شنبه 26 آبان 1403

کتاب"جنگی که تمام نشد" شرح رشادت‌های سردار شهید علی رضاییان

خبرگزاری ایرنا مشاهده در مرجع
کتاب"جنگی که تمام نشد" شرح رشادت‌های سردار شهید علی رضاییان

اصفهان - ایرنا - کتاب روایی "جنگی که تمام نشد" هفتمین جلد از مجموعه "از عشق باید گفت" به زندگی و رشادت‌های فرمانده شهید قرارگاه حمزه سیدالشهدا اختصاص دارد.

زینب عطایی نویسنده و گردآورنده این مجموعه از زبان فاطمه طالبی همسر شهید علی رضاییان است و در مقدمه کتاب می‌نویسد:

شنیدن بعضی حرف‌ها و نوشتن آنها روی کاغذ، کار ساده‌ای نیست. می‌نشینی روبه‌روی زنی و از او می‌خواهی که از شوهرش برایت بگوید. از سال‌های جنگ. او ناباورانه نگاهت می‌کند و نمی‌داند آن همه سختی و شیرینی توأمان را چگونه روایت کند. آیا خواهی فهمید؟

با این همه دریغ نمی‌کند و تو روزهایی را در زندگی زن جست و جو می‌کنی که بعد از گذشت این همه سال، برای او همین دیروز است. او حرف می‌زند و تو غمی که در نگاهش می نشیند را می‌بینی؛ غم نبودن مردش که اول مرد زندگی بود و بعد مرد جنگ. مردی که رفتن و آمدن‌هایش با رفتنی همیشگی تمام شد.

زن مانده و تنهایی و بچه‌ها بی‌آنکه بدانند یا بفهمند پدرشان چرا رفتن را بر ماندن با آنها ترجیح داد، بزرگ شدند. حالا که بچه‌ها هم قد پدر شده‌اند، دوباره رد پای جنگی دیگر پیدا شده است.

علی رضاییان سال 1326 در فیروز آباد تهران به دنیا آمده و پس از مدتی همراه خانواده‌اش به شهر اصفهان عزیمت و در آنجا ساکن می‌شود. در بنایی و کار ساختمان مهارت دارد و با روزها برای تامین معاش کار می‌کند و شب‌ها به تحصیل علم و دانش مشغول است.

شهید رضاییان که در فامیل به "شیخ علی" معروف است با خطبه خوانی امام جماعت مسجدی در خیابان فیض اصفهان عقد می‌کند. همسرش می‌گوید: صبح به صبح با دوچرخه از برخوار برای کار به اصفهان می‌رفته و یکبار گردنش در حادثه‌ای به سختی آسیب می‌بیند تا جایی که دیگر مثل سابق نمی‌تواند اذان بگوید.

مدتی بعد به تهران می‌روند. آنجا در منزل شهید آیت‌الله سعیدی به کار ساختمان سازی مشغول می‌شود و در همین ایام تحت تاثیر آن شهید گرانقدر قرار می‌گیرد. شهید رضاییان در این مورد می‌گوید: ارتباط با شهید سعیدی، شعله‌های خشم درون مرا علیه رژیم پهلوی بر افروخت. ساواک نیز همواره در جست وجوی اوست.

چاپ اعلامیه به زبان‌های خارجی

اندکی بعد به همراه همسرش به مشهدالرضا می‌رود اما دیری نمی‌پاید که به خاطر دوری خانواده به برخوار باز می‌گردند. او به همراه همسرش کارگری و بنایی می‌کند تا خانه‌ای در برخوار برای خانواده بنا کند. احمد و نرگس بچه‌های شهید رضاییان که به نوبت به دنیا آمده‌اند.

فعالیت‌های انقلابی شهید و تسلط او به زبان‌های ترکی، عربی و انگلیسی زبان‌زد است. او حتی اعلامیه‌هایی به زبان انگلیسی می‌نوشته و به داخل واحدهای ساختمانی مستشاران آمریکایی مستقر در خیابان آپادانای اصفهان می‌انداخته است.

شهید رضاییان حافظ نهج البلاغه امیر مومنان و قرآن مجید است. او بعدها در محله آل خجند ساکن می‌شود. همان زمانی است که انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده است.

همسر شهید در صفحه 28 کتاب می‌گوید: هر وقت چیزی می‌گفتم می‌گفت: بگذار انقلاب پیروز شود و شاه برود. من دیگر کاری با جایی ندارم.

انقلاب پیروز شد خیلی خوشحال شدم. گفتم سختی‌ها به انتها رسد اما نشد. جنگ تازه شروع شد و این مصیبت‌های ناتمام...

درست در زمان انتخابات رای به جمهوری اسلامی در 12 فروردین عازم داران منطقه فریدن در غرب اصفهان می‌شود. با تشکیل سپاه در شهرستان‌های فریدن، خوانسار و مبارکه به فعالیت‌های جهادی خود ادامه می‌دهد. در کتاب نوشته‌اند حتی خود برای ساخت ساختمان سپاه آجر روی آجر می‌گذارد.

عیادت رهبر انقلاب از شهید رضاییان

او در اوایل سال 1359 با تعدادی از برادران سپاه به کردستان مامور می‌شود و با رشادت‌های خود در آزادسازی شهر سنندج نقش مهمی ایفا می‌کند.

علی رضاییان در یکی از درگیری‌ها بر اثر اصابت گلوله از ناحیه سر و گلو، به شدت مجروح می‌شود و رهبر انقلاب به عیادتش می‌رود.

مرخصی هم که به اصفهان می‌رود کارش بنایی است. همسر شهید تعریف می‌کند که سر فلک احمد آباد زنی را دیده که بدجور اتماس می‌کرده به عمله‌ها. می‌گفت: سقف خانه‌ام داره خراب می‌شه روی سر بچه‌هام. کسی نمی‌رفت براش کار کنه. شهید رضاییان می‌رود و سقف خانه‌اش را درست می‌کند.

سال 1362 سال شهادت و پرکشیدن شهید است. سالی که شهید به همراه خانواده‌اش عازم کردستان و مریوان می‌شوند. او آن زمان فرمانده قرارگاه حضرت حمزه سیدالشهدا است.

همسر شهید روایت می‌کند که اصفهان که بودیم حداقل تلفن می‌زد ولی در کردستان دیگر نمی‌دانستیم کجاست.

درگیری در مریوان بالا می‌گیرد و بمباران رژیم بعث همه جا را خراب می‌کند. قبل از مرحله سوم عملیات والفجر 4 در آبان ماه 62 هنگامی که برای شناسایی و بررسی منطقه عملیاتی به همراه چهار تن از فرماندهان و مسئولان قرارگاه به دامنه‌های جنوبی ارتفاعات لری رفتند، در حین صعود به قله ارتفاع به علت عدم پاک‌سازی کامل منطقه روی مین رفته و به شدت مجروح می‌شود.

مسئول وقت اطلاعات قرارگاه چنین نقل می‌کند: وقتی بالای سر او رفتم، دیدم به علت ترکش زیادی که به بدنش خورده بود، جانسوزانه ناله می‌کرد تا اینکه در بیمارستان به وصال معبودش رسید و عاشورایی شد.

شهید را کنار بقعه آیت‌الله اشرفی اصفهانی در گلستان شهدای اصفهان به خاک می‌سپارند و یک جلد قرآن به همراه پیکر مطهرش در قبر می‌گذارند.

کلاغ‌ها دیگر قار قار نمی‌کنند

بعدها گاهی مادر بزرگ به خانه شهید می‌رفته. بار دیگر همسر شهید می‌گوید: آن وقت‌ها که علی می‌رفت جبهه دلم که تنگ می‌شد می‌گفتم کلاغ‌ها قار قار می‌کنند. فکر کنم علی امروز میاد. مادر بزرگم اما برای علی خیلی گریه می‌کرد. می‌گفت ننه کلاغ‌ها هم دیگه قار قار نمی‌کنند.

قصه‌ای برای سجاد، یک ماه برای همیشه، مثل یک خواب و قرمز رنگ خون بابا از دیگر کتاب‌های منتشر شده از همین مجموعه‌اند.

انتشارات ستارگان درخشان اصفهان کتاب «جنگی که تمام نشد» را در 60 صفحه منتشر کرده بود.

*س_برچسب‌ها_س* *س_پرونده خبری_س*