سه‌شنبه 6 آذر 1403

کتاب «غریبه‌ها و پسرک بومی» به چاپ یازدهم رسید

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
کتاب «غریبه‌ها و پسرک بومی» به چاپ یازدهم رسید

کتاب «غریبه‌ها و پسرک بومی» نوشته احمد محمود توسط انتشارات معین به چاپ یازدهم رسید.

کتاب «غریبه‌ها و پسرک بومی» نوشته احمد محمود توسط انتشارات معین به چاپ یازدهم رسید.

به گزارش خبرنگار مهر؛ کتاب «غریبه ها و پسرک بومی» نوشته احمد محمود توسط انتشارات معین به چاپ یازدهم رسید. این انتشارات چاپ آثار احمد محمود را برعهده دارد و پیش از این نیز دو کتاب «مدار صفر درجه» و «درخت انجیر معابد» را تجدید چاپ کرده است.

کتاب «غریبه ها و پسرک بومی» در واقع ترکیبی از دو مجموعه داستان کوتاه با عناوین «غریبه‌ها» و «پسرک بومی» است که این بار در کنار هم به مخاطبان عرضه شده اند. لحن داستان‌ها سهل و روان است و «احمد محمود» با این که قصه‌های بومی و همچنین ایدئولوژیک را به نگارش در می‌آورد، اما نویسنده‌ای است که این کار را به دور از تعصب انجام می‌دهد. به عبارتی او صرفاً به روایت داستان می‌پردازد و امر قضاوت درباره شخصیت‌های داستان‌هایش را به عهده مخاطب می‌گذارد.

همانطور که اشاره شد این کتاب ترکیبی از دو مجموعه است و مجموعه نخست تحت عنوان «غریبه‌ها» دارای داستانی به همین نام و همچنین دو داستان دیگر با عنوان‌های «آسمان آبی دز» و «با هم» هستند. در داستان «غریبه‌ها» با سرزمینی مواجه هستیم که بی آبی و قحطی آن را به فلاکت انداخته است. این بارش کم و خشکسالی، کاری با زمین‌ها کرده که نمی‌شود محصولی از آن انتظار داشت و همین اتفاق، محلی‌ها و مردان دلیر آنجا را واداشته که به کار کردن برای «غریبه‌ها» روی بیاورند. مجموعه دوم هم که «پسرک بومی» نام دارد شامل داستان‌هایی با عناوین «شهر کوچک ما»، «چشم انداز»، «خانه‌ای بر آب»، «در راه»، «اجاره نشینان»، «وقتی تنها هستم، نه» و داستان «پسرک بومی» است. قصه‌های «احمد محمود» با آوای سوزناک وضعیت مملو از رنج کارگران و رایحه خاک‌های نفت خیز جنوب و زحمت مردمان آنجا شناخته می‌شود و مجموعه «غریبه‌ها و پسرک بومی» خوانشی دلچسب از قلم این نویسنده بزرگ ارائه می‌کند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

چشمهایش را ریز کرد و پرسید:

اینا چیه که شما می کِشین؟

گفتم:

کدوما؟

همینا که می کِشین!

گفتم:

من تا اشنو نکشم، طعم سیگار رو نمی‌فهمم

از حرفم خنده اش گرفت. خنده که نه، یکجور پوزخند که وارفتم و رفتم تو فکر اینکه قهوه چی گفته بود «فرنگی هم داریم» و من گفته بودم «نه قربون قدت، همون اشنو... اقلاً آدم میفهمه سیگار دود میکنه...» و حالا کور و پشیمان که «... گردن خرد، اگه میدونستی که این اتفاق میفته... اگه میدونستی که اینجوری بخت باهاته... کاش فرنگی گرفته بودی...» ... با خودم بود و پشیمانی خودم که صدای ظریفش حواسم را پرت کرد

خیلی عذر میخوام آ... میتونم خواهش کنم اون شیشه رو بکشین پایین؟ آخه این دود سیگار.

پک های چارواداری من حجم ماشین را انباشته بود. انگار که کاه دود...

شیشه را کشیدم پایین و کام نگرفته، سیگار به نیمه نرسیده را پرت کردم بیرون و گفتم:

شما اصلاً سیگار نمی کِشین؟

وقتی تنها باشم نه

و نگاهم کرد.

نگاهش مثل صبح بهاری بود. صاف بود و روشن و شادی بخش.

«وقتی تنها هستم نه...» انگار که هیچ بودم «اگه فرنگی بود، می‌کشید، وجود من معنی پیدا می‌کرد..» چند لحظه پیش که دیده بودمش و مِی نگاهش به جانم ریخته بود و کاری شده بود و خماری را از تنم رانده بود و خشکی کمرم نرمی دوشک ماشین را احساس کرده بود و لذت برده بودم، سیگاری گیرانده بودم و چشم‌هام را روهم گذاشته بودم تا ذهن شلوغم را خالی کنم و با فراغت لبخند گرم و نگاه مهربانش را به خاطر بسپارم که ناگهان پوزخندش و نگاهش و ظرافت صدایش ناکامی را به سنگینی سرب به قلبم فرو ریخته بود و دلم را از جا کنده بود... و او... حالا تنها بود و سه گوش نشسته بود و راحت می‌راند.

دامن شکلاتی رنگش بالا لغزیده بود و کشیدگی ساق‌هایش که زنده و جاندار بود، زیر نگاه دزدکی من بود...

باد که تو می‌زد، موهایش پریشان می‌شد و جمع می‌شد و بالا می‌رفت و دوباره فرو می‌ریخت و روی انحنای گردنش می‌رقصید.

چاپ یازدهم این کتاب در 208 صفحه، قطع رقعی عرضه شده است.