چند نکته درباره مرداب و گناه فرشته؛ یکی با قلابِ معمایی بیشتر و یکی کمتر!
سریالی بیننده دارد که اتفاقات تازه را پیشروی مخاطبش قرار دهد اگر قلاب این اتفاقات مخاطب را گرفتار نکند حتماً بیننده به سراغِ آثاری دیگر میرود؛ به همین خاطر امروز هم شاهد کاهش بیننده تلویزیون هستیم و هم مخاطبانی که از سریالهای خانگی هم سرخوردهاند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، ساخت سریالهای معمایی با اتفاقاتِ ویژه رمز و راز جذب مخاطب امروز است. با نگاهی به مجموعه سریالهای خانگی که توانستند مخاطب را با خودشان همراه کنند این نتیجه به دست میآید؛ با نیمنگاهی به سریالهای امروز تلویزیون هم میتوان به این نکته رسید قلابی در کار نیست که مخاطب را گرفتارِ خودش کند.
امروز مخاطب به سرعت میتواند سریال و فیلم موردنظرش را از هر مدیوم و ساخت هر کشوری انتخاب کند و تماشاگرش شود. اما بارها این نکته را مورد سؤال قرار دادهایم؛ مخاطبِ ایرانی واقعاً به سریال ایرانی علاقه ندارد که سریالهای خارجی بیننده بیشتری دارند؟ این سؤال از اقشار مختلف چه نوجوان، جوان و میانسال پرسیده شده و آنها این پاسخ را دادند اگر سریال و فیلم ایرانی جذاب باشند حتماً ترجیحمان سریال و فیلم ایرانی است.
حالا جذابیت چیست؟ جذابیت اقسام مختلفی دارد که یکی از مهمترین آنها با توجه به ذائقه مخاطبِ امروز آثار نمایشی همراه با پیچیدگی و فضای معماگونه است. میتوان مصادیقِ مختلفی را نام برد که تماشاگران بسیاری داشته است. فصل اول «زخمکاری»، «پوست شیر» یا در تلویزیون «گاندو» و بسیاری از سریالهای پلیسی و معمایی و حتی این روزها «ترور»؛ البته مخاطب سریالهای کمدی تلویزیون مخصوصاً آن مجموعههایی که در دهههای 70، 80 و اوایل 90 ساخته شدند را نیز میپسندد.
زمانی گفته میشد مخاطب بیشتر از تلویزیون به سمت نمایشخانگی میرود؛ اما اعتراضها، انتقادها و کاهشِ مخاطب بسیاری از سریالهای خانگی این نکته را به پلتفرمها و سازندگان سریالها در این مدیوم هم گوشزد میکند مخاطب به دنبال سریالِ خوب است حال این سریال را تلویزیون بسازد یا نمایشخانگی!
این روزها بسیار اعتراضاتی را میبینیم بسیاری از مخاطبان به فیلمهای تجاریِ بدون محتوایی مثلِ «هاوایی» و «ویلای ساحلی» دارند که کاملاً مشخص است دستاندرکارانِ آن فقط برای پول درآوردن از ابزار تبلیغاتی و حضورِ ستارگانشان استفاده میکنند و مخاطب اصلاً اهمیتی ندارد. در سریالهای خانگی هم چنین اتفاقی رقم میخورد؛ سریالِ بیمحتوای «نیسان آبی2» یا سریهای مختلف بازیهای مافیایی نمایشخانگی و حتی «دفتر یادداشت» هم به واسطه استفاده ابزاری در تلاش است به مقاصد مالی خودش دست پیدا کند، وگرنه از محتوا و اتفاقاتی که باید مخاطب را با آنها همراه کند و از فضایِ نمایشی سریالها لذت ببرند خبری نیست.
البته در جریانِ فصل دوم «زخمکاری» بارها این اعتراض را شاهد بودیم که چرا آنقدر این فصل با آن فصل متفاوت است و از جواد عزتی خبری نیست که همواره برای تبلیغِ سریال از نام و چهره او استفاده شد. این استفاده ابزاری به طور مشترک در سینما و نمایشخانگی بارها دیده شده است. در تلویزیون هم عدم توجه به عوامل جذابیت در ساخت سریال مورد نقد و اعتراض مخاطب و اهالی رسانه است.
استفاده ابزاری از رضا عطاران و بازیگران بفروش؛ ماجرای ویلایی که مخاطب را فراموش کردهاست!اما در همین شبکه نمایشخانگی دو سریال در حال رقابتاند که بیشتر از بقیه مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته؛ یکی 5 قسمت آمده و دیگری 16 قسمت مخاطب را با خودش پیش میبرد. هر دو را دو سریالسازی ساختهاند که بیشترِ کارنامهشان تلویزیونی است. برزو نیکنژاد با «مرداب» آمده و حامد عنقا که بیشتر به عنوان نویسنده و تهیهکننده شناخته میشد و حالا اولین تجربه کارگردانی، با «گناه فرشته» پیچیدگیهایی را پیشروی مخاطبان قرار داده است.
برزو نیکنژاد پس از دو تجربه کمدی «ساخت ایران2» و «آفتابپرست» برای شبکه نمایشخانگی، به سراغ یک کار معمایی رفت که در وهله اول همه را شوکه کرد. چون او وارد داستانی شد که در گذشته از او ندیده بودیم. البته در سینما، نیکنژاد «دوزیست» را با خودش آورده بود که در کارنامه او یک کار جدیدی به حساب میآمد و فضایی جدی داشت.
«مرداب» شروع خوبی داشت و البته در برخی از قسمتها حالت کُند و بعضاً خستهکنندهای هم پیدا میکرد اما نهایتاً مخاطب با چند اتفاق جدید روبرو میشد و گاهی اوقات همچون چند قسمت اخیر از برخی اتفاقات شوکه هم میشود. آنچیزی که مخاطب را منتظر نگه میدارد تا قسمت جدید «مرداب» را ببیند تعلیق و فضای پیچیدهای است که روبرویِ او قرار میگیرد.
این اتفاق را به نحوِ دیگری مخاطبان با «گناه فرشته» حامد عنقا هم تجربه میکنند. اگرچه برخی اعتقاد دارند قلابهای این سریالِ عنقا همچون کارهای گذشته او مثلِ قلب یخی و حتی آقازاده و یا «انقلاب زیبا» کارساز نبوده است. اما پیچیدگیهایش باعث شده مخاطب درگیر کلیشه نشود. حداقل دیالوگهای خوب و بازی قدرتمند برخی از بازیگرانش امتیازی است که ضعفِ روایت کُند و کماتفاق را جبران میکند.
تفاوت میانِ «مرداب» و «گناه فرشته» در همینجاست؛ هر دو معماگونه پیش میروند اما یکی پیچیدگیهایش بیشتر است و یکی دیگر از قلابهای تعلیق بهتر استفاده میکند. البته حامد عنقا عادت دارد مخاطب را چند قسمت با خود پیش میبرد و به یک باره اتفاقاتی را پیش روی او میگذارد که کمی باورنکردنی و اصطلاحاً غافلگیرکننده خواهد بود و اما برزو نیکنژاد به سبک «دردسرهای عظیم» دوست دارد در هر قسمت این تعلیق را برای مخاطب ایجاد کند تا تشنه قسمت بعدی شود.
اما وجه اشتراکِ هر دو سریال رمزگشاییهایی است که برخی اوقات سریالساز تلاش میکند آن را بر رویِ دوش مخاطب بگذارد که درباره آن سکانس و صحنه و داستان کمی بیندیشد. مدتهاست که با دیدنِ سریالها و فیلمهای ایرانی کمتر پیش میآید مخاطب به فکر فرو برود و حالا «مرداب» و «گناه فرشته» تلاش میکنند این اتفاق بیفتد.
از طرفی دیگر یک وجه اشتراک دیگر در میان دو سریال وجود دارد و آن شخصیتپردازی بازیگر نقش اول داستانهایشان است. در «مرداب» شکیب با بازی امیرجعفری به شخصیتپردازی رسیده که حتی خود بازیگر را از دیگر نقشهای کارنامهاش جدا کرده و هم حامد تهرانی با بازی شهاب حسینی این اتفاق برایش افتاده است.
مخاطب داستانهای مختلفی را در هر دو سریال دنبال میکند؛ در «مرداب» فضای باندهای قاچاق و مافیای قاچاق بسیاری موارد مثلِ عتیقه، موادمخدر و حتی قاچاق انسان و در آن سو، «گناه فرشته» پشت پرده خیلی از مفاسد اقتصادی را مطرح میکند. اما باید به روایت خستهکننده آن نیز اشاره کرد و البته باید سریالسازان پلتفرمها به این نکته توجه جدی داشته باشند ریتم تند، روایت درست همراه با فضای معمایی و قرار دادن قلابهای پیچیده لازم و ضروری است.
در واقع چه در پرده نقرهای سینما فیلمسازان و چه در شبکه نمایشخانگی که همواره بحث پول در میان است حتماً بایستی به عوامل جذابیت و اهمیت به حقوق مادی و معنوی مخاطبان توجه شود. هرچند تلویزیون هم به این نکته باید توجه کند برای حفظ مخاطب به سمت فیلمنامههای قوی و استفاده از کارگردانان و عوامل و بازیگران خوب و متخصص برود در کنار جوانانی که مستعد هستند حتماً پیشکسوتان لازم است در میدان باشند.