چرا اغلب احساس میکنیم در حال «از دست دادن» فرصتها هستیم؟
همه می دانیم اسباب پریشان خاطری است اگر دیگران در حال لذتبردن از تجربهای ارزشمندتر باشند و ما جزئی از آن نباشیم. بر اساس یک مطالعه جدید، 56 درصد از کسانی که از شبکه های اجتماعی استفاده می کنند، از این طاعون مدرن رنج می برند.
«ترس از دست دادن»، شبکههای اجتماعی و زندگی واقعیمان را به یک اندازه تسخیر کرده است. به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، جیکوب بوراک در ایان نوشت: دایرههای قرمز رنگی که رویشان اعدادی نوشته شده و کنار برنامکهای مختلف گوشی همراهمان ظاهر شدهاند؛ فرشتههای عذابی که یک دم از روی شانهمان پر نمیزنند.
آنقدر وسواس انگشتزدن روی آنها گرفتارمان کرده که حتی در خوابهایمان میبینیمشان. چرا اعلانهای شبکههای اجتماعی یا زنگ یک پیامک یا تماس جدید اینقدر برایمان مهم شده؟ نگرانی برای ازدستدادن خبرها در روزگار شبکههای اجتماعی چنان بالا گرفته است که حالا نامی برای خودش دارد: فومو یا «ترس ازدستدادن».
آزمایشی داریم که ممکن است خوشتان بیاید: سناریوهای زیر را با مقیاسی عددی رتبه بندی کنید، از 1 برای ناراحتی خفیف تا 7 برای اندوهی جانکاه.
سناریوی اول: مانند هر روز صبح در حال پرسه زدن بین وبسایت های خبری هستید. اما امروز برخلاف 30 دقیقه معمولتان، باید 15دقیقه را به خواندن مقالات اختصاص دهید. مجبورید از بعضی ستون ها و بخشهای مورد علاقه تان چشم پوشی کنید. چه میزان احساس ناراحتی می کنید؟ (بیشتر ما به احتمال زیاد، حد پایینی را انتخاب می کنیم. مثلا 2).
سناریوی دوم: برای گردش به نیویورک آمدهاید و متوجه می شوید که به هیچ وجه نمی توانید از همه دیدنی ها بازدید کنید، همه نمایشنامه های توصیه شده را نمیتوانید ببینید و حتی بخشی از «بایدهایی» که رفقای نیویورکی تان درموردش پرحرفی کردهاند را نمیتوانید انجام دهید. حالا چه حسی دارید؟ حول و حوش 5؟
سناریوی سوم: به اتفاق دوستانتان در حال صرف شام هستید و همه توافق اکید کردهاید که امشب را بدون گوشی سپری کنید. اما صدای بیب بیب اعلانهای توییتر و پیامهای گوشی هوشمندتان تمامی ندارد. قطع به یقین در شبکه اجتماعیتان خبری است، اما امکان چککردنش را ندارید. حتی 7 هم با استرسی که حالا احساس می کنید مطابقت ندارد.
به دنیای «ترس از دست دادن»1 یا «فومو» خوش آمدید. آخرین اختلال فرهنگیای که بی سروصدا آرامش ذهن ما را تحلیل می برد. فومو زاده پیشرفت تکنولوژیک و گسترش اطلاعات است و به احساس از دست دادن چیزی مهیج تر، مهم تر و جالب تر گفته میشود که در جایی دیگر در جریان است.
همه می دانیم اسباب پریشان خاطری است اگر دیگران در حال لذتبردن از تجربهای ارزشمندتر باشند و ما جزئی از آن نباشیم. بر اساس یک مطالعه جدید، 56 درصد از کسانی که از شبکه های اجتماعی استفاده می کنند، از این طاعون مدرن رنج می برند.
البته حس از دست دادن چیز تازه ای نیست. منابع فراوانی به توصیف تضاد غم انگیز آرمان های رمانتیک و محافظه کاری اجتماعی می پردازند. بهعنوان نمونه، ادیس وارتون، شارلوت برونته و استاندال خیلی قبل تر از اینکه ما بتوانیم دوستان دبیرستانمان را در فیسبوک ببینیم، تشویش از دست دادن را توصیف کرده اند.
قهرمانان داستان های قرن نوزدهمی، عمری درگیر تنها یک فرصت از دست رفته بودند، اما امروزه جریان بی وقفه اطلاعات به طرز نگران کننده ای جهانی را به یادمان میآورد که از چنگمان میگریزد. وقتی دارید این سطور را میخوانید، ممکن است مهمانی ای را که چندنفر از دوستانتان ترتیب داده اند از دست بدهید، یا غذایی را که چندتا از دوستان دیگرتان بدون شما صرف می کنند را از دست بدهید.
احتمالا دوست دارید یک تماس تلفنی را نیمه کاره رها کنید - همان وسط بحث - تا تماس دیگری بگیرید، بدون اینکه حتی بدانید چه کسی ممکن است نفر آخر باشد.
آخر شب، وقتی جدا قسم خورده اید که گوشی را کنار بگذارید یا رایانه را خاموش کنید، باز وسوسه می شوید تا برای آخرین بار نگاهی به صفحه نمایش بیندازید، مبادا پیام هایی را که آشنایان درجه چندم یا حتی غریبه ها برای درخواست دوستی یا اشتراک یک خبر فرستاده اند از دست بدهید.
مطالعاتی در اختیار داریم که میگویند بخش عمده پشیمانیهای ما در پایان زندگی، مربوط به چیزهایی است که انجام نداده ایم و نه چیزهایی که انجام داده ایم. در این صورت مشاهده مداوم کارهایی که دیگران انجام میدهند و ما انجام نمی دهیم، آینده ای را برایمان رقم خواهد زد که در آن مرتب گذشته را به یاد می آوریم و غصه می خوریم.
گفتگویی هیجان انگیز بین چندنفر در آن سوی مجلس، میتواند خوره فومو را به جانمان بیندازد. مجموعه گیجکننده ای از نمایش ها، مهمانی ها، کتاب ها و آخرین مدهای مصرفیای که رسانه های اجتماعی به خوردمان داده اند، به همین اندازه، این بلا را سرمان می آورند.
شخصیت های آنلاین جذابی که از خودمان ساختهایم - و از دور بسیار فریبنده اند - فومو را از این هم وخیم تر میکنند. شری ترکل، روانشناس اجتماعی موسسه فناوری ماساچوست، مولف کتاب، تنها باهم: چرا بیشتر از تکنولوژی انتظار داریم و کمتر از یکدیگر2 (2018)، می نویسد تکنولوژی به سازه اصلی ای بدل شده که صمیمیت را با آن تعریف می کنیم.
ما صدها یا حتی هزاران دوست در شبکه های اجتماعی را با رفقای بدردبخور صمیمیمان در واقعیت اشتباه می گیریم. با بهره گیری از صدها مصاحبه، ترکل ادعا می کند، پیشرفت تکنولوژیک، باعث زوال تدریجی روابط مهم ما - با والدین، فرزندان یا شریک زندگی مان - شده و نوع جدیدی از تنهایی را ایجاد کرده است. با توجه به ناامنی ای که در روابطمان احساس می کنیم و نگرانی ای که درباره صمیمیت داریم ترکل ادعا می کند که در جهان تکنولوژی، هم به دنبال روشهایی برای برقراری رابطه میگردیم و هم میخواهیم از خود در برابر رابطهها محافظت کنیم.
اگر تا به حال به آدمهایی دقت کرده باشید که حاضرند به جای حرفزدن با آدمهای زندگیشان، پیام متنی دور و دراز برایش تایپ کنند، حتما با ارزیابی ترکل همدل خواهید بود که رابطه ما با تکنولوژی تازه شروع شده است. اتصال با همه، درهر زمان، تجربه تازهای برای بشر است. آمادگی نداریم که بهتنهایی با آن دست و پنجه نرم کنیم.
ترکل می نویسد: اگر بتوانیم خودمان را، حتی برای دوره های زمانی محدود، از دستگاه های هوشمندمان جدا کنیم، وابستگی مان به تکنولوژی کاهش می یابد.
آیا روزی دستگاه هایی خواهد آمد که در ترک اعتیاد به تکنولوژی کمکمان کنند؟ من دستگاههایی را پیش بینی می کنم که اطلاعات را در فواصل زمانی تصادفی و پیشبینیناپذیر رد وبدل می کنند، به طوری که نه فرستنده و نه گیرنده متوجه تأخیر پیش آمده پیش از دریافت پیام نشود. این باعث می شود تا افراد بخشی از اعلانات را از دست بدهند و ملتفت شوند که، در کمال تعجب ، میشود بدون خبرها هم زندگی کرد.
حتی با چنین مداخلاتی، مشکل زمانی حل خواهد شد که بفهمیم این مغز ما و طبیعت بشری ماست - نه تکنولوژی هایمان - که این اعتیاد را ایجاد کرده است. نمی توانیم به دنبال راهکار باشیم مگر اینکه صادقانه از خود بپرسیم چرا از دست دادن اینقدر برایمان ترسناک است.
آندره شیبیلسکی، محقق اجتماعی دانشگاه آکسفورد، اخیرا سرپرستی اولین مطالعه تجربی بر روی این اختلال در حال انفجار را برعهده داشته است. نتایج این تحقیق در ژورنال کامپیوترها در رفتار انسان3 در سال 2013 به چاپ رسیده است.
جمع بندی های او، در این مقاله و جاهای دیگر، حکایت از این دارد که فومو نیروی محرکی است که ما را به استفاده از شبکههای اجتماعی وامیدارد. بالاترین سطح فومو در جوانان و بخصوص مردان جوان دیده می شود. این ترس در میان رانندگان حواس پرتی که هنگام رانندگی به کارهای دیگری مشغول هستند هم بالاست. و احتمالا بارزترین نمونه این ترس خود را در افرادی ظاهر می کند که نیازهای روانشناختی شان برای عشق، احترام، استقلال و امنیت ارضا نشده است.
روی هم رفته، از دست دادن عشق و احساساتی که داریم برای ما ترسناک است، کسانی هم که خود را تماما وقف کارشان می کنند از این می ترسند که مبادا فرصتی در پیشرفت حرفه ای شان یا توافقی سودآور را از دست بدهند.
رابین دانبار، روانشناس تکاملی در دانشگاه آکسفورد و نویسنده کتاب هر شخص به چند دوست نیاز دارد؟4(2010) معتقد است تنها در صورتی که از خودمان شناخت بیشتری داشته باشیم، میتوانیم مشکلمان را کمی تسکین دهیم. دانبار مدعی است که به علت نداشتن ظرفیت ذهنی و فکری کافی، انسان ها نمی توانند با جمعی بیش از 150 نفر در ارتباط باشند؛ میانگین تعداد انسانهایی که یک روستای کشاورزی در عصر نوسنگی زندگی میکردند.
این نکته را باید به نوجوان آمریکاییای گفت که ماهانه 3000 پیام می فرستد (بر اساس گزارش نیلسن، غول بازاریابی - نظرسنجی) و می ترسد که اگر فورا جواب پیامی را ندهد، طرد شود. و گاه میشود که با هزاران نفر به طور آنلاین سرو کله می زند.
رهایی از نظرات دیگران و خلاصی از مقایسه اجتماعی، موفقیتی است که نصیب تعداد اندکی می شود. کم نیستند خویشتندارانی که در برابر نیروی فومو مقاومت کنند. در سال 2012، ویلهلم هوفمان، روانشناس اجتماعی دانشگاه شیکاگو، کاربرد نیروی اراده در برابر وسوسه های روزمره را بررسی کرد: شرکت کنندگان وی دریافتند که اجتناب از غذا و رابطه جنسی، تنها از طریق نیروی اراده، برایشان به مراتب آسان تر از این خواهد بود که از شبکه های مجازی دوری کنند. در این مورد، میزان شکستشان 42 درصد بود.
با وجود چنین چیز مضری که کیفیت زندگی مان را تهدید می کند، آیا کاری از ما ساخته است؟ اگر بخواهیم برای یافتن علل عاطفی نهفته در فومو از روان درمانی استفاده کنیم، بسیار پرهزینه و زیادهروی خواهد بود. قول و قرارها هم ما را از دستگاه های هوشمندمان دور نخواهد کرد.
در عوض، بهترین راه مقابله با فومو، احتمالا پذیرش این نکته است که در ضرب آهنگ پرجنب وجوش زندگی مان، گاهی محکوم به از دست دادن هستیم. با این شیوه شاید انتخاب هایمان نتایج بهتری را به دنبال داشته باشند.
این رویکرد ساده برای اولینبار در سال 1956 توسط هربرت سیمون، محقق بینرشته ای آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد معرفی شد. او اصطلاح ارضای بسنده5- آمیزهای از دو واژه رضایت و بسندگی - را به کار گرفت تا بگوید: به جای دنبالکردن سودهای حداکثری، صرفا به نتایجی بسنده کنیم که «به اندازه کافی خوب» اند.
استراتژی سیمون بر پایه این پیش فرض ساده استوار است که ما توانایی شناختی لازم برای بهینهسازی تصمیمگیری های پیچیده را نداریم. برای ارزیابی همه گزینه های موجود و پیامدهای احتمالی، حجم انبوهی از اطلاعات باید مورد پردازش قرار گیرد و این کار از عهده ما خارج است؛ چه در شبکه های اجتماعی چه در جای دیگر. بنابراین بهترین اقدام، ارضای بسنده است: انتخاب اولین گزینه موجودی که مطابق معیارهای از پیش تعیین شده مان باشد، یعنی «به اندازه کافی خوب» باشد.
در سال 1996، سیمون خودزندگینامه ای منتشر کرد که در آن زندگی اش را مجموعه ای از تصمیمات پراکنده توصیف می کند، او انتخاب «به اندازه کافی خوب» را بهترین گزینه ممکن میان این تصمیمات می داند.
سیمون مدعی است که بیشتر کسانی که به حد مطلوب توجه دارند، از هزینه سنگین جمع آوری اطلاعات که دست آخر بر منفعت کلی شان می چربد، غافل اند. در زندگی روزمره، این تصمیمات کمال گرایانه آسایشمان را هدف میگیرند: اگر دوستی دارید که فقط در رستوران های شیک غذا می خورد یا آنقدر در خرید مشکل پسند است که تا بهترین لباس را پیدا نکند، خرید نمیکند، استراتژی «به اندازه کافی خوب» به کارتان خواهد آمد.
مطالعات سیمون نشان می دهد کسانی که بر تصمیمات کمال گرایانه اصرار داشتند، درمقایسه با کسانی که به تصمیمات «به اندازه کافی خوب» اکتفا میکردند، از انتخاب های خود رضایت کمتری داشتند.
مطالعات ما چرایی آن را روشن می کند: دستاوردهای گروه اول از دستاوردهای گروه دوم کمتر است، مخصوصا زمانی که پای ارزیابی پیامدهای احتمالی آنها در میان باشد. در مجموعه آزمایشاتی که به رهبری بری شوارتز، روانشناس اجتماعی دانشگاه سوارتمور صورت گرفت، به شرکت کنندگان یک پرسشنامه ی خودارزیابی داده شد تا گرایششان به تصمیمات کمال گرایانه مشخص شود (بر پایه موافقت یا مخالفتشان با جملاتی مثل: من هرگز منتظر بهترین های بعدی نمی نشینم یا معمولا در خرید هدیه برای دوستانم دچار مشکل می شوم). پرسشنامه ا ی دیگر، گرایش افراد به احساس پشیمانی را می سنجید.
سپس شرکت کنندگان طبق پاسخ هایی که به هر دو پرسشنامه داده بودند طبقه بندی شدند. پژوهشگران بین گرایش به بهترین بودن و شادی، اعتماد به نفس و رضایت رابطه منفی و میان گرایش به بهترین بودن و افسردگی، کمال گرایی و احساس پشیمانی رابطه ی مثبت پیدا کردند. مطالعه دیگری در این مجموعه نشان می دهد افرادی که به دنبال بهترین ها هستند، درگیر مقایسه اجتماعی بیشتری می شوند و زمانی که ضعیف ظاهر شوند، به شدت متأثر خواهند شد.
کمی صبر کنید؛ آیا فومو در شبکه های اجتماعی، دقیقا مبتنی بر همین مقایسه نیست؟ در این صورت، آیا ارضای بسنده می تواند رهایی بخش باشد؟ اگر فومو را با پارامترهای سیمون بررسی کنیم، شباهت شگفت آوری میان آن و فرایندهای تصمیمسازیای که او مطالعه میکرد میبینیم. فرایندهایی که شاخصهشان اضافهبار شناختی و آسیبرسانی به سلامت6 بود.
وفور اطلاعاتی ای که امروز داریم، به خصوص اطلاعات آنلاین، هزینه دیگری را روی دستمان گذاشته است: توجهمان، که پیشاپیش هم محدودیتهای زیادی داشته است. برای اختصاص دادن توجه مان به این حجم بیسابقه از اطلاعات با دو مانع اساسی روبرو هستیم، یکی مشکل شناختی مان در الویت بندی و دیگری عدم توانایی مان در دریافت و پردازش همه این اطلاعات.
اندوه برخاسته از فومو همان روحمان است که عاجزانه کمک می خواهد، التماسمان می کند که ارتباطات سطحی و نگاه افسارگسیخته مان به اینور و آنور را کم کنیم پیش از آنکه کیفیت زندگی و توانمان برای ابراز صمیمت و فردیت از دست برود.
استفاده از رویکرد «به اندازه کافی خوب» برای مقابله با این مشکل نابودکننده، صرفا تاکیتیکی برای بهبود تصمیم گیری نیست. این رویکرد در قدم اول نوعی جهان بینی است، شیوه ای از زندگیکردن است. بعضی محققان آن را حتی نوعی ویژگی شخصیتی مورثی می دانند.
شواهد زیادی درباره اثربخشی این روش وجود دارد. در زمینه کسب و کار، چشم پوشی از سود حداکثری به نفع سودی که «به اندازه کافی خوب» است، به عنوان بهترین استراتژی در بلندمدت شناخته می شود. چنانکه نقل است: گاوها پول درمی آورند، خرس ها پول درمی آورند و خوک ها7 ذبح می شوند: طمعکار چشم به بیشترین حد دارد، از این رو حاضر به پرداخت هزینه نیست. هر تاجری همیشه می داند که باید سهمی را برای طرف مقابلش باقی بگذارد، بخصوص در معاملاتی که به شراکت های بلندمدت ختم می شود.
سرمایه گذارن باتجربه بازار سرمایه یادگرفته اند که فروش در اوج قیمت، از فروش در نقطه ای رضایت بخش، در نهایت سود کمتری خواهد داشت. گورستان مؤسسات، پر از شرکت هایی است که در نقطه «به اندازه کافی خوب» توقف نکردهاند و محصولات سودآوری را که بهراحتی میتوانست نقد شود انبار کردند. در عوض تسلیم مشتی مهندس بلندپرواز شدند که ورد کلامشان جزئیات ریز و برنامه های غیرواقعی بود.
ریچادر آوری، مورخ بریتانیایی، در کتاب معروف خود، چرا متحدان برنده می شوند8(1995)، ادعا می کند به برخی از پیامدهای جنگ جهانی دوم پرداخته که تا به حال به آنها توجه نشده بوده است. یکی از مثالهایی که آوری می زند تلاش ارتش آلمان برای بهینه سازی استفاده از ادوات جنگی است که به قیمت افت بازدهی نبردهای تاکتیکی تمام شد. در مقطعی از جنگ، آلمان ها دستکم 425 نوع مختلف هواپیما، 151 نوع کامیون و 150 نوع موتورسیکلت داشتند.
هزینه برتری فنی تجهیزات آلمانها، دشواری در تولید انبوه آنها بود که در آخر کار، از نظر استراتژیک اهمیت بیشتری پیدا کرد. در نبردهای سرنوشت ساز روسیه، هر فوج آلمانی مجبور بود یک میلیون قطعه یدکی برای صدها نوع مختلف نفربر، کامیون و موتورسیکلت حمل کند. روس ها در مقابل از دو نوع تانک استفاده می کردند و همین باعث می شد که نگهداری از تجهیزات در طول جنگ برایشان بهمراتب آسان تر باشد.
کمال گرایی ویژگی شخصیتی ای است که ارتباط زیادی با میل به حداکثرکردن بازدهی تصمیمات دارد. هرچند کسانی که کمال گراها را می شناسند، می دانند زندگی برای آنها مثل برگه امتیازدهی بیپایانی است که آنها را با نوعی خودارزیابی همراه با سرخوردگی، اضطراب و گاه افسردگی از پا درآورده است.
کمال گراها ترجیح میدهند که خطا را با شکست یکی بگیرند و تلاشی که برای پنهانکردن خطاهایشان انجام می دهند، حتی خطاهای اجتناب ناپذیر، آنها را از قبول بازخوردهای سازنده ای که برای رشد شخصی شان بسیار ضروری است، باز می دارد. احتمالا اثربخشی ارضای بسنده، توجه آنها را جلب خواهد کرد.
حتی زمانی که پای دوستی عاطفی و عشق در میان است، قاعده «به اندازه کافی خوب»، بهترین عملکرد را دارد. دونالد وینیکات، روانشناس بریتانیایی، اصطلاح مادر «به اندازه کافی خوب» را وضع کرده است. مادری که به اندازه کافی دلسوز و به قدر کفایت نسبت به نیازهای اساسی نوزادش حساس است.
هر چه نوازد بزرگتر می شود، این مادر گاه گاه نیازهای او را بی پاسخ می گذارد تا او را برای واقعیتی آماده کند که درآن همیشه هرچه را که دوست داشته باشد دریافت نخواهد کرد. کودک یاد می گیرد که ارضای نیازهای خود را به تعویق بیندازد و این رازی ا ست که برای هرشکل از موفقیت در بزرگسالی لازم است.
زمانی هم که بالغ شدیم، با شریک زندگیای که «به اندازه کافی خوب» باشد میتوانیم خوشحال باشیم. بله، شاید آن بیرون کسی باشد که با نیازهای ما سازگاری بیشتری دارد اما بیم آن هست که کوتاهی زندگی مجال پیدا کردن او را ندهد.
حتی اگر احساس از دست دادن، گواهی بر رانه پرشور ما برای زندگی باشد، شبکه های اجتماعی چنان حداکثرطلبی ما را بیتناسب افزایش داده اند که مسلما عوارضش بر کیفیت زندگی جدی خواهد بود. اگر هنوز هم نسبت به معجزه «به اندازه کافی خوب» برای درمان فومو ایمان نیاورده اید، کلمات رالف والدو امرسون، مقاله نویس و شاعر آمریکایی قانع تان خواهد کرد: «در عوض هر چه که از دست داده اید، چیز دیگری را بهدست آورده اید و در عوض هر چه که بدست آورده اید، چیز دیگری را از دست داده اید».
پینوشتها: این مطلب را جیکوب بوراک نوشته است و در تاریخ 28 می 2014 با عنوان «Escape from the matrix» در وبسایت ایان منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ 21 اردیبهشت 1399 با عنوان «چرا اغلب احساس میکنیم فرصتهایمان را از دست دادهایم؟» و ترجمه مهدی صادقی منتشر کرده است. جیکوب بوراک (Jacob Burak) بنیانگذار مجله دیجیتال الکسون (Alaxon) است. آخرین کتاب او چطور گربهای سیاه را در اتاقی تاریک پیدا کنیم؟ (How to Find a Black Cat in a Dark Room) نام دارد. ترجمان پیش از این مطلب «انسانها دلداده اخبار بد، خاطرات غمانگیز و چهرههای عصبانی هستند» را از او ترجمه و منتشر کرده است. [1] Fear of Missing Out [2] Alone Together: Why We Expect More from Technology and Less from Each Other [3] Computers in Human Behavior [4] How Many Friends Does a Person Need [5] satisfice [6] heavy toll on well-being [7] خوک نماد طمعکاری و حرص در بازار سرمایه است [مترجم]. [8] Why the Allies Won
____________________
بیشتر بخوایند:
بیشتر بخوانید:
*س_اتاق کارهای باز؛ جذاب و احمقانه _س* *س_مقاومت در برابر گوگل شاید سختتر از مقاومت در برابر ارتش نازی باشد _س* *س_چرا جیغ کشیدن را دوست داریم و از آن متنفریم؟ _س* لینک کوتاه: asriran.com/0033Mg