نمیخواستم اینترنت بفهمد بچهای در راه داریم، نتوانستم

شاید بگویید «چه اهمیتی دارد، اصلا اینترنت یعنی همین» ولی تا بخواهید چیزی را از اینترنت پنهان نگاه دارید، چیزی عمیقا شخصی را برای خودتان نگاه دارید و نخواهید ردگیری و پولی شود، خواهید دید درماندگی یعنی چه.
گاهی فکر میکنیم اینهمه جنجال درباره حریم خصوصی در اینترنت زیادهروی است. مگر ما آدمهای معمولی چه چیزی داریم که بخواهیم پنهانش کنیم؟ مشکل این استدلال آن است که در نظر نمیگیرد زندگی ناگهان بر پاشنه دیگری میچرخد.
به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، آنچه میخواستهاید دیگر نمیخواهید. آنچه قرار بود شادی باشد، غم و رنج میشود، اما هوش مصنوعی توان فهم این را ندارد. نوزادی که چشم انتظارش بودید، مرده به دنیا میآید، اما هنوز هر صفحهای که باز میکنید، شیشه شیر و لباس نوزاد نشانتان میدهد.
اینترنت از راز متنفر است، از این هم بیشتر، راز را خوار میشمارد. فوریه سال پیش، من و شریک زندگیام تصمیم گرفتیم تا وجود فرزند بهدنیانیامدهمان را از نگاه خیره و تشنه اطلاعات اقتصاد آنلاین پنهان نگه داریم.
دلیلمان ساده بود: نخست، خواستیم فرزندمان هر زمان که مناسب و حاضر بود هویت آنلاین خود را بسازد و دوم اینکه نخواستیم فضای اینترنتیمان آکنده از تبلیغات پمپهای شیردهی و کالسکه بچه شود و در نهایت، مهمترین دلیل اینکه میخواستیم حداقل در ظاهر، بر چیزی که حسی عمیقا شخصی داشت کنترل داشته باشیم.
در مورد اول، اوضاع عالی است. در مورد دوم، شکستی چشمگیر خوردیم. خواهید پرسید آرزوی خیرهسرانه ما برای حداقلی از کنترل چه شد؟ ناگفته پیداست، اینترنت نمیخواهد کنترل دست شما باشد. (بله، متوجه طنز قضیه هستم که درباره کودکی مقاله مینویسم که در تلاشم وجودش را از چشم اینترنت پنهان کنم.)
برای من و شریک زندگیام این روند آزاردهنده بود. برای سایرین، کاملا ناراحتکننده. کمی بیش از ده سال پیش، فروشگاههای زنجیرهای تارگت کوپنهای تخفیفی برای مشتریانی فرستاد که بر اساس عادات خریدشان ظن آن میرفت در مراحل اولیه بارداری باشند.
مشکل کجاست؟ خوب یکی از این مشتریان نوجوانی بود که هنوز به والدینش درباره این عضو جدید خانواده چیزی نگفته بود. سرنخی شد برای یک پدر بسیار عصبانی!
این مورد مثالی بسیار بدنام از سوءاستفاده از اطلاعات است. ولی آن مورد استثنا نبود. در دسامبر سال 2018، گیلیان براکل، یکی از سردبیران واشنگتن پست، نامهای سرگشاده به شرکتهای فناوری نوشت و ملتمسانه خواست تا دیگر تبلیغات محصولات مربوط به نوزاد و لباسهای حاملگی را به او نشان ندهند.
فرزند او مرده به دنیا آمده بود ولی الگوریتمها که آنقدر هوشمند بودند تا دریابند او باردار بوده، طوری طراحی نشده بودند تا دریابند خطایی رخ داده است. چنانکه براکل نیز میگوید، تابهحال این شرکتها از کسی اجازه نگرفتهاند تا تبلیغات مربوط به حاملگی و مادری را فعال سازند، بااینحال، برای غیرفعالکردن آن نیز اختیار بسیار کمی به ما دادهاند.
به محض اینکه شخصیترین جزئیات زندگیمان به دست دلالان اطلاعات میافتد، با مصونیتی که دارند، اطلاعاتمان را میفروشند و در تمام گوشه و کنارهای اینترنت و ورای آن تعقیبمان میکنند.
وقتی کمی در ماجرا دقیق میشویم، این فقدان کنترل نگرانکننده است. مگر اینکه غل و زنجیر زندگی مدرن را دور بریزیم و در استپهای اوراسیا کوچنشین شویم، وگرنه پنهان نگاهداشتن چیزی از چشم اینترنت - یا داشتن کنترلی واقعی بر چگونگی استفاده یا سوءاستفاده از اطلاعات شخصی - تقریبا ناممکن است.
برای براکل و هزاران نفر دیگری که کودکانشان را از دست دادهاند، این فقدان کنترل غمی بزرگ به بار میآورد. برای دیگران، تلاش برای اعمال کنترل بر آنچه بر سر اطلاعاتشان میآید ناممکنبودن این مخمصه حریم خصوصی را آشکار میسازد.
مشخص میشود که انصراف از ردگیری و هدفگیری شدن جزء گزینهها نیست. چیزی به نام تراکنش بهراستی تبادلی وجود ندارد.
هر خریدی که میکنم و هر وبسایتی که سر میزنم ثبت و ردگیری میشود و برای همیشه در پروفایلهایی حک میشود که دلالان اطلاعات که نامشان را هرگز نشنیدهام به شرکتهایی میفروشند که نامشان را هرگز نشنیدهام تا مرا ترغیب کنند 150 پوند خرج گهوارهای پاتختی کنم، که البته من هم کردم.
اینها نباید ما را شگفتزده کند ولی ناتوانی در دورنگهداشتن تبلیغاتچیها و دلالان اطلاعات از رویداد خاصی که برایمان بار عاطفی زیادی در زندگی دارد بسیار دلآزار است. البته گزینههایی هم پیش رویمان است.
بهجای گوگل از داک داک گو استفاده کنیم، بهجای گوگل کروم از تور و بهجای گوشی اندرویدی از آیفون یا یک گوشی قدیمی استفاده کنیم. تمام خریدهایمان را با پول نقد و از مغازه انجام بدهیم. هیچ ایمیلی نفرستیم و نگیریم که در آن اشارهای به نوزاد در راه باشد. مراقب فعالیتهای آنلاین همه کسانی باشیم که از نوزاد در راه ما اطلاع دارند، تا مبادا ناخواسته چیزی درباره آن در شبکههای اجتماعی بنویسند.
ناگفته پیداست که هزینه پنهانکاری از اینترنت بسیار بالاست. بچهدار شدن تنشزاست. هراسهای شبانه که آخرین باری که لگد بچه را حس کردیم کی بود؟ خوب بگذار تور را باز کنم تا در قسمت توصیههای وبسایت اناچاس1 دربارهاش بخوانم. ثبتنام در کلاسهایی درباره مقابله با آسب روحی زایمان؟ صبر کن تا یک ایمیل جدید در سروری شخصی باز کنم تا گوگل نتواند در اینباکس ایمیلم دنبال کلیدواژهها بگردد. اعضای خوشحال خانواده در مسنجر فیسبوک چیزی در این مورد پرسیدهاند؟ ازشان بخواه بلافاصله تمام آن پیامها را پاک کنند و برنامه سیگنال را دانلود کنند.
اینکه باید بهکارگیری اینترنت را دوباره یاد بگیریم یک چیز است و مطرود اجتماعی شدن چیز دیگر. بااینهمه، وقتی بچه به دنیا آمد مشکل جدیدی پیش خواهد آمد.
چطور میتوان جلوی بقیه را گرفت تا عکسی را که از نوزادتان گرفتهاند در گوگل فوتوز ذخیره نکنند تا به دست الگوریتمهای یادگیری ماشینی گوگل نیوفتد؟ این بچه من است. چرا گوگل اجازه دارد پنجههای الگوریتمی خودش را روی چهره زیبای این نوزاد بکشد و اطلاعات حاصل را برای شخصیسازی بهتر محصولات و خدماتش استفاده کند؟
ولی درنهایت کار زیادی نمیتوانید بکنید. اینترنت میخواهد همهچیز را درباره شما بداند و مطمئن باشید راهی خواهد یافت. در سال 2014، جنت ورتسی، زنی باردار و جامعهشناس در دانشگاه پرینستون، از سفسطه حریم خصوصی آنلاین همینقدر مبهوت و ناراحت بود. تلاش او برای دورنگاهداشتن بارداریاش از تور تبلیغاتچیهای اینترنتی موفقتر از تلاش ما بود، ولی درنهایت به شکست انجامید وقتی دریافت گویا رفتار او باعث شده است مظنون به فعالیتهای مجرمانه شود. ظاهرا انجام تمام خریدهای آنلاین با کارتهای هدیه، شما را کلاهبردار و مجرم جلوه میدهد.
شاید بگویید «چه اهمیتی دارد، اصلا اینترنت یعنی همین» ولی تا بخواهید چیزی را از اینترنت پنهان نگاه دارید، چیزی عمیقا شخصی را برای خودتان نگاه دارید و نخواهید ردگیری و پولی شود، خواهید دید درماندگی یعنی چه.
و پس از اینکه اینترنت رازتان را فهمید پشیمان خواهید شد. کالیر میرسون در مقالهای در وبسایت وایرد به تحریف مبتذل واقعیت بارداری در تبلیغات آنلاین و در پستهای اینفلوئنسرهای اینستاگرام اشاره میکند.
در نگاه الگوریتمهای اینستاگرام بارداری و زایمان و نگهداری از نوزاد تجربهای زیبا و جادویی است، غرق در نورهای گرم و درخشان، که نیست. میرسون مینویسد «آرزو داشتم من هم از این مادران اینستاگرامی باشم، زنی مصون از ناملایمات مادری: ترشح مدام شیر، ترکهای پوستی، بلاتکلیفی در چگونگی کنارآمدن با مادری».
بچهدار شدن تجربهای است عمیقا شخصی ولی اینترنت بیپروا آن را به هر چیزی غیر از این تبدیل میکند. این بچه ماست، ولی برای موتورهای جستجو و شبکههای اجتماعی و دلالان اطلاعات فرصتی است تا بیمحابا ما را هدف گیرند. این شرایط را دوست ندارید؟ راهحل دشوار است. نوزاد در راه شما هیچ نمیداند اینترنت چیست ولی مانند تکتک ما او نیز یک کالاست.
پینوشتها: این مطلب را جیمز تمپرتون نوشته است و در تاریخ 12 مارس 2019 با عنوان «I tried to keep my unborn child secret from Facebook and Google» در وبسایت وایرد منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ 8 بهمن 1398 با عنوان «نمیخواستم اینترنت بفهمد بچهای در راه داریم، نتوانستم» و ترجمه بابک طهماسبی منتشر کرده است. جیمز تمپرتون (James Temperton) روزنامهنگار بریتانیایی و سردبیر بخش دیجیتال وبسایت وایرد است. تکنولوژی و فرهنگ دیجیتال علایق اصلی اوست.
[1] وبسایت رسمی سازمان خدمات بهداشتی بریتانیا
______________________
بیشتر بخوانید:
*س_روزی که دخترم را در اینستاگرام پیدا کردم _س* *س_پیش از عصر دیجیتال هم آدمهای زیادی کتاب نمیخواندهاند _س*_______________________
لینک کوتاه: asriran.com/002zQ1