چرا به مهدی و مرتضی من فحش می دهید؟
مادر دو چهره معروف فوتبال ایران خاطرات جالبی از قدیم تعریف میکند.
سعید اکبری؛ خانم لیلا فاطمی. مادر مهدی و مرتضی فنونیزاد. شاید درست تر باشید بگوئیم مادر معنوی خیلی از فوتبالیستها. قدیم بازیکنان خیلی وقتها در خانه آنها بودند. از مجتبی محرمی تا احمدرضا عابدزاده. خانم فاطمی می گوید: «مهدی ما اینقدر مهربان بود که همه رفقایش را به خانه میآورد.» با خانم فاطمی به بهانه دربی امروز گفت و گویی داشتیم.
حاج خانم شما قرمز هستید یا آبی؟
من اول طرفدار استقلال هستم و بعد پرسپولیس.
امروز دوست دارید کدام تیم ببرد؟
انشالله استقلال ببرد.
آقا مهدی نمی گفت شما طرفدار پرسپولیس شوید؟
من هر دو تیم را دوست دارم ولی از قدیم استقلالی بودیم.
حاج خانم آقا مهدی می گوید شما برای او اشکنه درست میکردید ولی برای مرتضی مرغ و ماهی و گوشت!
مهدی همیشه قبل از اینکه غذا آماده شود می گفت من گرسنهام. برای همه برنج و خورشت می گذاشتم ولی او چون صبر نداشت مجبور میشدم برایش اشکنه درست کنم. وقتی تمام می شد می گفت من سیر شدم. برای همیشه دیگر برنج و خورشت نمی خورد. مهدی ماشالله از اول عضلانی بود. اتفاقا برایش همیشه ماهیچه درست می کردم. هرکس هیکل مهدی را می دید حض میکرد.
انگار برای مرتضی حتی غذا درست می کردید و به جبهه می بردید.
یک بار این کار را کردیم. مرتضی در دزفول بود. با قطار رفتیم. مهدی خیلی کوکو دوست داشت. برایش غذا پختم و راهی سفر شدیم. مهدی برای آموزش تیراندازی در پادگان نبود منتظر ماندیم تا برگردد. وقتی رسید دیدیم تمام سوخته و موها و ریش هایش بلند شده. حالم بد شد. گفت مامان عیبی ندارد جنگ است دیگر. جلوی پادگان سفره پهن کردیم و مرتضی غذایش را خورد.
آقا مهدی و آقا مرتضی شر بودند؟
مثل بچه های الان نبودند. عشقشان فوتبال بود. بعد از ظهر که به خانه برمیگشتم انگار زلزله آمده بود. با جوراب توپ درست میکردند. تا دلتان بخواهد شیشهها را میشکستند. یک شیشه بر در محل مان بود. هر وقت ما را میدید میگفت حاج خانم شیشه نشکسته بیایم؟ البته قبل از مهدی و مرتضی، محسن خدا بیامرز فوتبالیست شد. در راه آهن بازی می کرد. حاجی خیلی دوست داشت بچه ها فوتبال بازی کنند. همیشه هوای آنها را داشت.
کلا خانواده پرجمعیتی داشتید و دارید.
من 9 تا بچه داشتم که 7 تا پسر بود و دو تا دختر. همسرم بازاری بود. خانه ما هرچی می آمد وانتی می آمد. از میوه بگیرید تا برنج و روغن و چیزهای دیگر. وقتی جنگ شد، حاجی ورشکست شد. خیلی از مشتریانش اهوازی و آبادانی و خوزستانی بودند. همه چک هایشان برگشت خورد. یک ساک پر از سفته و چک داشت. می گفت این بنده خداها درگیر جنگ هستند من بروم دنبال پولم؟ با وجود این مشکلات باز زندگی خوبی داشتیم و خدا را شکر همه چیز عالی بود.
بازی بچهها را تماشا میکردید یا استرس داشتید؟
اصلا نمیتوانستم ببینم. یا به حیاط می رفتم یا زیر زمین. مخصوصا وقتی همراه تیم ملی برای بازیهای خارجی می رفتند. هر وقت می گفتند بچه ها گل زدند من بالا می رفتم.
خاطرهای از بازیهای دربی دارید؟
قبل از بازی بچهها زیاد خانه ما میآمدند.
این درست است یک بار محرمی قبل از دربی خانه شما بود و بعد از دربی گفتید دیگر اطراف خانهتان نیاید؟
مجتبی محرمی را دوست داشتم. خیلی بچه خوبی بود. حیف شد. همیشه نصیحتش می کردم. سرش را پائین می انداخت می گفت چشم ولی می رفت کار خودش را می کرد. آن موقع مجتبی بهترین بازیکن ایران بود. مهدی همیشه مجتبی را به خانه میآورد. مهدی خیلی مهربان بود. خانه ما پاتوق دوستانش می شد. یک بار در دوران سربازی دیدم شب 21 نفر را سرزده برای شام به خانه آورده. همین الان اگر دم در خانه اش بروید، شک نکنید شما را داخل می برد. یک خاطره از او تعریف کنم. مهدی در بازی عربستان دو گل زده بود. از آنجا یک لباس قشنگ خریده بود. شب لباس را تنش دیدم. فردا به بازار در نازی آباد رفتم و دیدم یکی از دوستانش همان لباس را پوشیده. به او گفتم شما هم از لباس مهدی خریدید؟ گفت نه حاج خانم، این لباس را آقا مهدی به من بخشیده!
حالا ماجرای محرمی واقعی بود؟
شب دربی برایش ماهی خوشمزه درست کردم فردا در بازی یک لگد به مهدی ما زد. من هم بعد از بازی وقتی مرتضی و مهدی را دیدم به آنها گفتم به مجتبی بگوئید دروبر خانه مان پیداش نشود! البته شوخی کردم. قدیم عابدزاده هم خانه ما زندگی می کرد. وقتی از اصفهان به تهران آمد خانه نداشتند. یک مدتی خانه ما بود. حتی عباس سرخاب هم چند روزی خانه ما زندگی کرد ولی خجالت می کشید و خیلی زود رفت.
از مربیانی که بچه ها با آنها کار کردند خاطره ای ندارید؟ مثل علی پروین؟
با علی پروین فقط سلام و علیک داریم. یک بار با خانمش به خانه ما آمد. الان مرتضی کم و بیش با ایشان ارتباط دارد. از بین مربیان آنها خدا بیامرز دهداری هوای بچه ها را داشت. یک بار داشتند سفر خارجی می رفتند. مهدی خیلی شکمو بود. آقای دهداری به رستوران گفته بود مهدی هر چه غذا می خواهد به او بدهید، دو تا نوشابه هم بدهید اشکالی ندارد! تیم ملی که برگشت به مهدی گفتم مامان گرسنه که نماندی؟ گفت نه آقای دهداری سفارشم را کرده بود.
حاج خانم برای آقا مهدی و مرتضی در فضای مجازی مشکل پیش آمده. خیلی جو بدی به راه افتاد. شما در جریان هستید؟
بچههای من آنطور آدمی نیستند. من که روی ویلچرم و نمی توانم اصلا راه بروم. شنیدم که به مرتضی و مهدی من فحش دادند. شنیدم به من فحش دادند. به خدا به بچه ها گفتم اشکالی ندارد، بگذارید به من فحاشی کنند. فحش کجا می رود؟ اگر مهدی و مرتضی چیزی گفته اند که مردم ناراحت شدهاند من عذرمی خواهم ولی فراموش نکنید این دو تا بچه چقدر برای تیم ملی کشور زحمت کشیدند. مهدی من الان مریض است. کرونا گرفته. چند روزی در بیمارستان بستری بود. حال ندار است. پسرم اینهمه در فوتبال زحمت کشید. چرا یک دفترچه بیمه ندارد؟ باز خدا را شکر مرتضی از اول استخدام شد و بیمه دارد. مرتضی چرا باید در این سن و سال هنوز کار کند؟ ظهر زیر آفتاب به بچه ها فوتبال یاد می دهد. به خدا اسکلت شده.
آقا مهدی و مرتضی خیلی شوخ هستند و شاید برداشت های دیگری از حرف هایشان شود.
بله. این دو شوخی می کنند. حاج آقا خدا بیامرز هم همینطور بود. کسی به دل نگیرد. مرتضی و مهدی من که انگلیس نیامده اند. بچه های همین مملکت هستند؟ چرا اینقدر به آنها فحش می دهند؟ اگر حرفی هم زده اند که باعث شده بقیه ناراحت شوند من عذر می خواهم.
252 252
کد خبر 1535161