دوشنبه 12 آبان 1404

چپ یا راست؛ لزوم برنامه‌محوری و عبور از رقابت‌های شخصی

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
چپ یا راست؛ لزوم برنامه‌محوری و عبور از رقابت‌های شخصی

استمرار حیات سیاسی در ایران در گرو «احیای نهادهای حزبی، نوسازی گفتمانی و تحمل متقابل میان دو جریان اصلی» است. سیاست ایران نیازمند عبور از رقابت‌های شخصی و بازگشت به رقابت بر سر برنامه است.

استمرار حیات سیاسی در ایران در گرو «احیای نهادهای حزبی، نوسازی گفتمانی و تحمل متقابل میان دو جریان اصلی» است. سیاست ایران نیازمند عبور از رقابت‌های شخصی و بازگشت به رقابت بر سر برنامه است.

خبرگزاری مهر - گروه سیاست؛ چپ یا راست؛ مسأله این است و این دو جناح در ایران و دیگر کشورها به عنوان معیار معرفی فعالیت سیاسی شناخته شده است؛ اما به راستی چپ و راست در عالم سیاست کشور ما چطور معنا می‌شود؟ خوب است یادآور شویم که در واقع این دو گرایش در عالم سیاست به نوعی یک عرف محسوب می‌شود و در متون قانونی ردی از آنها نیست!

سیاست در جمهوری اسلامی ایران، اگرچه بر پایه نظامی اسلامی و مردمی شکل گرفته است، اما از نخستین سال‌های پس از انقلاب 1357 تا امروز، با ظهور گرایش‌ها و جناح‌های مختلف سیاسی همراه بوده است. این جناح‌ها، برخلاف احزاب کلاسیک غربی، معمولاً بر اساس «تفسیرهای متفاوت از اصول انقلاب اسلامی» و رویکردهای گوناگون نسبت به حکومت‌داری و توسعه شکل گرفته‌اند. در چهار دهه گذشته، دو جریان عمده «اصول‌گرایان» و «اصلاح‌طلبان» بیشترین تأثیر را بر صحنه سیاست ایران داشته‌اند. هر دو از دل انقلاب و نظام برخاسته‌اند، اما در تبیین نسبت میان «دین و سیاست»، «مردم‌سالاری و اقتدار» و «استقلال و تعامل با جهان» راه‌های متفاوتی را طی کرده‌اند.

پایان جنگ هشت ساله و پیدایش جناح‌ها

در دهه نخست انقلاب، سیاست ایران بیشتر حول محور دوگانه‌های «خط امام» و «غیرانقلابی»، یا «اسلام‌گرا» و «ملی‌گرا» می‌چرخید. جناح‌بندی سیاسی به شکل امروزی وجود نداشت و معیار اصلی، میزان پایبندی به انقلاب و ولایت‌فقیه بود. اما پس از پایان جنگ ایران و عراق در سال 1367 و آغاز دوران سازندگی، تفاوت دیدگاه‌ها در زمینه «اقتصاد، آزادی‌های اجتماعی و نحوه تعامل با غرب»، به تدریج موجب شکل‌گیری دو جریان مشخص شد. «جناح راست سنتی» که بعدها به اصول‌گرایی مشهور شد، بیشتر متشکل از روحانیون، بازاریان و نیروهای مذهبی سنتی بود. آنان با تأکید بر استقلال سیاسی، حفظ ارزش‌های فرهنگی انقلاب و مقابله با نفوذ غرب، بر اقتصاد درون‌زا و عدالت اجتماعی پافشاری داشتند. در مقابل، «جناح چپ مذهبی» که در دهه 1370 مسیر تازه‌ای در پیش گرفت، به سوی اصلاح‌طلبی حرکت کرد و با پذیرش مفاهیمی چون «توسعه سیاسی»، «آزادی بیان» و «حقوق شهروندی» تلاش کرد قرائتی نو از جمهوری اسلامی ارائه دهد. این دو جناح از اوایل دهه 1370 در مجلس چهارم و پنجم، و سپس در انتخابات ریاست‌جمهوری دوم خرداد 1376، به‌روشنی از هم تفکیک شدند.

اصلاح‌طلبی؛ گفتمان تغییر درون‌زا

جریان اصلاح‌طلبی با پیروزی سیدمحمد خاتمی در سال 1376 رسمیت یافت. شعار محوری آنها «قانون‌گرایی، جامعه مدنی و توسعه سیاسی» بود. این رویکرد بر آن بود که با حفظ اصل انقلاب و قانون اساسی، باید ساختارهای اجرایی، رسانه‌ای و فرهنگی کشور بازسازی شود تا مردم‌سالاری دینی به معنای واقعی تحقق یابد. اصلاح‌طلبان اعتقاد داشتند بدون «گسترش آزادی‌های مدنی و تقویت نهادهای انتخابی»، جمهوری اسلامی نمی‌تواند پویایی و مشروعیت خود را در میان نسل‌های جدید حفظ کند. در دهه 1380، اصلاح‌طلبان توانستند مجلس ششم و شوراهای شهر را نیز در اختیار بگیرند، اما چالش‌های متعددی چون انحراف از قرائت رسمی انقلاب اسلامی و همچنین اختلافات درونی موجب شد این جریان به تدریج از قدرت فاصله بگیرد. با وجود این، اصلاح‌طلبی به عنوان گفتمانی فراگیر در عرصه سیاست ایران باقی ماند و در دوره‌های بعد، به‌ویژه در انتخابات 1392 و 1396 با حمایت از حسن روحانی، دوباره به عرصه قدرت بازگشت.

در سطح نظری، اصلاح‌طلبان بر سه محور اصلی «توسعه سیاسی و شفافیت» در تصمیم‌گیری‌ها؛ «تقویت نهادهای مدنی و حزبی» به عنوان واسطه میان مردم و حاکمیت؛ «تعامل سازنده با جهان» برای تأمین منافع ملی در چارچوب عزت و مصلحت، تأکید دارند. اما چالش امروز اصلاح‌طلبان، فاصله گرفتن از بدنه اجتماعی، کاهش انسجام تشکیلاتی و نبود چهره‌های تازه‌نفس است که بتوانند گفتمان تغییر را بازتعریف کنند. از طرفی نیز این جریان هنوز نتوانسته معنای مشخص و سازمان یافته‌ای از اصلاح طلبی را به جامعه و حتی در محافل نخبگانی منتقل کند.

اصول‌گرایی؛ پاسداری از گفتمان انقلاب

در نقطه مقابل، اصول‌گرایان خود را «مدافع ارزش‌های اصیل انقلاب اسلامی» می‌دانند. آنان معتقدند بزرگ‌ترین تهدید برای جمهوری اسلامی، فاصله گرفتن از آرمان‌های اولیه و تسلیم در برابر الگوهای غربی است.

اصول‌گرایان بر «ولایت‌فقیه، عدالت اجتماعی، استقلال ملی، مقاومت در برابر سلطه‌طلبی خارجی و حفظ هویت اسلامی جامعه» تأکید دارند. در عرصه اقتصادی، طیف سنتی این جریان از عدالت توزیعی و حمایت از اقشار ضعیف دفاع می‌کند، در حالی که طیف مدرن‌تر اصول‌گرایی، توسعه اقتصادی و فناوری را در چارچوب اقتصاد مقاومتی دنبال می‌کند. دولت محمود احمدی‌نژاد در دهه 1380، نمونه‌ای از دولت شبه اصول‌گرایی بود اما پس از آن، جریان اصول‌گرا تلاش کرد تا با بازسازی خود در قالب‌هایی چون جبهه پایداری، شورای ائتلاف، جمنا و شورای وحدت، میان طیف‌های مختلفش هماهنگی ایجاد کند.

اصول‌گرایان نیز در درون خود چند شاخه که شامل: «سنتی‌ها» که حول روحانیت و نهادهای قدیمی‌تر شکل گرفته‌اند؛ «نو اصول‌گرایان» که چهره‌هایی جوان‌تر با رویکرد عدالت‌خواهانه و انقلابی هستند؛ و «عملگرایان» که رویکردی مدیریتی‌تر دارند و بر کارآمدی نظام تأکید می‌کنند؛ دارند. هرچند اصول‌گرایان در انتخابات‌های اخیر، از جمله مجلس یازدهم و ریاست‌جمهوری 1400، توانسته‌اند یکدست‌تر عمل کنند، اما آنها نیز با چالش‌هایی همچون «کاهش مشارکت عمومی، ضعف برنامه‌ریزی اقتصادی و گفتمان‌سازی اجتماعی» روبه‌رو هستند.

چپ و راست بر استقلال کشور تأکید دارند

اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان در یک اصل اساسی اشتراک دارند: «پایبندی به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی» هر دو جریان بر اهمیت دین در سیاست و لزوم استقلال کشور تأکید دارند. تفاوت اصلی در «رویکردهای اجرایی و برداشت از آزادی و توسعه» است. اصول‌گرایان معتقدند اصلاحات باید تدریجی، درون‌زا و منطبق با ارزش‌های سنتی جامعه باشد؛ در حالی که اصلاح‌طلبان بر تغییر ساختارهای مدیریتی و فرهنگی از طریق گفتگو، نقد و مشارکت عمومی تأکید دارند. در سیاست خارجی نیز، اصول‌گرایان بر مقاومت در برابر فشارهای خارجی و تقویت محور مقاومت تمرکز دارند، اما اصلاح‌طلبان خواهان تنش‌زدایی و بهره‌گیری از دیپلماسی فعال برای بهبود شرایط اقتصادی و جایگاه بین‌المللی ایران‌اند.

توازن سیاسی میان دو جناح کشور

در طول چهار دهه گذشته، چرخش قدرت میان این دو جناح سبب شده نظام سیاسی ایران از نوعی «توازن درونی» برخوردار شود. هرگاه اصلاح‌طلبان بر سر کار آمده‌اند، موضوعاتی مانند «آزادی رسانه، مشارکت زنان، و گفتگو با غرب» پررنگ‌تر شده است؛ و هرگاه اصول‌گرایان قدرت گرفته‌اند، «مسائل عدالت، استقلال و تقویت نهادهای انقلابی» در اولویت قرار گرفته است. این رفت‌وبرگشت‌ها، هرچند گاه با تنش‌های سیاسی همراه بوده، اما به نوعی نشان‌دهنده پویایی نظام جمهوری اسلامی است که در درون خود ظرفیت تضارب آرا و رقابت سیاسی را حفظ کرده است. با این حال، ضعف ساختار حزبی در هر دو جریان باعث شده «رقابت سیاسی در ایران بیشتر چهره‌محور و انتخاباتی» باشد تا برنامه‌محور و نهادی. در غیاب احزاب قدرتمند، تصمیم‌گیری‌ها بیشتر به ائتلاف‌های موقت انتخاباتی و حمایت‌های فردی متکی شده است.

حیات سیاسی کشور به تحمل میان دو جناح‌بندی سیاسی وابسته است

هر دو جناح امروز با بحران‌های مشابهی همچون فقدان انسجام درونی و نسل جدید رهبری؛ کاهش اعتماد اجتماعی به سیاستمداران؛ ضعف کارآمدی اقتصادی و مدیریتی؛ و دور شدن از گفتمان‌سازی روشن و قابل فهم برای جامعه، مواجه‌اند که در چنین شرایطی، آینده سیاست در ایران وابسته به توانایی این دو جریان در بازسازی گفتمان خود، پاسخ به نیازهای واقعی جامعه، و عبور از چارچوب‌های سنتی است. اگر اصلاح‌طلبان بتوانند گفتمان خود را از «انتقاد صرف» به «راه‌حل عملی» ارتقا دهند، و اصول‌گرایان نیز میان «ارزش‌گرایی و کارآمدی مدیریتی» توازن برقرار کنند، امکان شکل‌گیری نوعی بلوغ سیاسی در کشور وجود دارد.

تجربه مقاطع مختلف تاریخی نشان می‌دهد که اصلاح‌طلبی و اصول‌گرایی نه دو قطب متضاد، بلکه دو روی یک سکه‌اند که هر دو در شکل‌گیری و تداوم جمهوری اسلامی نقش داشته‌اند. اصول‌گرایان پاسداران هویت و استقلال‌اند و اصلاح‌طلبان حاملان ایده تغییر و به‌روزرسانی. هرگاه این دو جریان در چارچوب رقابت قانونی و گفتگوی سیاسی با یکدیگر تعامل کرده‌اند، کشور شاهد رشد مشارکت و امید اجتماعی بوده است؛ و هرگاه این گفتگو به تقابل و حذف تبدیل شده، سیاست دچار رکود و جامعه دچار ناامیدی شده است. بنابراین، استمرار حیات سیاسی در ایران در گرو «احیای نهادهای حزبی، نوسازی گفتمانی و تحمل متقابل میان دو جریان اصلی» است.

سیاست ایران برای ورود به مرحله‌ای تازه از بلوغ، نیازمند عبور از رقابت‌های شخصی و بازگشت به رقابت بر سر برنامه و کارآمدی است؛ رقابتی که تنها در سایه‌ی تحزب واقعی و مشارکت فعال‌تر مردم در سازوکارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی معنا پیدا می‌کند.

چپ یا راست؛ لزوم برنامه‌محوری و عبور از رقابت‌های شخصی 2