کشف «نئولیبرالیسم» و «اوتیسم جمعی»
در یادداشت پیشین و در حاشیه متن که به ریاست اتاق ایران، مرد قدرتمند، محمدرضا نهاوندیان مربوط بود، مردی که میانسنت و مدرنیته در رفت و آمد است، مباحثی مربوط به نگاه جریان چپ و راست کشور به مساله خصوصی سازی مطرح شد که بیجا نیست ادامه داشتهباشد؛ ادامه این جریان با اندکی مداقه مشخص خواهد کرد که این نگاه نیز چندان استواری نداشت و سرگردان می نمود.
اگر طرز فکر نهاوندیان تاحدی مرتبط با خاستگاه سنتی و محافظه کار او بود، اما تحصیلات او و عضویت او در تشکیلاتی بهنسبت مدرن - هرچند در برابر موتلفهاسلامی کمتر جریانی هست که مدرن بهحساب نیاید - حداقل از منظر چنین بحثی که موضوع این یادداشت است، تناقضی نهچندان مهم، محسوب میشود، اگر اصلا بشود از تناقض سخن گفت.
هر دو جریان راست مدرن و سنتی اگر نه حامی دوآتشه خصوصی سازی بودند، حداقل احساس تفاوت با این سیاست در بنیاد عقاید آنها وجود نداشت. اما سردرگمی هر دو جریان راست و چپ ایران تا حدی در اینباره زیاد است که گاهی به کمدی میکشد.
چنانچه گفته شد فروکشکردن اصرار و کم شدن صدای فریاد جریان چپ ایران درباره مخالفت با هرشکلی از خصوصی سازی - که ذکر خاطرات و نسخه های آنها قابلتوجه است - سبب شد در فضایی آرام تر، تخصصی تر و کمتر رسانهای به این بحث پرداخته شود.
فارغ از قضاوت درباره نتیجه تغییرات قانونی در این زمینه، بهویژه تغییر اصل چهل وچهارم قانوناساسی که قضاوت هایی بعضا متفاوت که درباره آن درمیان نیروهای سیاسی وجود دارد و نیز تصویب قانون «بهبود مستمر فضای کسبوکار» این کار جز درمیان برخی جریانهای تندرو و با هویت مشکوک سیاسی چپ در خارج از ایران، عملا مخالفتی مربوط به اصول یا نفس درستی این کار درون ایران بهوجود نیاورد.
در این زمینه البته باید به ضعف اساسی و تاریخی چپ در ایران اشاره کرد که مبنیبر وجود نشانههایی از «اوتیسم» جمعی (بهمعنای نوعی بیتفاوتی و درخودماندگی) درمیان اعضا و وفاداران به آن ایده ها است.
برای نمونه درحالیکه مهمترین بحثهای اقتصادی روز کشور، چگونگی تصمیمگیری برای تامین ارزاق اساسی مردم است - از جمله قشر کمبرخوردار که این جریان خود را نماینده برحق آن می داند - نوشته های جریان غالب چپ ایرانی نگران سرنوشت اقلیت های جنسی کارولینا و تگزاس است و گاهی این بحث ها چنان از بستر جغرافیای خود جدا شده و مطرح میشوند که حقیقتا به دشواری میتوان فهمید اصلا منظور از بیان آن چیست یا بدتر اصلا یعنی چه؛ این عبارات پرتابی (به این معنی که یک بار ساختهشده و برای پرتاب به مخالفان، در اختیار اعضا گذاشته میشود، جداً در جاهایی آنقدر بااصطلاحات غیرفارسی، ترجمهنشده و بومی نشده همراه میشوند که فرد ناآگاه ممکن است تصور کند زبان بحث از فارسی تغییر کرده است.
در همین مورد، برخی جریانهای با صبغه چپ که درون حاکمیت حضور داشتند برای نمونه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حداقل در نشریه کم تیراژ، اما بسیار تاثیرگذار خود - عصرما - در ابتدای دهههفتاد تا اواسط آن، با دقتی حقیقتا مثال زدنی اقدامات «راست گرایانه» دولت مرحوم هاشمی را به شدیدترین نقدها می نواختند؛ با تعدیل اقتصادی مخالف بودند، به سیاست درهای باز انتقاد شدید داشتند و آن را زمینه سازی برای تغییر نظام سیاسی نظیر آنچه در شوروی رویداد، میدانستند.
سال هایی که گذشت رویکرد این بخش از چپ گرایان درون حاکمیت را بهشدت تعدیل کرد، هرچند آن نشریات همچنان بسیار خواندنی و نشان از نگاهی حداقل منسجم و تحلیلی به مسائل کشور است؛ فارغ از آنکه این نگاه با چشمی باز انجام میشد یا تحلیلها را گوش بسته می نوشتند. اما کمی جلوتر مباحث میان نیروهای سیاسی درون آن بر سر مسائل اقتصادی کشور بالا گرفت؛ چپ به ظاهر متوجه شد یکی از اصول مهم قانوناساسی تغییری اساسی کردهاست و ساز مخالف با این رویه را در کشور نواخت.
حقیقتا و انصافا میتوان این مساله را به عمده جریان چپ نسبت داد که بازهم دچار همان «درخودماندگی» پیش گفته بودند؛ جز اندکی از چهره های اقتصادی این جریان، دیگران هریک سنگی بهدست گرفته و بهخصوصی سازی انجام نشده و ناقص ایران پرتاب میکردند، باز با همان ادبیاتی که بیشتر نگران کارگران پاریس و برلین و قیمت تمامشده نوشیدنی آنها بود تا یک مساله حقیقتا اساسیسیاسی - اقتصادی و امنیتی کشوری که در آن در حال نفسکشیدن بودند. اگر در انتقاد سنگتمام بگذاریم - که قطعا نافی سجایای فرد و جریان نیست، تنها در زمان ابراز آن تفاوت وجود دارد و اکنون کار ما نقد است - دیگر مشکل اساسی این جریان در ایران فقدان روحیه همکاریهای موضعی یا راهبردی با دیگر جریانهای سیاسی کشور است و این مسالهای است که قطعا باید ریشه یابی شده و مشکلات آن آشکار شود. اما در نهایت، نتیجه حمله بسیار دیرهنگام و خواب آلوده چپ بهخصوصی سازی و بخش خصوصی، تولد کلمه کلیدی «نولیبرالیسم» بود که در کاربرد ایرانیزه آن از شیر
مرغ تا جان آدمیزاد را بهعنوان «نئولیبرالیستی » یا در راستای سیاستهای اقتصادی آن میخواندند و چنانچه که به مبتدی علم منطق در حوزه و دانشگاه می آموزند، چنانچه مفهومی، شامل افراد و مانع اغیار نباشد، مفهوم ضعیفی نیست، بلکه اساسا مهمل است و نمیتوان نام مفهوم بر آن گذاشت.
در این روایت چپ آنچنان شمول افراد زیاد است و آنچنان ممانعت از ورود اغیار سست یا عملا بی معنی است که ابراهیم رئیسی، حسن روحانی، محمود احمدی نژاد، محمد خاتمی و مرحوم هاشمی رفسنجانی همگی «نئولیبرال» محسوب میشوند و برخی دیگر مشکوک محسوب میشوند تا اثبات آن قطعی شود؛ تازه اگر از دوستان بی شمار آنها در میان روسایجمهور و نخست وزیران جهان درگذریم.
مشخص است که این بحث به اتاق «نئولیبرال» و اعضا و رئیس و هیاترئیسه «نئولیبرال» آن نیز مربوط است که پس از این حاشیه کوتاه، در یادداشت های پسین بررسی میشود.
--> اخبار مرتبط