمی‌آید.

در نهایت، منطق معضل امنیتی (و بسیاری از ادبیات مربوط به درک نادرست آن) نشان می‌دهد که دولت‌ها باید یک بار دیگر برای توضیح و تشریح نگرانی‌های واقعی خود و اینکه چرا آن‌طور عمل می‌کنند، اضافه کاری کنند.

بیشتر مردم (و دولت‌ها) تمایل دارند فکر کنند که درک رفتارهایشان برای دیگران آسان‌تر از آنچه واقعا هستند است، و در توضیح رفتار خود به زبانی که طرف مقابل احتمالاً قدردانی می‌کند، درک می‌کند و باور می‌کند، خیلی خوب نیستند.

این مشکل به‌ویژه در حال حاضر در روابط روسیه و غرب وجود دارد، جایی که به نظر می‌رسد هر دو طرف در حال صحبت کردن با یکدیگر هستند و مکرراً از آنچه طرف مقابل انجام داده است، متعجب شده اند.

یک قانون سرانگشتی برای مدیریت معضل امنیتی

ارائه دلایل جعلی برای کاری که انجام می دهد به ویژه مضر است، زیرا دیگران به طور منطقی به این نتیجه می رسند که نمی توان حرف های طرف مقابل را جدی گرفت.

یک قانون سرانگشتی خوب این است که دشمنان بدترین چیزها را در مورد کاری که انجام می‌دهید (و چرا انجام می‌دهید) تصور می‌کنند و بنابراین باید تلاش زیادی کنید تا آنها را متقاعد کنید که سوء ظن آنها اشتباه است.

اگر هیچ چیز دیگری نباشد، این رویکرد دولت‌ها را تشویق می‌کند که همدلی کنند - یعنی به این فکر کنند که مشکل از دیدگاه مخالفانشان چگونه به نظر می‌رسد - که همیشه مطلوب است، حتی زمانی که دیدگاه مخالفان غیرمستقیم است.

متأسفانه، هیچ یک از این اقدامات نمی تواند به طور کامل ابهاماتی را که سیاست جهانی را تحت تأثیر قرار می دهد یا معضل امنیتی را برقرار می کند، از بین ببرد.

اگر رهبران بیشتری در نظر بگیرند که آیا سیاستی که به عقیده آنها خوش‌خیم است یا خیر، دیگران را ناخواسته عصبی می‌کند یا خیر، جهانی امن‌تر و صلح آمیزتر خواهد بود. سپس در نظر بگیرند که آیا عمل مورد بحث می‌تواند به گونه ای اصلاح شود که (برخی از) این ترس‌ها کاهش یابد یا خیر.

این رویکرد همیشه کارساز نخواهد بود، اما باید بیشتر از آنچه هست امتحان شود.

همچنین بخوانید
معضل لاینحل امنیتی ترامپ و بایدن! 2