گشتی در خاک شاهدیه یزد
یزد - ایرنا - آدینه روزی از ماه خرداد به همت یک فعال گردشگری و بلد بومی از شهر شاهدیه یزد (گردآمده از سه روستای ابرندآباد، گرد فرامرز و نصرت آباد) در غرب شهر یزد دیدار کردیم.
هنوز هرم گرما وجود داشت که با گروهی از علاقه مندان و بلدهای محلی و فعالان حوزه گردشگری یزد در کنار باغ های برزن سرچشمه ابرند آباد ایستادیم و به گفته های احمد رسولی، شاعر بومی یزد و باشنده ابرندآباد گوش فرادادیم.
او به زیبایی از باغ شهر شاهدیه گفت که دارای سه روستا با نام های ارنوا، کفله مرز و نصرتاوا است که هر روستا محله هایی دارد مانند: محله باغستان، محله انجیرک، محله غفور، محله سیف و غیره که همه خانه های خشت و گلی رهاشده و به گفته او سوخته اند.
سخن از تل هایی گفت که با زحمت کشاورزان و باغداران درست شده، یعنی خاک را پشته، پشته از زمین جمع می کردند تا زمین کشاورزی به دست آید. این تل ها نام هایی داشت، مانند: تل سر، تل برزیا، تل پشک ، تل نمکک، تل یادارون، تل سیف، تل چهل دخترون، تل میری، تل بلندی، تل بیه، تل قلعه، تل غفور، تل بلندی، تل انجیرک، تل چاه گرگ، تل بیدراز و تل زیرک؛ آب این روستاها از قنات ابرندآباد تأمین می شده که سرچشمه اش از مهرجرد میبد بوده است.
پس از آن به اقامتگاه بومگردی آقای احمد میرجلیلی در برزن بید دراز رفتیم که دیگر نشانی از بیدی که گفته می شد پینه دوزی در آن مسکن داشته، نیست.
میرجلیلی این اقامتگاه را که بلندترین خانه این روستاست، با سرمایه شخصی و به زیبایی بازسازی کرده بود؛ پس از آن به توضیحات رسولی در باره پیشینه ابرند آباد و قلعه حاکم نشین آن و انتساب آن به ایراندخت ساسانی و دیگر باورهای بومی در باره پیشینه و بزرگان روستا گوش دادیم که همراه با چاشنی خوانش اشعاری به گویش بومی در باره ارنوا (مردم یزد، پسوند آباد را با «وا» بیان می کنند مانند: مندوا، مردوا، مریاوا) از رسولی بود.
من ارنوای خفته ز خاکی تپیده ام از بی کسی به غبار آرمیده ام
من دلشکسته و ویرانم از زمان ویرانه مانده و حسرت کشیده ام
او گفت: پیشینه تاریخی این روستا مربوط به زمان ساسانیان است. ایراندخت، دختر خسرو پرویز، پادشاه ساسانی به یکی از سرهنگ های خود به نام ابرند دستور میدهد که باغ و ملکش را در یزد سرآوری کند. ابرند وقتی کارش در یزد تمام می شود به اینجا که در نزدیکی یزد بوده می آید و می بیند که روستایی خوش آب و هوا است، پس قلعهای در آن می سازد و روستا به ابرند آباد مشهور می شود.
نام ابرند آباد مرا به یادبوده های کودکی خود می برد که پدر تعریف می کرد: در سال 1332 ش کفیل دفترخانه 25به سردفتری سید مهدی حاجی صدر ابرند آبادی بودم و می بایست با دوچرخه از یزد تا آن روستا بروم.
در این جا با خبر شدیم که رسولی به غیر از شاعری و حرفه بنایی، نقاش زبردستی هم است و در طول جنگ هشت ساله ایران و عراق، بیش از 700 نگاره از شهدای یزد کشیده است. از خاطرات خود به هنگام رفتن به نزد سید مهدی چیتی نقاش نامی یزد گفت. کاش این نقاش خودساخته رها نمی شد و ناچار نبود برای گذران زندگی به بنایی بپردازد.
گوش دادن به آواز خوش مرتضی ربانی (معروف به دایی مرتضی) همراه با نوای دف او شوری به گروه داد. عکسی به یادگار در کنار باغ ها گرفتیم. باغ های شاهدیه دست کم 3 تا 5 گز ازسطح روستا پایین ترند و این به دلیل دسترسی به آب قنات است. در خانه های قدیمی و چند طبقه این آبادی که رها شده، گه گاه مردمانی از دیار افغانستان باشنده بودند.
پس از آن از خیابان نوبنیادی که همین چند روز با ویرانی خانه های قاجاری ساخته شده، رد شدیم درباره این ویرانی، نرگس آبیار، فیلمساز یزدی در رسانه ها گفتگو کرده و هشدار داده بود.
پس از آن به کنار مسجد جامع ابرند آباد رسیدیم. مسجدی که به گفته رسولی، تاریخ بنیان آن با مسجد امیرچقماق یزد یک سان است و یک زرتشتی تازه مسلمان آن را ساخته چند سال پیش گنجی را از آن دزیده اند.
شهابی گفت: بربالای گنبد، جایی برای اذان گفتن و جایی برای رصد ماه و ستاره بوده است. در کنار این مسجد کهن، سه حسینیه بدقواره با سقف هایی بالاتر از مسجد قرار داشت. بایستگی کنار هم بودن این سه حسینیه بزرگ آهنی آن هم در صدمتری یک دیگر که هرکدام چند صد نفر را درخود جای می دهد ندانستم.
دیدار از خانه حفاظت شده و تاریخی حسن پور در کنار حسینه که در دستور ویرانی است، بخش دیگری از سفر ما بود. خانه با طاق های بلند و خشتی چپیله ای خود جلوه ای از یک خانه قاجاری روستایی را داشت. هرچند کارشناسان میراث گفته اند مربوط به عصر صفوی است. سپس بر فراز یکی از تل های دست ساز آبادی به نام تل سر رفتیم که همه این آبادی ها را زیر نگین داشت.
شهابی می گوید قدمتان 1400 سال است ولی مأخذی برای حرف خود ندارد. آدمی از قدرت انسان های قدیم که بدون هیچ گونه امکانات امروزی و تنها با همت خود به حفر باغ ها و ساخت این تل ها پرداخته در شگفت می شود. ردشدن از یکی از این کوچه باغ ها که در بهار، گل انارهای زیبا و شکوفه آن رازیباترمی کند. حظی داشت.
پس از آن به درون قلعه بلندبالای آن پای نهادیم. قلعه ابرند آباد در زمینی به مساحت 500 مترمربع بنا شده است، آنجا مهندس نجمه نادری از کارشنان معماری یزد ایستاده بود تا درباره این قلعه حکومتی که زمانی برسر راه قدیم یزد به اصفهان و تهران قرارداشته، سخن بگوید.
او به خوبی از ساختارهای این قلعه ها که پس از سده نهم تبدیل به قلعه مسکونی شده و سپس رها شده گفت. از لایه های حفاظتی، از برج های سماوری، جایگاه استقرار نگهبانان و تک تیراندازان و محل ریختن سرب و آب جوش که آخرین سد دفاعی ساکنان قلعه است، گفت. این قلعه تماما از خشت و گل و در دوطبقه ساخته شده است. سردر قلعه تاریخی ابرند آباد در سه طبقه ساخته شده است. از طبقه نخست این بنا تنها یک راهروی تنگ که در چهار بدنه بنا ادامه یافته و دریچههایی به سمت درون قلعه دارد بهجا مانده است. چهار برج دایرهای شکل در چهارگوشه این بنا ساخته شده است. رسولی می گفت: در جای جای این قلعه، نشان حفاری های غیر مجاز سوداگران دیده می شود.
سپس وارد روستای گرد فرامرز (از بنیان های فرامرز کاکویی از خاندان آل بویه) شدیم. از آب انبار کهن و مسجد روستای گرد فرامرز رد شدیم و به روبروی قلعه روستا رسیدیم و عکسی به یادگار گرفتیم.
باز در اینجا به یاد سندی از سال 1257ق افتادم که جد ما حاج علی بمان نشاسته گر قناتی را دراین روستا وقف بر سوگواران امام حسین (ع) کرده است. درآنجا نام روستا گرد فلامرز آمده است.
مقصد بعدی روستای نصرت آباد بود. دمی در کنار سرو کهن سال و پانصدساله آن جای گرفتیم که در مجتمع دینی فرهنگی زرتشتیان نصرت آباد جای داشت. این بنا را مهربان کیخسرو مهر شاهی بنیان گذاشته بود.
مهداد منوچهری که از باشندگان زرتشتی و از فعان گردشگری بومی همین روستا بود، درباره پیشینه آتشکده و آیین آتش گزاری آن گفت که که پدر بزرگش کیخسرو نمیرانیان، هیربد آن است. این آتشکده هم به سان دیگر آتشکده های روستایی در کنار نهر آب قراردارد.
نکته جالب آن بود که آتشکده، درست روبروی مسجد قرارداشت و این نشان از همزیستی زیبای دو دین در کنار یک دیگر در یک روستا می داد.
برنامه پایانی، رفتن به اقامتگاه بومی باباخداداد از آن جد مادری آقای منوچهری، خدادا نمیرانیان بود. اقامتگاه مانند همه خانه های زردشتی ساخته شده بود، با بادگیری رفیع، همراه بوی خوش عود و کندر. پذیرایی با چای و شیرینی، خستگی این سفر سه ساعته را از تن زدود.
پس از آن آقای مهندس رضایی، عضو شورای شهر شاهدیه از برنامه های توسعه گردشگری در روستا گفت و بیان داشت: آن خیابان نوبنیاد برای دسترسی به بافت کهن بنیان شده است. حاضران هم به بیان نظرات خود پرداختند که گفته های خانم نادری از همه شیواتر بود. توزیع جانمازی از دست بافت های یزد به گردشگران امروز هم با همت شورای شهر تدارک دیده شده بود. پایان بخش برنامه ها نوای دف همراه با آواز دایی مرتضی و عکسی به یادگاری در ساعت یازده شب بود.
سروده ای از احمد رسولی، گواهی است بر نوشته های این سفرنامه یک روزه:
شاهدیه، شهر باغ های انار شهر نساجی و گل های بهار
چون بهشتی خفته دامان کویر مانده تل های بلندش یادگار
قدمت تاریخ اینجا مستند قلعه از دوران ساسان ماندگار
چون سرای کاروان گوید سخن راه ابریشم دراینجا برقرار
خانه های خشتی اش تصویر عشق مانده بر قاب قشنگ روزگار
کلفمرز، مهد هنر، مهد تلاش تار و پود ترمه هایش آشگار
ارنبایش چون نگین خاتمی سبز و خرم، باغ و بستان سبزه زار
نصرت آباد چون بهاری دلنشین مردمانی پاک اندیش وخوش تبار
شاهدیه شهر تل های بلند هدهد و قمری و آواز هزار
گفت «رسولی» نکته ای از شهر خود تا بماند یادگاری بر دیار
"نویسنده، پژوهشگر و یزدشناس"
*س_برچسبها_س*