30 هزار دانشجوی پزشکی در سال 1404 یعنی 15 برابر ظرفیت، یعنی فاجعه
«ما توان 2 هزار نفر پذیرش یا حداکثر 2500 نفر را داریم، اما آمار را به 16 هزار نفر و 13 هزار نفر رساندند؛ کیفیت آموزش هم عملا یکپنجم و یکهشتم شده و شما به جای اینکه 2 هزار نفر را متناسب با ظرفیت واقعی آموزشی و اجرایی پذیرش کنید، 16 هزار نفر را پذیرش کردید.»
خاطرتان هست که در دهههای 60 و 70 چقدر تب پذیرش در رشتههای پزشکی داغ بود، هر چند که قبول شدن در رشتههای پزشکی همچنان پر افتخار است و کسی هم منکر آن نیست، اما این واژه دهان پرکن دکتر شدن حتی در دههها و سالهای اخیر بهرغم کم شدن تعداد دانشجویان همچنان مورد توجه بود ولی جالب است بدانید که ماجرا به همین جا ختم نمیشود و این روند از همان زمان تا به امروز با سرعت زیاد در حال حرکت است تا جایی که طبق آمار میزان فارغالتحصیلان رشتههای پزشکی بین سالهای 80 تا 90 حدود 60 هزار نفر بوده و این عدد فقط برای سال 1403 و 1404.30 هزار نفر است.
به گزارش اعتماد، اینطور که آرمان سورانی، متخصص و جراح مغز و اعصاب میگوید: با اینکه میگویند ما در همه بخشها کمبود دکتر داریم، اما واقعیت این نیست؛ ما همواره در سنوات گذشته شاهد افزایش پذیرش رشتههای پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی مثل تمام رشتههای دیگر بودیم. این نیاز هم همیشه متناسب با شرایط علمی و وضعیت درمانی کشور و طبق نیاز وزارت بهداشت و سازمان سنجش به شورای عالی انقلاب اعلام میشد؛ اما ماجرا اینطور نیست و متاسفانه در سه سال گذشته به علت کارشناسیهای غیردقیق و بعضا شاید غرضورزانه که در بدنه وزارت بهداشت و به ویژه در دولت قبلی بود بین سالهای 1400 تا 1403 با 20 درصد افزایش پذیرش دانشجو در رشتههای دندانپزشکی، داروسازی و سایر رشتههای پزشکی مواجه بودیم و این خیلی بیشتر از ظرفیت و خارج از توان زیرساختهای کشور است.
این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
ماجرای اطلاعات اشتباهی که از سوی وزارت بهداشت دولت سیزدهم به شورای عالی انقلاب فرهنگی و سازمان سنجش مبنی بر کمبود دانشجوی پزشکی داده بودند، چیست؟
بین سالهای 1400 تا 1403 ما افزایش 20 درصدی در جذب دانشجوی پزشکی داشتیم در حالی که با توجه به کمبود زیرساخت و از همه مهمتر استادان حاذق و برجسته در همه رشتههای پزشکی این کار اشتباه بود، البته دلیل این اشتباه هم اطلاعاتی بود که به سازمان سنجش و بعد از آن به شورای عالی انقلاب داده شد. یک نیاز القایی و کاذب کمبود پزشک را در بدنه درمانگر ایجاد و همین موضوع شورای عالی انقلاب را مجبور کرد که مصوبه افزایش 20درصدی پذیرش دندانپزشکی، داروسازی و بالاخص رشتههای پزشکی را تصویب کند.
این رویه متاسفانه منجر به بروز ناهنجاریهایی شد و با اطلاعرسانی فعالان صنفی، استادان دانشگاه، هیات علمیها و سازمان نظام پزشکی پای اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی به ماجرا باز شد و مسوولان شورای عالی انقلاب فرهنگی ماجرا را پیگیری کردند و در نهایت مشخص شد که بهرغم وعده و وعیدها و صحبتهای گفته شده توسط کارشناسان وزارت بهداشت و شخص بهرام عیناللهی، وزیر بهداشت دولت سیزدهم، این افزایشها بعضا شرایط اسفباری را در روند آموزش دانشجویان رشتههای پزشکی ایجاد کرده است.
زمانی تصمیمهای ناکارآمد مسوولان دولت سیزدهم عیانتر شد که عبدالحسین خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در یک مصاحبه تلویزیونی به کارهای کارشناسی شده اشاره کرده و گفته بود: «شرایط و زیرساختها فراهم نیست و امکان آموزش وجود ندارد. مصوبه کنونی متوقف میشود و مسوولان وزارت بهداشت فعلی نیز موافق این قضیه هستند.
سازمان نظام پزشکی هم به عنوان متولی امور پزشکان در کنار بقیه قرار گرفتند و فعلا مصوبه افزایش ظرفیت متوقف شده و نکته مهم اینکه ظرفیت آموزش پزشکی به حدی رسیده که متاسفانه نه تنها افرادی که در حال آموزش هستند را متاثر میکند، بلکه طی سالهای آینده نیز موجب تشدید روند اختلال آموزش خواهد شد.»
یعنی این مشکل جذب بیشتر در دولت قبل اتفاق افتاده و در دورههای قبل شرایط خوب بود؟
خیر، طبق آمار و مستندات سازمان نظام پزشکی بین سالهای 1380 تا 1390 حدودا 60 هزار نفر در سه رشته پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی فارغالتحصیل شدند. یعنی در این 10 سال به ازای هر سال 6 هزار نفر فارغالتحصیل شدند. در آن سالها جمعیت آنقدر زیاد نبود که ما نیاز و تا این حد افزایش فارغالتحصیل پزشکی داشته باشیم.
با توجه به آمار و مستندات سازمان نظام پزشکی این افراد احراز شدند و کد نظام پزشکی دریافت کردند، از طرفی ما در سالهای 1402 و 1403 حدودا 20 هزار نفر عضو جدید در سازمانهای نظام پزشکی در مقطع دکترا داشتیم. یعنی پزشکی، دندانسازی، داروسازی مخصوصا PHD پزشکی به پیچیدگی رشتههای دیگر نیست.
این 20 هزار نفر یعنی یکسوم آن 10 سال. مقایسه کنید طی 10 سال ما 60 هزار نفر در سال 80 تا 90 داشتیم، اما در دو سال اخیر به استثنای امسال که هنوز آمارش به دست نیامده، 20هزار نفر بود یعنی سالانه 10هزار نفر که این تقریبا 2 برابر افزایش داشته و از آمار واقعی به شدت خارج شده و افزایش پیدا کرده است.
آیا آمار دقیقتری دارید که نشان دهد میزان جذب در همین سه سالی که اشاره میکنید، چقدر است؟
در سال 1400 حدود 8 هزار نفر و در سال 1401 حدود 9600 نفر و در سال 1402 دو هزار نفر به این رقم اضافه و عدد به 12هزار نفر رسید. این رقم در سال 1403 و 1404 بین 29 تا 30 هزار خواهد رسید، یعنی نصف کل پذیرش سالهای 80 تا 90 و این عدد وحشتناک است. این پیک ورودی در حالی وارد دانشگاه میشود که نهتنها زیرساختهای ما تقویت نشده، بلکه استادان به علل مختلف در 15 -10 سال اخیر از کادر درمانی و آموزشی دانشکدههای علوم پزشکی ما خارج شدهاند.
از طرفی هر چند عدد دقیقی وجود ندارد، اما در رشتههای تخصصی از حدود 5 استاد تمام که بازنشست شدند، شاید یک نفر یا دو نفر جایگزین شدند که همسنگ همان استاد باشند در واقع ظرفیت آموزشی ما در دهه اخیر یکچهارم یا یکپنجم شده است. از طرفی ما دیگر استاد مثل نسل طلایی گذشته که 30-20 سال طبابت داشتند را نداریم و دلیل آن هم سیاستهای اشتباه دهههای اخیر است.
تصمیمگیران حوزه بهداشت و درمان از یک طرف ظرفیت جذب دانشجو را آنقدر بالا بردند تا جاییکه نسبت به 15 سال اخیر سه برابر شده از طرف دیگر کیفیت آموزشی، توان آموزشی استادان، محیط آموزشی، امکانات بیمارستانها، تختها و بیماران آموزشی را به یکچهارم تا یکپنجم رساندند. بیمارستانهای خصوصی هم که به صورت خیلی قوی فعال و حجم زیادی از بیماران به مراکز خصوصی شیفت داده شدند و از همه مهمتر بودجههای آموزشی اکثرا تخصیص نیافته یا در محلهای غیرآموزشی مصرف شده است.
با توجه به همه نکاتی که گفتید ظرفیت منطقی پذیرش دانشجوی پزشکی در کشور چقدر است؟
ما توان 2 هزار نفر پذیرش یا حداکثر 2500 نفر را داریم، اما آمار را به 16 هزار نفر و 13هزار نفر رساندند؛ کیفیت آموزش هم عملا یکپنجم و یکهشتم شده و شما به جای اینکه 2 هزار نفر را متناسب با ظرفیت واقعی آموزشی و اجرایی پذیرش کنید، 16هزار نفر را پذیرش کردید. این وسط یک آسیب دیگر هم ایجاد میشود، فردی که قبلا با استعداد بوده، خودش درس خوانده و درصدهای خوبی در رشتههای زیستشناسی، شیمی، ریاضیات و فیزیک که لازمه رشتههای پزشکی از جمله دندانپزشکی، داروسازی و زمینشناسی یا پزشکی است را کسب کرده، وقتی در محیطی که با 8 برابر ظرفیت راندمان واقعی باید اداره شود، قاطی گذاشتید و آن کسی هم که میتوانسته آموزش کافی بگیرد عملا از آموزش محروم میشود.
قطعا شما تصاویر متعددی را طی چند سال اخیر میبینید که حدود 40-30 دانشجوی پزشکی بالای سر بالین بیمار هستند. شما خودتان را جای یک بیمار بگذارید. یک بیمار را حداکثر دو نفر میتوانند معاینه کنند که احترام و اصل کرامت انسانی بیمار در کنار اصول درمانی بیمار حفظ شود. آن هم در کیسهای خیلی ساده و بدون عارضه که بیمار شرایط پذیرش و آموزشی در محیط داشته باشد. از طرفی هم دیده شده دانشجویان اصلا بیماران بیسیک و ابتدایی را معاینه نکردند و فارغالتحصیل میشوند تا جایی که از درمان اصولی حتی اورژانسی عاجز هستند.
طبابت امر مهم و ریسکپذیری است، با کمترین درصد، ممکن است تشخیص بیماری شما تغییر کند. در کتب همواره بر استثنائات در امر پزشکی تاکید شده و کوچکترین مسالهای در معاینه بالینی و دانش و شرححال بیمار میتواند تشخیص را تغییر دهد و جان بیمار را نجات دهد یا جان او را بگیرد و همه این موارد مهم در افزایش ظرفیتها از بین رفته است.
یک موضوع مهمی که باید به آن اشاره شود، بحث هزینههای آموزشی است، آیا آماری از آن وجود دارد؟
طبق ارزیابی که سال 1401 انجام شد برای تربیت پزشک عمومی، یک میلیارد تومان برای هر دانشجوی پزشکی هزینه میشود. این دانشجو باید 300 واحد درسی که بالای 170 واحد عملی و 260 واحد تخصصی حداقل دارد را طی 7 سال دوره تحصیل طی کند. این یک میلیارد هزینه آموزش، فقط روی کاغذ است و در واقع هزینهها برای آموزش بسیار بالاتر خواهد بود و دانشجو نیازمند زیرساخت، بیمارستان، درمانگاه، بیمار آموزشی، استاد، یونیت، تجهیزات، آزمایشگاه، سالن آناتومی، جراحی، میکروبشناسی، بیوشیمی، تامین خوابگاه، تغذیه، امور رفاهی و همه این موارد است و این هزینهها بسیار سرسامآور است. در کشورهای پیشرفته مدت آموزش پزشکیشان بسیار کوتاهتر از کشور ماست و دانشجویان خیلی حمایت میشوند.
اما در کشور ما این حمایتها کمتر و دوره تحصیل هم طولانیتر است. به صورت میانگین ما نیاز به 100 استاد دانشگاه برای فارغالتحصیلی یک دانشجوی پزشکی داریم و با پوشش حداقل 500 هزار نفر، یک دانشگاه علوم پزشکی میتواند دانشجوی پزشکی خوبی را با وجود تامین حداقل 100 استاد و حداقل زیرساختهای لازم تربیت کند.
وقتی شما بحث هزینههای آموزشی را نسبت به سرانه پزشک به جمعیت مقایسه میکنید، میبینید کشورهای نزدیک ما مثل کشورهای عربی یک GDP یا همان سرانه به دلاری که برای امر بهداشت و درمان و آموزش تخصیص میدهند شاید 6 برابر کشور ما باشد؛ مثلا حدود 23 هزار دلار هزینه سالانه یا GDP برای امر آموزش و درمان پزشکی تخصیص پیدا میکند، در کشور ما این رقم 4هزار دلار است. اما شاخص ما عملا تقریبا دوسوم شاخص آن کشور است.
وقتی آمار بررسی میشود، میبینیم که ما نه تنها کمبود نیروی پزشکی در امر عمومی و تخصص در رشتههای دندانپزشکی، داروسازی و پزشکی نداریم، بلکه زیاد هم داریم. ما حدود 65 هزار پزشک عمومی، 50 هزار متخصص و فوق و 15 هزار رزیدنت در هر سال داریم.
کل پروانههایی که به صورت فعال در سطح شهر در کل کشور داریم حدود 100هزار تاست و حدود 60هزار نفر هم بدون پروانه مشغول هستند و در نتیجه حدود 160 هزار تا 180 هزار نفر بدنه درمان داریم. از طرفی آمار اشتغال نشان میدهد که 40 درصد این پزشکان به امر طبابت مشغول هستند و 60درصدشان از امر طبابت خارج شدند. علت چه بوده؟ علل مختلف، مسائل مالی و اجتماعی و بعضا سیاستهای نادرست کشور نسبت به مسائل کلان سلامت.
وقتی پزشک اهمیت اجتماعی، اقتصادی و آینده کاری خودش را مبهم بداند قطعا از طبابت خارج میشود. این فرد، فرد باهوشی است و جزو درصدهای زیر یک درصد کنکور است که هیچگاه باخت نمیدهد و کارش را تغییر میدهد. این آمار، مستند است و شما در سازمان نظام پزشکی میتوانید این اعداد را به راحتی به دست بیاورید یا از نهادهای مختلف وزارت بهداشت قابل استحصال است.
ما نیاز به 80 هزار درمانگر داریم و این 80 هزار نفر را به صورت فعال در کشور داریم. از طرفی هم 80 هزار پزشک دیگر به صورت غیرفعال در کشور هستند پس نه تنها کمبود نداریم، بلکه یک پتانسیل 50درصدی از نیروهای خفتهای که از بازار و سیستم درمان خارج شدند را هم داریم و میتوانیم با سیاست مناسب آن را احیا کنیم. برای همین میگوییم ما کمبود پزشک در کشور نداریم؛ کمبود توزیع داریم و نیرویی هم که تربیت کردیم حاضر نیست برایمان خدمترسانی کند.
یعنی میتوان گفت که ما با بحران روبهروییم؟
ببینید؛ یکبار دیگر میگویم ما توان پرورش 2هزار نفر دانشجوی پزشکی را در سال در بهترین حالت خواهیم داشت. یعنی پزشکی که وقتی وارد جامعه میشود واقعا دکتر حاذقی باشد و مردم از او راضی باشند، در حال حاضر عددی که ما برای پذیرش امسال و سالهای بعد داریم حدود 17-16 هزار خواهد بود. یعنی 8 برابر ظرفیت واقعیمان.
با اینکه شورای عالی انقلاب فرهنگی افزایش پذیرش ظرفیت دانشجو را متوقف کرده، اما عدد پایه هم عدد بسیار سرسامآوری است بهطوری که امسال به اندازه یک دهه پزشک، داروساز و دندانپزشک تربیت کردیم که این عدد نه تنها وظیفه سختی بر جامعه تحمیل میکند، بلکه کیفیت آموزشی را به صفر رسانده و افرادی هم که با استعداد هستند را به خاطر هجمه تعداد زیادی از دانشجو در محیط آموزشی و درمانی فراری میدهد و ایزوله میکند و باعثعدم تربیت مناسبشان میشود، در واقع افراد با استعداد در آموزش از بین میروند.
با تمام نکاتی که گفته شد شاید برایتان این سوال پیش بیاید که این حجم از دانشجو چه مشکلاتی را ایجاد میکند؟ باید اینطور گفت که باعث رقابتهای عجیب و غریب و پیدایش شبهعلم و شبهطب در بین فارغالتحصیلان میشود؛ شبهعلم، شبهطبابت و رفتارهای رقابتی خارج از عرف بعضا در فضای مجازی شاهد آن هستیم قطعا در 3 تا 5 سال آینده بسیار عجیبتر خواهد شد.
رقابت نابرابر وعدم آموزش کافی افراد فارغالتحصیلی که طی 3 تا 5 سال آینده فارغالتحصیل خواهند شد منجر به افزایش مرگ و میر در بین بیماران و مردم خواهد شد. در حال حاضر در مباحث بسیار سخت و critical پزشکیمان مرگ و میر بسیار کمی داریم و پزشکان ایرانی از گذشته تا به الان در سطح دنیا زبانزدند و همسنگ پزشکان تحصیلکرده غرب در کشورهای غربی و امریکا در حال طبابت و رقابت هستند، اما این سیاست منجر به از بین رفتن برندینگ و وجهه درخشان و زیبای پزشکی کشورمان که حاصل 40-30 سال طبابت اساتید و آموزش بوده، خواهد شد. پس از افزایش شدید مرگ و میر در بیماران نارضایتی اجتماعی به شدت افزایش پیدا خواهد کرد. اگر در حال حاضر از 4 پزشک، یک نفر واقعا طبابت خوبی را ارایه میدهد این عدد یک به 40 یا حتی یک به 100 خواهد رسید، چون عملا با این حجم خروجی خوبی نخواهید داشت. یعنی اینطور نیست که بگویید قبلا 100 نفر خروجی خوب داشتیم الان 1000 نفر خروجی خوب خواهیم داشت. با افزایش تعداد دانشجو شما آموزش را هم از دیگران دریغ میکنید.
چه باید کرد؟
ظرفیت آموزش پزشکی باید به عدد 2 تا 3 هزار نفر کاهش پیدا کند، زیرا ما 50 درصد ظرفیت خفته در جامعه و به اندازه 20 سال آینده کشورمان متناسب با رشد جمعیت کشوریمان و شاخص سرانه GDP پزشک - دانشجو داریم. اضافه گرفتن آنها منجر به اضافه درمانگری، رقابت، شبه علم، افزایش مرگ و میر وعدم وجود پزشک حاذق طی 3 تا 5 سال آینده خواهد شد.
از میان اخبار