پنج‌شنبه 10 آبان 1403

گفت‌وگو با مریم قربان‌زاده درباره «حوض شربت»/ روایت درست از زن ایرانی گمشده تاریخ معاصر است

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
گفت‌وگو با مریم قربان‌زاده درباره «حوض شربت»/ روایت درست از زن ایرانی گمشده تاریخ معاصر است

روایت زندگی زنان بخش گمشده‌ای از تاریخ معاصر ماست. یکی از مظلومیت‌های زن ایرانی این است که درست و کامل روایت نشده است. ربطی به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و مدافعان حرم هم ندارد.

- اخبار فرهنگی -

خبرگزاری تسنیم- مهناز سعیدحسینی: «من به عنوان کسی که چندین کتاب نوشته است در برابر این کتاب تعظیم می‌کنم و عرض می‌کنم اگر ادبیات شهری مشهد بخواهد در آینده یک مادر داشته باشد، آن مادر به طور قطع همین رمان «شهربانو» است.» وقتی پنج سال پیش استاد سعید تشکری (نویسنده سرشناس ادبیات داستانی و نمایشی) این جملات را درباره رمان «شهربانو» گفت، شاید حاضران در جلسه رونمایی کتاب آن را حمل بر تعارفات روزمره کردند؛ خاصه اینکه او قلم نویسنده را با هوشنگ مرادی‌کرمانی مقایسه کرده بود. اما گذر زمان نشان داد زنده‌یاد تشکری با کسی تعارف نداشته است. یک سال بعد مریم قربان‌زاده که قبل از «شهربانو»، «گیرنده: پدرم» و «دیالمه» را نوشته بود، «دریادل» را به ادبیات دفاع مقدس هدیه داد که با استقبال مخاطب علاقه‌مند به ادب پایداری مواجه شد. با این وجود در محافل و جوایز حرفه‌ای ادبی و مستندنگاری توجهی به آثار او نشد، شاید به خاطر اینکه این نویسنده ساکن مرکز نبود و یا به قول تشکری «نویسنده‌ای خارج از گعده نویسندگان» به شمار می‌رفت.

مریم قربان‌زاده بعد از «دریادل»، کتاب‌های «خاتون و قوماندان» و «حوض شربت» را نوشت. «خاتون و قوماندان» او مهمتر از اینکه کتاب سال خراسان و کتاب سال دفاع مقدس شده، با تحسین و تقریظ رهبر فرزانه انقلاب اسلامی همراه شده است. شاید بزرگترین چهره غائب جلسه رونمایی از تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب در 22 اردیبهشت امسال، زنده‌یاد سعید تشکری بود؛ او که سالها با بیماری ام. اس مبارزه می‌کرد 15 ماه پیش از آن با دار فانی وداع کرد و به‌خاطر یک عمر فعالیت هنری برای اهل بیت به‌ویژه امام رضا (ع) در جوار حرم رضوی آرام گرفت.

حالا به سراغ این بانوی نویسنده رفته‌ایم تا درباره جدیدترین اثرش یعنی «حوض شربت» که با تاریخ انقلاب اسلامی و سال‌های تبعید امام خمینی (ره) در نجف اشرف مرتبط است، حرف بزنیم. در ادامه گفت‌وگوی مفصل ما با مریم قربان زاده را می‌خوانید:

تسنیم: شما کتاب‌های متعددی نوشته‌اید و در این کتاب‌ها روایت‌هایی داشتید هم از مادران و هم از همسران شهدا یا مثل «خاتون و قوماندان» که همسر مدافع حرم بوده و ملیتش با ما فرق می‌کرد و یکی هم مثل خانم باوقار در «حوض شربت» که همسر یک مبارز انقلابی پیش از انقلاب است. شما با تیپ‌های شخصیتی متفاوتی مواجه بودید. واقعا روایت ماجرا از کدامیک از این تیپپ‌های شخصیتی مشکل‌تر است؟ به خصوص خانم باوقار که الان سن و سال زیادی دارند و زمان زیادی از ماجراهای قصه زندگی او گذشته است و اتفاق‌های بسیار متعددی را پشت سرگذاشته؛ از دشواری‌های نوشتن این کتاب و مصاحبه با این شخصیت بفرمایید؟

کتاب «حوض شربت» از آنجا که یک موضوع تاریخی دارد و یک بازه تاریخی 40 ساله را در بر می‌گیرد و گستره تاریخی‌اش به لحاظ تجربه این برهه از تاریخ با سن‌و‌سال من هم‌خوانی نداشت، کار پژوهشی زیادی برد. از دوران کودکی خانم بتول باوقار و شیخ اسماعیل فردوسی‌پور بگیرید که من باید تاریخ شهر فردوس را استخراج می‌کردم تا سبک زندگی مردم این شهر و معماری و بافت فردوس و درک جغرافیا و زمانه آدم‌های این شهر. «حوض شربت» گستره تاریخی وسیعی دارد که از دهه 20 شروع می‌شود و تا اوایل دهه 60 را پوشش می‌دهد. من به لحاظ سنی تجربه‌ای از این چهار دهه ندارم و نوشتن از آن برایم خیلی سخت بود.

سعی کردم از قدیمی‌های فردوس در اطراف خودم پرس‌وجو کنم و مخصوصاً به اتفاقات مهم آن دوران فردوس بپردازم. مثلاً ماجرای حضور دو ساله آشیخ مجتبی قزوینی در این شهر یا زلزله فردوس. باید به این اتفاقات مسلط می‌بودم تا بتوانم روایتش را بنویسم. از این مسئله که گذشتیم و وارد بازه انقلاب که شدیم، به لحاظ سیاسی هم کار پژوهش سخت‌تر شد. جریان‌ها، گروه‌ها، اتفاق‌ها، آدم‌ها و جلسات نیاز به پژوهش گسترده ای داشت که این هم الحمدلله به ثمر و نتیجه رسید. تا اواخر دهه 50 که این دهه هم به لحاظ اتفاقات سیاسی و گروه‌ها و جریانات اول انقلاب و شکل‌گیری اولیه نهادهایی مثل کمیته و خبرگان و مجلس و... مسائلی داشت که باید برای خواننده باز می‌شد.

در «حوض شربت» سعی کردم تاریخ سیاسی معاصرمان را از زاویه دید یک خانواده نقل کنم. یعنی فقط شرح زندگی یک نفر یا یک خانواده نیست و هر خواننده‌ای تشخیص می‌دهد که اثر بار سیاسی دارد اما رویکردش اجتماعی است. دوران طولانی تبعید آن رهبر بزرگ که 12 سالش را خانم بتول باوقار با حضرت امام و خانواده‌شان همسایه بودند، به لحاظ روایت‌های اجتماعی تقریباً برای ما گنگ و مبهم است. حتی در سال‌های اولیه این دوره، فعالیت‌های سیاسی‌شان هم در صدر اخبار نیست و جز مواردی تیتروار چیزی نمی‌دانیم. پرداختن به این دوران و این افراد یعنی دوران تبعید مبارزان انقلابی وابسته و دلداده به امام خمینی آن هم با زاویه ورود اجتماعی و خانوادگی تقریباً می‌توانم بگویم منحصربه‌فرد است و من کتابی در این موضوع ندیدم.

کار پژوهش این کتاب بسیار سخت بود. خانم باوقار هم به لحاظ سن و هم به لحاظ حافظه چون چیزی را یادداشت نمی‌کرد، خیلی از این اتفاقات در ذهنش مخلوط و ترکیب شده و یا جابه‌جا شده است. خیلی از ماجراها را اصلاً در خاطراتش ذکر نکرد و من باید به فراخور پژوهش‌هایی که داشتم تطابق زمانی بین اتفاقات برقرار می‌کردم. مثلاً اصلاً به ربوده شدن امام موسی صدر در خاطرات اشاره‌ای نکرد اما من در تاریخ نگاه می‌کردم و دیدم که ایشان حتماً باید در جریان این اتفاق بوده باشد که بعداً سئوال می‌کردم و جواب می‌داد. یعنی سئوال‌های من کاملاً پژوهش‌شده و براساس تاریخ بود. سوژه باید بتواند هرچه که راوی می‌خواهد در اختیار او قرار دهد، اما در مورد این سوژه به‌خصوص، سئوال‌ها انتخاب شده بود و فقط با تکیه بر حافظه تاریخی خودم و تجربیاتی که در این سال‌ها داشتم نمی‌توانستم جلو بروم، حتماً باید سئوال‌ها را طی پژوهش‌هایی استخراج می‌کردم و بعد سراغ ایشان می‌رفتم.

دانای کل باعث بلوغ و پختگی کتاب شد

تسنیم: چرا روایت دانای کل را برای «حوض شربت» انتخاب کردید؟ هرچند بیشتر روایت‌تان به بتول باوقار نزدیک است و کنار او ایستاده‌اید و روایت می‌کنید اما چرا این نوع روایت را انتخاب کردید؟

به دلیل اینکه خاطرات در ذهنش مخلوط شده بود یا فقط از زاویه نگاه خودش روایت می‌کرد. از جهت دیگر هم در نجف فعالیت‌های گسترده‌ای به لحاظ سیاسی برای خانم‌ها تعریف نشده بوده و همسران‌شان بسیار فعال‌تر بودند و در مسائل و فعالیت‌های مربوط به حضرت امام خمینی و کلاس‌ها و جلسات ایشان شرکت می‌کردند، در نتیجه فقط نمی‌شد به گفته‌های خانم باوقار تکیه کرد. یعنی حتماً نیاز به پژوهش بود. لازم بود روایت‌های ایشان تکمیل شود و من در روایت این ماجراها از دو نفر از فرزندان ایشان یعنی حجت‌الاسلام محمد فردوسی‌پور و دکتر مجتبی فردوسی‌پور خیلی استفاده کردم. این دو نفر حافظه تاریخی‌شان کاملاً منطبق بر وقایع بود، بسیاری از گفته‌های مادر را تصحیح یا تکمیل می‌کردند و گفته‌های جدیدی به کار اضافه می‌شد و نمی‌شد که اثر صرفاً از نگاه یک نفر روایت شود، چون روایت دچار آشفتگی می‌شد و خانم باوقار همه ماجرا را تعریف نمی‌کرد و نمی‌شد شبکه راویان را در قول ایشان بگنجانم و به همین دلیل زاویه دید دانای کل را انتخاب کردم تا به مسائل خارج از منزل و خارج از اختیار و اراده او نیز بپردازم و جنبه‌های سیاسی کار که بر آن تأکید داشتم را بتوانم در اثر بیاورم. این کار جز در قالب دانای کل به بلوغ و پختگی نمی‌رسید.

تسنیم: تقریباً سوژه تمام کتاب‌های شما زنان هستند؛ چه زنی که مادر است، چه زنی که همسر است. روایت زندگی زنانی معمولی مثل خانم باوقار که همسر یک مبارز انقلابی است چه قدر اهمیت دارد؟ این نوع روایت‌ها چه کمکی به برداشت جامعه از زن و تصویرسازی زن ایرانی معاصر می‌تواند داشته باشد؟ کتاب‌های شما دنبال رقم زدن چه اتفاقی در ذهن مخاطبش است؟

همه زن‌هایی که من روایت‌هایشان را نوشتم اول از همه برای پاسخ به دغدغه و انگیزه خودم بوده است. روایت زندگی اینها بخش گمشده‌ای از تاریخ معاصر ماست. یکی از مظلومیت‌های زن ایرانی این است که درست و کامل روایت نشده است. ربطی به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و مدافعان حرم هم ندارد. در طول تاریخ هیچ‌جا زن ایرانی درست روایت نشده است. چه آنجا که در مشروطیت تفنگ به دست گرفت و شهید شد و چه آنجایی که در قضایای ملی شدن صنعت نفت فعالیت کرد و کسی او را به یاد نیاورد و چه آنجایی که در زمان پهلوی اول اتفاقات ناخوشایدی در قضیه منع حجاب رخ داد.

همچنین در خشکسالی‌ها، در سیل و زلزله، در تحولات اجتماعی و... هیچ‌جا زن ایرانی درست و کامل روایت نشده. اینکه برگردیم به گذشته و این روایت را انجام دهیم خیلی لازم و ضروری است. اینکه از زنان عصر صفوی، از زنان شجاع دوران قاجار، از جنگ‌های دوران زندیه و افشاریه و حضور زنان هیچ روایت درستی نداریم، این نقص ماست و این کمبود و فقر روایت باعث می‌شود نتوانیم زن ایرانی امروز را نیز درست بشناسیم. همین باعث می‌شود که بپرسند مگر ما چه داریم و مگر چه کردیم؟

وظیفه می‌دانم بار نقل این روایت‌ها را در حد توان و دانش محدود خودم بر دوش بکشم. شاید کسی با دانش بیشتر بتواند درباره زنان دوره صفویه داستان یا رمانی عالی بنویسد. حتی به نظر من ما زن را در تاریخ اسلام هم درست و کامل روایت نکردیم. حضرت زهرا و حضرت زینب، حضرت خدیجه و آمنه (سلام خدا بر آنها) هیچ‌کدامشان را درست روایت نکردیم. انگشت‌شمار هستند آثاری که در این زمینه نوشته شده‌اند. ما این نقص را تا کجا می‌توانیم ادامه دهیم؟ چقدر می‌خواهیم غفلت کنیم؟

چند روایت معتبر از همسایگی با خانواده امام خمینی (ره) از نجف تا جماران

در قضیه دفاع مقدس ما علاوه‌بر آنکه جنگ مردانه و نظامی‌اش را می‌بینیم، باید مسائل خانوادگی و اجتماعی‌اش را هم ببینیم. رزمنده‌ها از دل این اجتماع، از خانه‌هایی میان همین کوچه و خیابان‌ها و از دامان این مادرها اعزام شدند و جنگیدند. سراغ اینها می‌روم دقیقاً به این دلیل که می‌خواهم یک روایت درست از زن ایرانی نشان دهم. باید یک روایت کامل از زنان تهیه کنیم و تکه‌های این جورچین را کنار هم بگذاریم تا شمای کلی و تاریخی زن ایرانی را به ما نشان دهد. هرکدام از این کتاب‌ها روایت عبور زن ایرانی است از بحران‌هایی که در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی خودش داشته است. این بحران یا جنگ است یا مهاجرت یا اسارت یا دیگر تنش‌ها. هرکدام از اینها می‌تواند موضوع یک روایت باشد و ما باید سراغ این افراد برویم و هیچ‌کس مستحق‌تر از خود ما برای کشف و روایت این ماجراها نیست.

خواندنی شود، ماندنی هم می‌شود

تسنیم: در سال‌های اخیر کتاب های متعددی از دفاع مقدس منتشر شده‌اند که خیلی‌هایشان خواندنی نیستند، روایت‌های یک دست و خطی دارند و جذابیت چندانی ندارند. شما اشکال انتشار این کتاب‌ها را چه می‌دانید و چه راهکاری سراغ دارید که کتاب‌های بهتر و باکیفیت‌تری منتشر شوند؟

اولین اشکال این است که برای برخی از ناشران و نویسنده‌ها راوی‌ها صرفاً یک سوژه و پروژه هستند و می‌خواهند پروژه را زودتر تمام کنند. برای من راویان یک سوژه نیستند. یک مادر یا همسر شهید یا هر زن ایرانی که قصه‌ای داشته باشد، یک پروژه و سوژه نیست. من با آنها زندگی می‌کنم، با او هم نفس می‌شوم. نه صرفاً اینکه به صورت فیزیکی مرتب مزاحمش شوم. با تمام وجود همه فکر و ذکر و ایده‌هایم را به او می‌دهم و از او همه فکر و ذکر و ایده‌هایش را می‌خواهم. اینکه کتاب‌ها خواندنی نیستند به خاطر این است که نویسنده‌ها به جای نویسندگی، گزارش‌نویسی می‌کنند.

این کوره‌ای است که سازمان‌ها و نهادها و ناشران کمیت‌گرا سعی می‌کنند به آن بدمند و قلم را به دست کسانی می‌دهند که نه روایت و ادبیات را می‌شناسند و نه نیاز جامعه را. به او سوژه را می‌دهند و قرارداد می‌بندند و کتاب می‌خواهند. وقتی یک نفر به شکل سوژه به فردِ راوی نگاه کند، هدفش این می‌شود که طی ده‌بیست جلسه یا اصلاً 100 جلسه مصاحبه، گزارشی تهیه کند و تحویل ناشر دهد. ادبیات در این کارها حضوری ندارد و کاری که وجه هنری و ادبی نداشته باشد، کار ماندگاری نیست. در حد یک سند است و ارزش بیشتری پیدا نمی‌کند. وقتی این اسناد می‌تواند به دست مردم برسد که خواندنی باشد. خواندنی شود، ماندنی هم می‌شود.

برخی از گزارش‌نویس‌هایی که از کلاس‌ها و کارگاه‌های تاریخ شفاهی بیرون می‌آیند و به هر یک، یک سوژه می‌دهند و از آنها کتاب می‌خواهند متأسفانه ادبیات را نمی‌فهمند. رمان نمی‌خوانند، تاریخ نمی‌خوانند. نمی‌دانند از این سوژه چه می‌خواهند و دنبال چه وجهی از زندگی او هستند. بالتبع نویسنده یک سیر خطی به ماجرا می‌دهد و تمام. هم نویسنده‌ها کم‌مطالعه هستند و هم آنهایی که سفارش می‌دهند می‌خواهد کتاب با یک حق‌الزحمه بسیار پایین نوشته شود. عمده ماجرا که می‌تواند جلوی این آسیب را بگیرد - که دارد تاریخ شفاهی و مستندنگاری ما را خراب می‌کند - این است که ناشرها و خانواده‌ها و راویان به هر کاری راضی نشوند. تا وقتی این کارها توسط نهادهایی که اصلاً برایشان مهم نیست خروجی‌هایشان خواننده دارد یا نه، چاپ شود این مسیر اشتباه ادامه پیدا می‌کند. این ریل‌گذاری غلطی است که باید مسیرش به سمت هنر و ادبیات تغییر پیدا کند.

نگاهی به کتاب حوض شربت / سوژه‌ای برای ساخت ساعت‌ها سریال جذاب از تاریخ معاصر

علت اصلی فقر فیلمنامه خوب، فقر کتاب‌های ادبی خوب است

تسنیم: یکی از نکات بسیار مهم کتاب «حوض شربت» این است که بسیار پرماجرا و پرکشش پیش می‌رود و با وجود اینکه خواننده می‌داند این اتفاق‌ها در گذشته روی داده و تمام شده، دنبال کردن ماجراها برایش بسیار جذاب است. به نظرم این کتاب می‌تواند سوژه ساخت ساعت ها سریال باشد که هم تاریخ معاصر دارد، هم حضور زنان را دارد و هم روایتی از بیت حضرت امام و تاریخ مبارزات سیاسی انقلاب را. به نظر شما حلقه مفقوده تبدیل نشدن کتاب‌های خوبی مثل کتاب شما به سریال چیست؟

بزرگترین حلقه مفقوده همین داستان نداشتن و روایت نداشتن در کتاب‌هاست. اگر کتابی داستان و آنی داشته باشد حتماً فیلمسازی پیدا می‌شود که دلش بخواهد آن داستان را بسازد. علت اصلی فقر فیلمنامه خوب، فقر کتاب‌های ادبی خوب است. اگر این دو تکمیل شود، قطعاً فیلمسازها دنبالش می‌روند. نکته دوم اینکه خیلی‌وقت‌ها کتاب‌های خوب به دست فیلمساز نمی‌رسد و فیلمساز مجبور است فیلم‌هایی برگرفته از ماجراهای دیگر کشورها و ملت‌ها بسازد. ما اصلاً نیاز به تقلید از کتاب‌ها یا فیلم‌های سایر ملل نداریم. آن‌قدر این مرز و بوم به خودش داستان و حماسه و ماجرا دیده که نیازی به آنها نیست و حتی می‌تواند ملت‌های دیگر را هم از نظر قصه و ماجرا تغذیه کند.

یک بخش ماجرا هم به ناتوانی و تنبلی من نویسنده برمی‌گردد. سراغ این ماجراها نمی‌روم چون نوشتنش واقعاً سخت است. «حوض شربت» واقعاً سخت‌ترین کارم تا الان بوده است. به‌دلیل کار پژوهشی طاقت‌فرسایی که داشت. همسرم در پژوهش این اثر به من خیلی کمک کرد ولی کار سختی بود که سه سال وقت ما را گرفت. پژوهش کارهای دیگرم این اندازه وقت‌گیر و مردافکن نبود. مثلاً در «خاتون و قوماندان» درباره افغانستان چندین رمان و سفرنامه خواندم و با توجه به مجاورت فیزیکی و معنوی و همزیستی خودم با افغانستانی‌ها دیگر خیلی کار پژوهشی دقیق تاریخی منسجم لازم نداشت. اما در «حوض شربت» اگر یک واقعه جابه‌جا می‌شد سندیت کاری مرتبط با امام خمینی (ره) زیر سئوال می‌رفت و اگر یک آدم تاریخ‌فهم کتاب را می‌خواند پی به اشتباه بودن مطالب می‌برد.

پورواجد: سایه مسائل امنیتی از جذابیت متن کتاب‌ها کم کرده / وردیانی: نوشتن کتاب دفاع مقدسی با اطلاعات غلط؛ کاغذ حرام کردن است

از این جهت اگر ما نویسنده‌ها کار خودمان را درست انجام دهیم و بعد نهادهایی حلقه ارتباط نویسندگان و فیلمسازان شوند این مشکل تا اندازه زیادی حل می‌شود. الان به همراه تیمی در حال نگارش فیلمنامه سینمایی و سریال «خاتون و قوماندان» هستم. به این نتیجه رسیدیم که بهترین کار این است که یک کارگردان هم از ابتدا کنار تیم نویسنده باشد که با هم پیش برویم. برای تولید کار قوی و مؤثر تیم نویسنده و تیم کارگردانی باید کنار هم کار را پیش ببرند. یکی از وظایف صداوسیما یا وزارت ارشاد همین برقراری ارتباط بین نویسنده‌ها و فضای سینما و تصویر است.

دستمزد بسیار پایین نویسندگی از دلایل انتشار کتاب‌های بی‌کیفیت است

تسنیم: قطعاً درآوردن چنین مستندنگاری یک‌دستی از زندگی شخصی که زوایای گوناگونی دارد، آن هم در قالب روایی، کار بسیار دشواری است و نوشتنش حتماً زمان‌بر است و از روی کتاب کاملاً می‌توان متوجه شد که شما چه قدر وقت صرف نوشتن این اثر کرده‌اید و به‌قولی استخوان خرد کرده‌اید. اما در کنار انجام این کار طاقت‌فرسا یکی از گلایه‌های نویسنده‌های دفاع مقدس این است که با توجه به هزینه و وقتی که برای نوشتن یک کتاب انجام می‌دهند، به هیچ عنوان نویسندگی برایشان شغل نیست و درآمدی برایشان ندارد. نظر شما درباره این وقت گذاشتن و هزینه کردن و مابه‌ازایی که در قبالش دریافت می‌کنید، چیست؟

من موافق گلایه دوستان نویسنده هستم. یکی از مواردی که باعث می‌شود کارها را باعجله و بدون تأمل بنویسند و بعد برسد به این سیر خطی و تکراری و کلیشه‌ای، همین ماجرای دستمزد پایین است که نویسنده بگوید مگر من چه قدر بابت نوشتن این کتاب دستمزد می‌گیرم که دوسه سال برایش وقت بگذارم؟ این دستمزدهای کم، بالاخره در کار نویسنده‌ها اثر می‌گذارد. روش من این است که شخصاً تا جایی که بشود خودم را اسیر قرارداد نمی‌کنم. اولاً با ناشری قرارداد نمی‌بندم تا بتوانم کاری را که خودم می‌خواهم انجام دهم و بعد کار که آماده شد آن را به ناشری که ارزشش را بفهمد تحویل می‌دهم. خیلی هم وقت برای کتاب‌هایم می‌گذارم. مثلاً برای «حوض شربت» در مجموع سه سال درگیر بودم. با اینکه می‌توانستم زودتر کتاب را تمام کنم، این کار را نکردم. یک بار کتاب را نوشتم، اما چون آن چیزی که می‌خواستم نشده بود با توجه به منابع و پژوهش‌های جدید دوباره از اول کتاب را نوشتم. این به جز بازنویسی‌های ویرایش‌گونه متداول و همیشگی بود. البته آنچه که با ناشران در مسائل مالی به توافق می‌رسیم اصلاً کفاف این سه سال را نمی‌دهد.

متأسفانه اصلاً نمی‌توان این طور برآورد کرد که مثلاً یک کارمند خیلی معمولی در سه سال چه قدر درآمد دارد و به همان میزان دستمزد نویسنده چنین اثری شود! از طرفی با نویسنده‌هایی درگیر هستیم که مرتب کار فله‌ای و ارزان و بی‌کیفیت تحویل می‌دهند و بسیارزی از ناشرانِ «بچاپ و بفروش» هم خیلی توجهی به این مسائل ندارند.

گاهی ناشران قراردادهایی را می‌بندند و رقم‌هایی را می‌گویند که بیشتر شبیه شوخی است. لذا من به‌لحاظ مادی و مالی خیلی نمی‌توانم از شغل نویسندگی دفاع کنم و حتی نمی‌توانم بگویم که نویسندگی در ایران یک شغل است. تقریباً هیچ امتیازی حتی از نظر بیمه و مسائل حمایتی هم ندارد. بالاخره یک فرد تا کارش به اصطلاح گُل کند و به‌عنوان نویسنده صاحب اثر، دیده و شناخته شود هر چقدر هم بااستعداد باشد ده سالی از عمرش می‌رود. این ده سال هم واقعاً هدر رفت عمر محسوب می‌شود، مگر اینکه خود نویسنده به این نتیجه برسد که کار خوبی انجام می‌دهد و به درآمدش فکر نکند؛ هرچند برای نویسنده مهم است که وقتی چیزی می‌نویسد دیگران هم بخوانند.

نویسندگی در کشور ما شغل نیست / به حقوق کارگری هم راضی هستیم!

یکی از دوستان می‌گفت اگر در کشورهای دیگر بخواهند سوژه‌ای به نویسنده بدهند، فضای مشترکی برای نویسنده و راوی تهیه می‌کنند. مثلاً خانه‌ای را به این دو نفر می‌دهند تا مدتی با هم زندگی کنند و یکدیگر را بشناسند و روایت هم را کاملاً بفهمند تا نویسنده بتواند بنویسد. ولی این اتفاق اصلاً در کشور ما نمی‌افتد و این جزء فانتری‌های ذهنی یک نویسنده تلقی می‌شود و کسی به آن فکر نمی‌کند که می‌شود از این دریچه هم به ماجرا نگاه کرد. ارزان دیدن ماجرای تولید کتاب و نویسندگی و نوشتن، حداقل در موضوعی که ما می‌نویسیم باعث شده به انتشار کتاب‌های بی‌کیفیت دامن زده شود. البته همه این حرف‌ها منافاتی با اخلاص داشتن و برای خدا نوشتن خصوصاً در رابطه با شهدا و خانواده شهدا ندارد. بسیاری از نویسندگان این حوزه سلوک‌شان این است، چیزی که من بهره کمی از آن دارم و امیدوارم شهدا در این زمینه دستگیرم باشند.

تسنیم: چرا حتی کتاب‌های خوب و خواندنی در حوزه ادبیات انقلاب اسلامی و یا فرهنگ پایداری آن‌طور که باید و شاید به دست مخاطب به خصوص نسل جوان نمی‌رسند، چه کار باید کرد که کتاب‌های خوب بیشتر دیده و خوانده شود؟

به لحاظ تخصصی اگر نگاه کنیم این مسئله به ناشر برمی‌گردد. مثلاً برای کتابی در قواره «حوض شربت» هنوز رونمایی هم گرفته نشده است. یعنی این کتاب هنوز جدی گرفته نشده است. انتشار «حوض شربت» به ماجرای جابه‌جایی مدیران در نشر برخورد کرد و مسائل این‌چنینی باعث شد که این اثر دیده نشود. با توجه به اینکه این کتاب موضوع و بازه زمانی گسترده‌ای دارد، به بهانه‌های مختلف می‌توان به آن پرداخت. هفتم تیر ماه، روز زن یا نیمه خرداد و سالگرد رحلت امام (ره) و.... «حوض شربت» با ایام‌الله‌های مختلفی مرتبط است که می‌توان به آن بهانه درباره‌اش سخن گفت.

از مغفول و مهجور بودن «حوض شربت» ناراحتم

وقتی ما به نجف رفتیم و وارد بیت حضرت امام (ره) شدیم، آنجا یک روحانی بود، زائران را آورده‌بودند و او به‌عنوان یک راوی باتجربه برای زائران درباره خانه تاریخی امام خمینی (ره) صحبت می‌کرد، اما پنج‌شش مورد اشتباه تاریخی و جغرافیایی درباره بیت امام (ره) در کلامش بود. تعجب کردم و خلوت که شد اشتباهات را به ایشان یادآور شدم. وقتی دیدم با تشکیک به حرف‌هایم نگاه می‌کند، خودم را معرفی کردم و گفتم من کتابِ این خانه و این کوچه را نوشته‌ام. این کتاب می‌تواند به عنوان تاریخچه مستندی از بیت حضرت امام (ره) و ماجراهای ایام تبعید در نجف معرفی شود ولی این اتفاق نمی‌افتد و آن بُعد رسانه‌ای را که باید ناشران چاشنی کارشان کنند، ندارند. امیدوارم اتفاق خوبی برای «حوض شربت» بیافتد. من خودم خیلی دلم برای «حوض شربت» می‌تپد، کاری است که سه سال عمرم را صرفش کردم و ناراحتم از اینکه این قدر این کتاب مغفول و مهجور مانده است. از جهتی خود خانواده خیلی می‌توانند مؤثر باشند، چون به لحاظ جایگاه اجتماعی فرزندان شیخ اسماعیل فردوسی‌پور، الان هر کدام جایگاهی دارند. بحثم این نیست که از جایگاهشان استفاده کنند و جزء خلقیات این خانواده هم نیست، اما به عنوان عضوی از این خانواده می‌توانند کاری کنند که تقدیری باشد از مجاهدت‌های مادرشان. یا اینکه رسانه‌ها و مطبوعات سراغ کتاب بیایند و آن را به جامعه معرفی کنند. از طرف دیگر ما در مطبوعات خبرنگار کتاب باسواد خیلی کم داریم. کسانی که کتاب‌ها را بخوانند و کار ترویجی و تبلیغی برایشان انجام دهند. خیلی از کتاب‌های مورد نیاز حتی در کتابخانه‌های عمومی کشور وجود ندارند. وقتی به شهرهای مختلف دعوت می‌شوم می‌گویند ما کتاب‌های شما را نداریم، می‌توانید آنها را به ما هدیه بدهید؟! همه چیز برای نخواندن کتاب و دیده نشدن کتاب دست‌به‌دست هم داده‌اند! و این اصلاً اتفاق خوبی نیست.

خیلی دوست داشتم جلد دومی هم باشد اما انگیزه‌ای برای ادامه این ماجرا ندارم

تسنیم: با توجه به اینکه «حوض شربت» در حوالی سال‌های ابتدایی دهه 60 به پایان می‌رسد، جلد دومی هم دارد و آیا قصد دارید ماجراهای این خانواده را در سال‌های بعدی هم بنویسید؟

موقعی که این کتاب را می‌نوشتم به ماجراهای دیگری برخوردم. مثل بمب‌گذاری دفتر ریاست جمهوری که خودش یک کتاب مفصل است و جای کار زیادی دارد و پر از اتفاقات جالب و پرتنش اجتماعی و سیاسی است. هدفم این بود که «حوض شربت» بشود «فصل مبارزه» و کتاب بعدی «فصل مسئولیت‌» باشد که باز هم با زاویه‌دید و نگاه خانواده فردوسی‌پور و خانم باوقار اتفاقات دهه 60 و ماجراهای عجیب و ملتهب آن دوران را روایت کنم. اینکه چطور در دهه 60 ما از آن همه بحران عبور کردیم؟ چطور آن همه ترور و بمب‌گذاری و خون‌ریزی را از سرگذراندیم؟ در تاریخ چیزهایی آمده است اما اینکه در قالب روایی و شیرین بیاید، چیز دیگری است. گرچه که «حوض شربت» رمان و داستان نیست و کاملاً مستند نوشته شده است. خیلی دوست داشتم جلد دومی هم باشد اما انگیزه‌ای برای ادامه این ماجرا ندارم. کسی هم تا الان این کار را از من نخواسته و جلد اولش هم هنوز دیده نشده و خلاصه فعلاً عطایش را به لقایش بخشیده‌ام. هرچند مهم نیست که کسی سراغش بیاید یا نه، چون ما مأمور به انجام وظیفه خودمان هستیم اما با توجه به ماجراهای پیش‌آمده انگیزه اش را ندارم تا اینکه ببینیم در آینده چه پیش می‌آید.

گفت‌وگو با مریم قربان‌زاده درباره «حوض شربت»/ روایت درست از زن ایرانی گمشده تاریخ معاصر است 2