شنبه 3 آذر 1403

چرا «ایران» بازیگر ویژه‌ای در نظام بین‌الملل به‌شمار می‌رود؟/ تفاوت شرق قدیم با شرق جدید

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
چرا «ایران» بازیگر ویژه‌ای در نظام بین‌الملل به‌شمار می‌رود؟/ تفاوت شرق قدیم با شرق جدید

در این گفتار، می‌خواهیم ببینیم که بعد از 44 سال آیا ما هنوز به شعار «نه شرقی؛ نه غربی» پایبند هستیم؟ یا اینکه به زعم برخی، امروز «مواضع ما» متأثر از «منافع ما» تغییر کرده است...

سرویس دیدگاه مشرق - در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، شعار «نه شرقی؛ نه غربی» در شرایط خاصی طرح شد؛ شرایطی که عرصه بین‌الملل با یک «شرق ایدئولوژیک» و یک «غرب ایدئولوژیک» مواجه بود.

البته این نامگذاری متأثر از جایگاه جغرافیایی این کشورها نبود بلکه به‌طور تصادفی، شرق شامل کشورهای تحت سیطره مارکسیسم و لنینیسم و غرب شامل اروپا و امریکا و تحت سیطره لیبرالیسم و کاپیتالیسم بود.

حال در این گفتار، می‌خواهیم ببینیم که بعد از 44 سال آیا ما هنوز به شعار «نه شرقی؛ نه غربی» پایبند هستیم؟ یا اینکه به زعم برخی، امروز «مواضع ما» متأثر از «منافع ما» تغییر کرده است و به یکی از این دو جبهه شرق و غرب، متمایل شده‌ایم؟

شکل‌گیری دوگانه شرق - غرب در ادبیات بین‌الملل ما

بعد از جنگ جهانی دوم این ایده طرح شد که کشورها باید زیر سلطه یکی از دو قدرت غرب یا شرق قرار گیرند. اولین پدیده‌ای که برخلاف این قانونمندی حرکت کرد، نهضت حضرت امام خمینی (ره) بود؛ ایشان شعار «نه شرقی؛ نه غربی» را مطرح کردند و از آن زمان، دوگانه «شرقی - غربی» در ادبیات روابط بین‌الملل ما کلید خورد و این تبری‌جویی از قدرت‌های شرق و غرب، جزئی از انقلاب ما شد؛ چون می‌خواستیم خودمان باشیم.

اما پرسشی که در این فضا مطرح می‌شود، این است که آیا امروز در سیاست خارجی‌مان همچنان در همان مسیری که ابتدای انقلاب در پیش گرفته بودیم، حرکت می‌کنیم یا منافع و مصالح امروز ما ایجاب می‌کند که مواضع متفاوتی اتخاذ کنیم؟

برای پاسخ به این پرسش، تعریف ما از «منافع ملی» تعیین‌کننده است؛ برخی منافع ملی را صرفاً به «منافع اقتصادی» فرومی‌کاهند؛ در حالی که منافع ملی حتی در تئوری علوم سیاسی در بر دارنده سه عنصر اساسی «رفاه ملی»، «امنیت ملی» و «عِرق ملی» است.

با این وصف، همچنان سلطه غرب و شرق برای ما یک خط قرمز پررنگ است و این سلطه را در همه ابعاد اقتصادی، نظامی، فرهنگی و ایدئولوژیک نفی می‌کنیم و همچنان می‌خواهیم خودمان باشیم.

خیال خام جهان تک‌قطبی

با فروپاشی امپراطوری شوروی، امریکا به خیال خام خود در پی غلبه بر تمام جهان بود و «جهان تک‌قطبی» را مطرح کرد که برای تحقق این امر، می‌بایست کل جهان، سلطه امریکا را به رسمیت می‌شناخت! اما عملاً چنین امری محقق نشد و نخستین کشوری که با این نگاه تک‌قطبی مخالفت کرد «جمهوری اسلامی ایران» بود.

از این زمان به بعد در ادبیات روابط بین‌الملل، نظم جدیدی تحت عنوان «نظام سلطه‌گران» در مقابل «نظام سلطه‌ستیزان» رقم خورد و جمهوری اسلامی ایران در رأس نظام سلطه‌ستیزان قرار گرفت.

در آن زمان چین و حتی روسیه حاضر بودند که خود را در داخل «نظام غرب» و «نظام سلطه» به عنوان شریک تعریف کنند؛ منتها امریکا سلطه بی‌چون و چرای خود را دنبال می‌کرد و مشارکت چینی‌ها و روس‌ها را در جریان این سلطه نپذیرفت. در نتیجه آنان هم به ناچار به سمت «نظام سلطه‌ستیزان» تغییر جهت دادند.

واقعیت این است که چین و روسیه تمایلی برای جدایی از غرب ندارند و این غرب است که از آنان فاصله گرفته است.

امریکا برای اینکه بتواند اسلحه‌های خود را بفروشد و انسجام داخلی‌اش را حفظ کند، به دشمن نیاز دارد و بدون دشمن نمی‌تواند دوام بیاورد و با راندن روسیه و چین از خود، عملاً برای خود این دشمن‌ها را فراهم‌سازی کرد.

ترکیب شرق جدید

در حال حاضر، یک نظام دوقطبی در حال شکل‌گیری است که یک طرف آن غرب و طرف دیگر آن «شرق جدید» است که با شرق قبلی تفاوت دارد. شرق قبلی به دنبال سلطه بر کل جهان بود، ولی شرق جدید تنها حفظ منافع و مصالح خود را دنبال می‌کند و در پی استعمار و استثمار کشورهای دیگر نیست و روسیه فدراتیو، جمهوری خلق چین و جمهوری اسلامی ایران یک قدرت متساوی‌الاضلاعی را در «شرق جدید» تشکیل داده‌اند.

البته جمهوری اسلامی ایران، از نظر ایدئولوژیک در مقایسه با روسیه و چین حرف بیشتری برای گفتن دارد و به دنبال حاکمیت مستضعفان جهان و مقابله با استکبار جهانی است و این مهم در قانون اساسی ما هم مطرح شده است و همچنان جمهوری اسلامی خودش را مبلغ و مروج «حاکمیت مستضعفان جهانی» و «مقابله با استکبار جهانی» می‌داند.

اما این دو اصل برای روسیه و چین چندان موضوعیتی ندارد و تنها به این دلیل که توسط امریکا به گوشه‌ای وانهاده شده‌اند، در تقابل با آن قرار گرفته‌اند. بنابراین اینکه عده‌ای این روزها ادعا می‌کنند کشور ما در منطق سیاست خارجی جدید خود به سمت شرق گرایش پیدا کرده است، ادعای درستی نیست چرا که ما گرایش به شرق پیدا نکرده‌ایم بلکه جزئی از شرق‌هستیم.

آیزنهاور در سال 1330 این نکته را در مورد ایران عنوان کرد که موقعیت «ژئوپلیتیک»، «ژئواستراتژیک» و «ژئواکونومیک» ایران، آن را در جایگاهی قرار داده است که نمی‌توان نادیده‌اش گرفت و همه جهان به آن توجه دارند و اتفاقاً به دلیل همین جایگاه خاص ایران است که در جریان دو جنگ جهانی، محل توجه قرار گرفت و به نوعی پل پیروزی متفقین شد.

اما با پیروزی انقلاب اسلامی، عنصر دیگری به سه مؤلفه‌ای که آیزنهاور در مورد ایران برشمرد، اضافه شد و آن «موقعیت ژئوایدئولوژیک ایران» است که به واسطه آن، ما امروز نه تنها در قلب جهان اسلام که در قلب دنیا هستیم. این عناصر به ما یک قدرت قابل‌توجهی می‌دهد و باعث می‌شود تا دیگران همواره به ما نیاز داشته باشند.

قدرت معنوی ما از جنس «آرمانگرایی واقع‌گرا» است

ما باید تعریف جدیدی از قدرت ارائه کنیم چرا که تاکنون قدرت را به دو نوع «قدرت نرم» و «قدرت سخت» تقسیم کرده و از این دو سطح صحبت کرده‌ایم اما امروز، زمان آن رسیده که از این دوگانه عبور کرده و از قدرت سومی تحت عنوان «قدرت معنوی» حرف بزنیم. انقلاب اسلامی، یک منبع جدید قدرت را کشف کرد. قدرت امروز جمهوری اسلامی در عرصه بین‌الملل برآمده از همین منبع «قدرت معنوی» است. عامل پیروزی ما در جریان اغتشاشات سال گذشته که طی آن، همه قدرت‌های جهانی و غرب برای براندازی جمهوری اسلامی هم‌پیمان شده بودند هم باز به همین قدرت معنوی ما برمی‌گردد.

در خصوص این قدرت معنوی و آرمانی ما باید گفت: ما نه «رئالیستی» و نه «ایده‌آلیستی» صرف هستیم، بلکه «آرمانگرای واقع‌گرا» هستیم؛ یعنی آرمان‌ها را با توجه به واقعیت‌های جامعه پیش می‌بریم و هیچ‌گاه از آرمان‌هایی که داریم، دست نمی‌کشیم چراکه این آرمان‌ها، اصول اعتقادی ماست.

*مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده از سخنرانی دکتر منوچهر محمدی رئیس کارگروه ویژه علوم سیاسی شورای عالی انقلاب فرهنگی است که در نشست «عقلانیت گردش به شرق» در محل پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی وزارت علوم ارائه شده است.