سه‌شنبه 28 مرداد 1404

چرا فکر می‌کنیم دوباره انجام‌دادن کارها کسل‌کننده است؟

وب‌گاه عصر ایران مشاهده در مرجع
چرا فکر می‌کنیم دوباره انجام‌دادن کارها کسل‌کننده است؟

این‌گونه نیست که تماشای فیلم برای دومین بار طی 24 ساعت به همان اندازه اولین‌بار لذت‌بخش باشد؛ که احتمالا چنین هم نخواهد بود. اما به نظر می‌رسد خوشایندتر از آنی باشد که پیش‌بینی می‌کنیم.

یکی از تفاوت‌های آشکار بچه‌ها با بزرگسالان در نحوه فیلم‌دیدنشان است. بچه‌ها یک انیمیشن را صد بار هم که دیده باشند، باز می‌خواهند آن را ببینند. با اینکه صحنه به صحنه‌اش را حفظ شده‌اند، همچنان با لذت تماشایش می‌کنند. اما انگار یکی از اصول دنیای بزرگسالی این است که هر فیلمی را فقط یک‌بار باید دید، یا هر کتابی را فقط یکبار باید خواند. این تفاوت ناشی از چیست؟ آیا بچه‌ها هنوز درکی از کسالت ندارند، یا ما فراموش کرده‌ایم که چطور باید از تجربه‌های تکراری لذت ببریم؟

به گزارش عصرایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، جو پینسکر در آتلانتیک نوشت:

یکی از سناریوهای رایج و ضدحال در اتاق نشیمن، از این قرار است: زن و شوهری می‌خواهند تصمیم بگیرند که چه فیلمی ببینند. گزینه‌ای وجود دارد که تقریبا یکی از آن‌ها برایش هیجان‌زده است، ولی دیگری آن را قبلا دیده. به همین خاطر، این گزینه منتفی است.

اما مطالعه‌ای جدید نشان می‌دهد این تصور نابجاست که چون قبلا چیزی یا جایی را دیده‌اید، خوانده‌اید، انجام داده‌اید یا بازدید کرده‌اید، دیگر نباید برای بار دوم سراغش بروید. اد اوبراین، نویسنده این مطالعه و استاد علوم رفتاری دانشکده کسب‌وکار دانشگاه شیکاگو، می‌گوید که تکرار یک تجربه، از قضا «ممکن است آن‌قدری هم که مردم فکر می‌کنند، کسل‌کننده نباشد».

طی یک آزمایش، اوبراین و تیم تحقیقاتی او در نزدیکی یک نمایشگاه ژنتیک در موزه علم و صنعت شیکاگو سراغ آدم‌ها رفتند و از آن‌ها خواستند که بگویند چقدر از نمایشگاه لذت برده‌اند و چقدر فکر می‌کنند از دوباره دیدن آن لذت خواهند برد. افراد معمولا پیش‌بینی می‌کردند که این نمایشگاه برای بار دوم به اندازه دفعه اول سرگرم‌کننده نخواهد بود، اما آن‌هایی که بنا به تقاضای محققان دوباره به نمایشگاه رفتند، لذت آن را تقریبا به همان اندازه بار اول ارزیابی کردند. به عبارت دیگر، بازدیدکنندگان موزه، در مجموع، این نکته را دست‌کم می‌گرفتند که انجام دوباره یک کار چقدر برایشان لذت‌بخش خواهد بود.

برای فهمیدن یافته اصلی اوبراین مبنی بر اینکه چرا ممکن است فعالیت‌های تکراری بیشتر از انتظار آدم‌ها برایشان رضایت‌بخش باشد، موزه‌ها مثال خوبی هستند. به گفته اوبراین در این مطالعه، شاید آن احساس رضایتی که نادیده و دست‌کم می‌گیریم، لذتی است که از دیدن مکان‌هایی می‌بریم که از قبل آن‌ها را خوب می‌شناسیم. مثلا شاید مجموعه آثاری که در موزه به نمایش درآمده، در اولین بازدید خسته‌کننده ولی در روز دوم تحمل‌پذیر باشد. یا ممکن است گوشه و کنار موزه با چیزی روبه‌رو شویم که در گذر اول به چشممان نیامده است. اوبراین شواهد بیشتری در حمایت از ایده دوم پیدا کرد: در دل چیزهایی که گمان می‌کنیم تمام و کمال تجربه کرده‌ایم، نکات بدیع و تازه‌ای کمین کرده‌اند، ولی ما این نکات را دست‌کم می‌گیریم.

در آزمایشی دیگر، تیم اوبراین از افراد خواست فیلمی را در نت‌فلیکس تماشا کنند که قبلا ندیده بودند و فکر می‌کردند از آن لذت می‌برند. در شب بعد، محققان دوباره همان فیلم را برای بعضی از آن‌ها پخش کردند. و از آن‌ها خواستند نمره‌ای بین 1 تا 7 به لذت خود از تماشای فیلم بدهند. گروهی که شب دوم فیلم را ندیده بودند در بار اول نمره 5.3 به آن دادند، ولی گفتند اگر آن را دوباره ببینند، لذتشان از تماشای آن کمتر و حدود 3.5 خواهد بود. اما گروهی که برای بار دوم فیلم را تماشا کردند، به طور متوسط نمره 4.5 به تماشای دوباره فیلم دادند.

این اختلافات، یافته اوبراین را به خوبی تشریح می‌کنند. این‌گونه نیست که تماشای فیلم برای دومین بار طی 24 ساعت به همان اندازه اولین‌بار لذت‌بخش باشد؛ که احتمالا چنین هم نخواهد بود. اما به نظر می‌رسد خوشایندتر از آنی باشد که پیش‌بینی می‌کنیم.

به طور کلی، تحقیقات روانشناسی و اقتصاد رفتاری نشان داده است که وقتی افراد درباره چیزهایی تصمیم می‌گیرند که به گمان خودشان از آن‌ها لذت می‌برند، اغلب به تجربیات جدید و ناآشنا مانند کتاب یا فیلم جدید یا مسافرت به مکانی که قبلا آن‌جا نرفته‌اند اولویت می‌دهند. البته در این تصمیم اشتباه نمی‌کنند: انسان‌ها هرقدر بیشتر به چیزی عادت کنند، کمتر از آن لذت می‌برند. همان‌طور که اوبراین می‌نویسد، «مردم ممکن است تازگی را انتخاب کنند نه به این دلیل که انتظار دارند تجربه فوق‌العاده مثبتی از گزینه جدید داشته باشند، بلکه بدین خاطر که گزینه‌های قدیمی برایشان کسل‌کننده است». و گاهی اوقات، میزان کسل‌کنندگی‌ای که انتظار دارند، اغراق‌شده است.

دانستن اینکه انتظارات ما، گاهی دور از واقعیت‌اند، می‌تواند به تصمیم‌گیری‌مان درباره چگونگی گذراندن اوقات فراغت‌مان کمک کند. اوبراین در یک ایمیل به من گفت: «فکر می‌کنم بزرگ‌ترین کاربرد این یافته این است که مردم وقت بیشتری را به تأمل دراین‌باره اختصاص دهند که چرا گزینه‌های جدید را به گزینه‌های تکراری ترجیح می‌دهند». با این کار شاید هم در وقتشان صرفه‌جویی شود و هم به اندازه یک تجربه جدید خوشحال شوند. او اضافه می‌کند: «شاید مفید باشد که ارزش بالقوه بازگشت به رستوران مکزیکی خوب دیروز (و امتحان‌کردن غذاهای جدید منو) را در نظر بگیرید، تا اینکه یک ساعت در تله جستجوی گوگل برای پیدا کردن بهترین رستوران مکزیکی نزدیک من گرفتار شوید».

اوبراین به من گفت که پس از انجام این تحقیق، با رویکرد متفاوتی سراغ برخی تصمیمات روزمره‌اش می‌رود. او نوشت: «اگر هدف من این است که مقدار کمی استراحت کنم، احتمالا بیشتر وقتم را صرف انجام کاری کنم که از قبل می‌دانم آن را دوست دارم، نه اینکه نصف وقتم را برای پیداکردن چیزی جدید هدر بدهم (که شاید بدک از آب درنیاید اما عالی هم نباشد)».

برخی از انواع تجربه‌ها گزینه‌های بهتری برای این طرز فکر هستند؛ به قول خود اوبراین، «هرقدر هم لب جوی آب به تماشا بنشینی، آب تازه‌ای در جو جاری نمی‌شود». به عنوان نمونه، یکی از عوامل تصمیم‌گیری می تواند میزان پیچیدگی باشد: مواردی که «آنقدر اطلاعات در آن‌ها وجود دارد که در گذر اول نمی شود همه‌اش را دریافت کرد»، چیزهایی مثل کتاب یا موزه‌های بزرگ. بنابراین تجربه دوباره آن‌ها می‌تواند موجه باشد. (مثلا اگر پی‌رنگ داستان یک رمان ناگهان پیچش مهمی پیدا کند، شاید لذت‌بخش باشد که در هنگام خواندن دوباره، به سرنخ‌های منتهی به آن پیچش توجه کنید.)

به نظر می‌رسد یک قشر از آدم‌ها کاملا به این طرز فکر رسیده‌اند: بچه‌ها. بسیاری از آن‌ها همیشه با کمال میل فیلم‌های تکراری را می‌بینند و کتاب‌ها و آهنگ‌های تکراری را می‌خوانند. اوبراین در مقاله‌اش می‌گوید «کودکان خردسال هنوز به آن ظرفیت‌هایی دست نیافته‌اند که به بزرگ‌سالان کمک می‌کنند تا راه خود را در محیط‌های اطلاعاتی بسیار پیچیده پیدا کنند». شاید آن‌ها هنوز درک نکرده‌اند که چگونه ارزش تازگی را ارزیابی کنند. یا شاید هم آن‌ها ارزش موجود در فعالیت‌های قدیمی را درست‌تر ارزیابی می‌کنند و هنوز آن‌قدر اجتماعی نشده‌اند که تکرار را نمادی از ایستایی و کسل‌کنندگی بدانند.

ممکن است بچه‌ها از تماشای کارتون ملکه برفی برای پنجاهمین بار، به همان اندازه دفعه اول یا بیشتر از آن لذت ببرند اما احتمالا نظر والدینشان فرق دارد. در اینجا، لابد می‌توان گفت که بچه‌ها قضیه تازگی - تکرار را درست نگرفته‌اند، اما ممکن است حکمتی پشت رفتار آن‌ها باشد. فضای فرهنگی فعلی مقاومت در برابر کشش رمان را سخت‌تر می‌کند. برنامه‌های تلویزیونی با کیفیت، با چنان سرعتی تولید می‌شوند که منطقا نمی‌شود همه‌شان را دید؛ و تازه، این فقط یک نوع سرگرمی است و فیلم، کتاب و سایر اشکال سرگرمی هم جای خود را دارند. گوگل پیداکردن فهرستی از بهترین موارد را در تقریبا هر زمینه‌ای نسبتا آسان کرده است و رسانه‌های اجتماعی دائما کارهای بسیار جذابی را به شما نشان می‌دهند که دوستانتان انجام داده‌اند و شما هنوز امتحان نکرده‌اید. این وضعیت می‌تواند اعصاب‌خردکن شود. لذا به گفته اوبراین، ذهنیتی که «فقط یک‌بار و بس» را تجویز می‌کند، ممکن است «نشانه نوعی انطباق خوشایند برای کاهش بار و فشار شناختی باشد»، یعنی چیزی که به افراد کمک می‌کند تا حرکت به سمت گزینه بعدی را توجیه کنند. اما نکته اینجاست: هنگامی که تصمیم می‌گیرید سراغ گزینه بعدی بروید، ممکن است آنچه را در مقابلتان قرار دارد دست‌کم گرفته باشید.

پی‌نوشت‌ها: این مطلب را جو پینسکر نوشته است و در تاریخ 18 آوریل 2019 با عنوان «People Underestimate How Fun It Is to Do the Same Thing Twice» در وب‌سایت آتلانتیک منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ 1 بهمن 1398 با عنوان «چرا فکر می‌کنیم دوباره انجام‌دادن کارها کسل‌کننده است؟» و ترجمه فاطمه قهرمانی منتشر کرده است. جو پینسکر (Joe Pinsker) روزنامه‌نگاری ساکن واشنگتن است که درباره خانواده، آموزش و فرزندپروری می‌نویسد.

___________

بیشتر بخوانید:

*س_پول حرف می‌زند _س* *س_این روزها کمتر از هر زمان دیگری تنهاییم _س* لینک کوتاه: asriran.com/0032dJ