پیکر کودکان بر دوش سرداران شهید / احترام نظامی دانشجویان به شهدای اقتدار

قطار کاروان شهدا که حرکت میکند اشک امان نمیدهد کسی حرفی بزند. صورتها را می بینم بی تاب و بی قرارند. بین آن ماشین ها اما یکی بدجور دل همه را چنگ میزند. روضه کربلا و علی اصغر خوانده می شود، صدای مردم میخواهد گوش آسمان را کر کند.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- زینب امیدی:آخرین باری که میدان انقلاب را با مردم سیاه پوش تهران برای یک مراسم تشییع دیدم، روز تشییع شهیدِ جمهور سید ابراهیم رئیسی بود، وقتی مردم کفن پوش داشتند با لبخندِ رئیس جمهور آخرین سلفی خود را می گرفتند.
امروز اما دیوارنگاره میدان انقلاب برای جای دادن این همه عزیزِ از دست رفته انگار جا کم داشت! مردمم انگار جنس گریههایشان، فریادهایشان، شعارهایشان فرق کرده بود.
من در صدای مردمی که امروز پیراهن سیاه محرم حسینشان را به تن داشتند، شجاعت، ایثار، معرفت و خشمی از جنس انتقام دیدم. «نه سازش نه تسلیم، نبرد با آمریکا» خط نبرد را بار دیگر توسط مردم مشخص میکند.
نگاههای منتظر دوخته شده تا کاروان شهدای اقتدار از راه برسند، ماشین حامل پیکر کودکانی که در حمله اسرائیل به شهادت رسیدهاند جلودار کاروان شهداست.
مراسم با تلاوت آیه 38 سوره حج به صورت رسمی آغاز شد «اِنَ اللَهَ یُدَافِعُ عَنِ الَذِینَ آمَنُوا اِنَ اللَهَ لَا یُحِبُ کُلَ خَوَان کَفُور». «مسلماً خدا از مؤمنان دفاع میکند، قطعاً خدا هیچ خیانت کار ناسپاسی را دوست ندارد.»
نخستین عکسها از شهدای جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی در فضای مجازی در حال پخش شدن است و تابوت یک دختر بچه سه ساله آن بالا روی تابوت سرداران سپاه خودنمایی میکند. مردم میگویند «همیشه جای سه ساله روی شانههای علمدار است».
و قسم به تابوتهایی که برای حمل آنها یک نفر کافی بود...
قطار کاروان شهدا که حرکت میکند اشک امان نمیدهد کسی حرفی بزند. صورتها را میبینم بیتاب و بی قرارند. بین آن ماشینها اما یکی از آنها بدجوری دل همه را چنگ میزند، بالای تابوتهایشان ماه و ستاره آویزان کردهاند درست مثل تخت خواب بچهای که مادر بالای آن ماه و ستاره آویخته باشد و لالایی بخواند.
دو تابوت کوچک که عکسهایشان نشان میدهد سه چهار سالهاند: شهید زهرا برزگر و شهید سیدعلی ساداتی. روضه کربلا و علی اصغر خوانده میشود، صدای مردم میخواهد گوش آسمان را کر کند.
رئیس جمهور بین جمعیت انبوه مردم در میدان انقلاب می آید، بعد از آن هم سردار قاآنی...
عروج خانوادگی تا بهشت
60 پیکر پاک شهدا در میان اشک و آه مردم در حال بدرقه است. یک ماشین حامل شهدای دانشمند هستهای و خانوادههایشان که بالای تابوتهایشان نوشتهاند «عروج خانوادگی» مثل خانواده شهید سیدمصطفی ساداتی که 5 عضو خانواده با یکدیگر شهید شدهاند، یک ماشین سرداران سپاه که بالای بعضی از آنها مثل تابوت شهید سردار باقری که به همراه همسر و دختر خود به شهادت رسیدهاند یا شهید سردار مهدی ربانی به همراه همسر و پسرش شهید شده است؛ نیز این جمله حک شده است.
یک ماشین حامل خانمهای شهیده، یکی حامل کودکان شهید... اصلا حساب کردن همه اینها با هم از جان آدمی خارج است...
هوا هم گرم است و مدام در مسیر آب روی سر و صورتها میپاشند، گریهی صورتها اما، همچنان پیداست. هرکسی هرچه در دست دارد برای تبرک به تابوت شهدا میکشد، تسبیح، پرچم ایران...
میان جمعیت سر میگردانم از نوزاد چند ماهه در کالسکه میبینم تا دختر و پسر بچههایی که روی شانههای پدر سوارند. جوانان دهه هشتادی تا نوجوانان دهه نودی همه آمدهاند. عکس سردار سلیمانی هم میان دست مردم همچون الماسی زیر آفتاب میدرخشد، این مردم هنوز بغض سردار را نیز در گلو دارند. تمام مسیر صدای روضه امام حسین میشنوم مردم جانانه به سر و سینه میزنند.
میان جمعیت جمعی از رزمندگان افغانستانی لشکر فاطمیون را هم میبینم، چهره های مطرح و سیاسی و اعضای دولت نیز آمدهاند. علی شمخانی نیز پس از بهبود خود از ترور ناموفقش در دو هفته پیش، با عصا در این مراسم حاضر شده است.
احترام نظامی شریفیها به شهدای اقتدار / مردم بی هیچ ترسی آمده بودند
به دانشگاه شریف که میرسم دانشجویان لباس مخصوص فاغ التحصیلی دانشگاه خود را به تن کرده و به شهدا احترام نظامی میگذارند، تعدادی هم از بالای پل هوایی مقابل دانشگاه گلهای پر پر روی سر مردم میریزند. بین تصاویری که همان لحظه در فضای مجازی در حال مخابره است، سلفی خبرنگار cnn با انبوه مردم تهران که برای تشییع شهدای اقتدار آمدند هم جالب است.
البته لنزهای بسیاری این روز را ثبت و ضبط کردند، اما شاید آنچه نتوانستند در آن لنزها ببینند ذات شجاع و غرورآفرین مردمی بود که بی هیچ ترسی پس از گذراندن آن جنگ 12 روزه، اینطور به خیابان ها آمده بودند. نمی دانم دشمن قصدش از گرفتن جانِ این همه عزیز از ما چه بود؛ اما قطعا روح مهین پرست این مردم را با این اقدام جنایت کارانه بیش از پیش منسجم و قدرتمند کرد.
مردم شعار سر میدهند مرگ بر منافق، خائن به کشور اعدام باید گردد و این شعار بیشترین شعاریست که امروز به کررات می شنوم. مرد و زن جوری از حنجره این شعارها را فریاد می زنند که مشخص است چطور از خیانت به مرز بومشان ناراحت و خشمگین اند. من تقریبا امروز و در این تشییع صحنهای از کربلا را دیدم، جوانان دمام زنی می کردند و از سوی دیگر مداح روضه مقتل می خواند، برای پیکرهایی که هنوز آنها را از زیر آوار نیافته اند، برای پیکرهایی که چیزی از آنها باقی نمانده است...
برج آزادی حالا پیداست، اذان ظهر را گفته اند، عده ای از مردم دارند به صفوف نماز جماعت می پیوندن، شهدا دوشادوش مردم و اشک هایشان در حال رفتند... تصویر شهید طهرانچی را در دست خیلیها می بینم، تصویر رهبری را، تصویر سردار حاجی زاده را...
می خواهم به سمت تحریریه بازگردم، برای بار آخر به مردم نگاه میکنم، تمام لباسهایشان خاکی است، صورتها از گرما بر افروخته شده، چشمها از شدت گریه به قرمزی افتاده و هنوز شانههای بسیاری در حال لرزیدن است. دلم نمیخواهد اینجا را این صحنه باشکوه ملی را ترک کنم. اینجا قلب یک ملت در حال تپش است، کلام یک ملت جاریست بی هیچ لکنتی... اینجا مردم ثابت کردند یک وجب از ایرانِ عزیزشان را به هیچ بی مایهای در این دنیا نخواهند داد... مردم ثابت کردند خون این شهدا پایمال شدنی نیست...




