آثار و برکات اسلام در تاریخ بشریت / ثمره درخت تنومند اسلام چیست؟
رئیس مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی در سخنرانی روز اربعین خود ثمره اسلام در مقام عینیت را در شانزده سرفصل مهم بیان کرد.
رئیس مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی در سخنرانی روز اربعین خود ثمره اسلام در مقام عینیت را در شانزده سرفصل مهم بیان کرد.
به گزارش خبرنگار مهر، مطلبی که در ادامه میخوانید، متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رضا غلامی، در روز اربعین در مسجدحضرت خدیجه کبری (س) است که در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است؛
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلا والسلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعن الله علی أعدائهم أجمعین.
سلام عرض می کنم خدمت برادران و خواهران گرامی و اربعین حسینی (ع) را خدمتتان تسلیت عرض می کنم. ویروس منحوس کرونا، دو سال است که اکثر ما را از حضور در پیاده روی اربعین محروم کرده است و این محرومیت برای بعضی از عاشقان اباعبدالله (ع) حقیقتا جانسوز است. از خداوند متعال ملتمسانه مسألت داریم، اولا ریشه این ویروس که زندگی همه را مختل کرده است بخشکاند و ثانیا، توفیق مجدد پیاده روی اربعین و زیارت سید و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله (ع) در این روز را به همه ما عنایت فرماید. بحثی که امروز انشاالله خدمتتان ارائه خواهم داد، درباره آثار و برکات اسلام در تاریخ بشریت است. برخی به ویژه در طول سالهای گذشته این سئوال را مطرح کرده اند که این اسلامی که شما از آن با همه وجود دفاع می کنید، و حاضرید جان خود را برای حفظ و تداوم آن فدا کنید، تاکنون چه خاصیتی برای بشر داشته است؟
برای پاسخ به این سئوال می توان رویکردهای گوناگونی داشت و به تبع آن، پاسخ های متفاوتی ارائه داد. من در اینجا رویکرد فلسفه تاریخ را انتخاب کرده ام و لذا بدون ورود به جزئیات، از منظر کلان نگرانه به این پرسش پاسخ خواهم داد. البته طبیعی است به مواردی که بنده در ادامه اشاره می کنم می توان موارد دیگری را نیز اضافه کرد یا در ترتیب دهی به بحث به گونه های مختلف عمل کرد.
مطلب دیگری که باید پیش از هر سخن به آن توجه داشت، موانع جدی و در مواردی شکننده ای است که جمیع ادیان الهی از جمله دین اسلام چه در طرح معارف خود و چه در بروز و ظهور عینی در طول تاریخ با آن روبرو بوده اند. در واقع، برای پاسخ به این سئوال نباید این موانع را نادیده گرفت و مسیر رشد اسلام را یک مسیر کاملا هموار و مستقیم تلقی کرد. البته این ناهمواری ها فقط برونزا و از ناحیه جبهه کفر و طاغوت نبودند بلکه بخشی از این موانع درونزا و مولود انحرافات و کج روی های بزرگ و کوچکی بود که در دایره خود مسلمین اتفاق افتاد و مسیر حرکت اسلام را با اشکالات جدی روبرو ساخت. به رغم این ملاحظه مهم، من قصد دارم، میوه های درخت تنومند اسلام در مقام عینیت را در شانزده سرفصل مهم به صورت فهرست وار خدمتتان بیان کنم:
یکم. مقابله با الحاد
اینکه هیچ پدیده ای در این عالم خارج از قانون علیت نمی تواند باشد و هستی، آن هم با این همه پیچیدگی و نظم مبهوت کننده، نمی تواند حاصل تصادف باشد، پیام همه ادیان الهی از جمله دین اسلام است که توانسته است عالم را از پرتگاه مرگ بار خداناباوری نجات دهد. نباید از نظر دورداشت که نه تنها ملحدان قدیمی در اثبات مدعیات خود هیچگاه بر عقلانیت ادیان فائق نیامدند و بر باور رایج بشر در باب خالقیت غلبه نکردند بلکه ملحدان جدید نیز نتوانستند با اتکاء به جهان بینی طبیعت گرایانه و فیزیکالیستی خود و همچنین ارائه تفسیرهای زیست شناختی - روان شناختی از انسان، موضوع خداباوری را در حد یک باور فرگشتی تقلیل دهند لذا امروز باور به خدا با همه گوناگونی و تنوع آن، اکثریت جمعیت تقریبا هشت میلیاردی جهان را فراگرفته است. ثمره غلبه خداباوری در عالم جلوگیری از فروپاشی حیات بشریت به خاطر تعهد به آنچیزی است که به تبع باور به مبدأ در انسان حاصل می شود که کف آن را بخش مهمی از فضائل انسانی و اخلاق تشکیل داده است.
دوم. معنادار کردن حیات و مقابله با پوچی
این یک مسأله جدی است که اگر ادیان الهی و در رأس همه دین اسلام نبود، و با اتکاء به خداباوری و به تبع آن نبوت، برای زندگی در این عالم، معنا و هدف معقول و قانع کننده ای ارائه نمی دادند، امروز مکاتب فکری مادی قادر به ارائه چه تفسیر قانع کننده و آرام بخشی از عالم و حیات انسان به بشر بودند؟ نباید تردید کرد که اگر مکاتب مادی در این زمینه توفیقی داشتند امروز نیهیلیسم و پوچ انگاری در عالم مدرن تا این حد قربانی نمی گرفت. در این میان، یکی از اساسی ترین پرسش های بشر، پرسش درباره ماهیت مرگ و سرنوشت انسان پس از مرگ می باشد که بدون ورود دین در عرصه انسان شناسی و رمزگشایی از وجود ماوراء الطبیعی انسان، پاسخ گویی مبنایی به این پرسش ممکن نیست ضمن آنکه ادیان الهی از جزئیاتی از حیات پس از مرگ، اعم از قیامت و محکمه الهی و نیز حیات ابدی انسان پرده برداری کرده اند که جز دانش وحیانی هیچ دانشی حتی فلسفه و عرفان قادر به پرده برداری از آن نیست. قرآن مجید در سوره بقره آیه 151 می فرماید: «و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون» یعنی این پیامبر آمده است تا چیز هایی را که هیچگاه از طریقی غیر از طریق وحی بیاموزید به شما بیاموزد. این علومی که منحصرا وحی در اختیار انسان قرار می دهد توانسته سرنوشت انسان را در طول تایخ کاملا تحت تأثیر خود قرار بدهد.
سوم. توحید
اینکه خالق و رب عالم یکی است و خداوند غنی بالذات است و هیچ موجودی در هستی از خود استقلالی ندارد، و همه آیتی از آیات الهی در این عالم به شمار می روند، اساس اندیشه توحیدی را می سازد. لازمه پذیرش توحید در این عالم مقابله با انواع شرک است که مهم ترین برنامه ادیان الهی و در رأس همه اسلام، مقابله با آن است. شرک الزاما به معنای نفی خالقیت خدای یکتا نیست بلکه با نفی ربوبیت مطلق خداوند احد، ربوبیت عالم را به موجوداتی نسبت می دهد که نه تنها استقلالی از خود ندارند بلکه هیچ نقش حقیقی ای را در مدیریت هستی و در سرنوشت انسان ایفا نمی کنند. قرآن مجید در سوره حج آیه 73 می فرماید: «ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له وان یسلبهم الذباب شیئا لا یستنقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب» یعنی: کسانی را که غیر از خدا میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمیتوانند آن را باز پس گیرند! هم این طلبکنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم این عابدان، و هم آن معبودان)!
اگر امروز از شرک سخن به میان می آید، نباید صرفا مصادیق آن را در بت پرستی یا پرستش جن و پری جستجو کرد، بلکه امروز باید بارز ترین مصادیق شرک را در آثار اومانیسم و علم زدگی در این عالم پیدا کرد که سرنوشت بشر را در معرض خطرات جدی قرار داده است.
محوریت اندیشه توحیدی که البته در برخی ادیان الهی مانند مسیحیت به تحریف کشیده شده، مهم ترین ویژگی دین اسلام است که ثمره آن برای موحدین عالم، از یک سو، نجات از جهالت و بدبختی های ناشی از آن، و از سوی دیگر، اتصال به منبع حقیقی کمال و قرار گرفتن در مسیر رشد و تعالی است، چیزی که مشرکین چه در حیات فردی و چه در حیات جمعی، خود را از آن به کلی محروم ساخته اند.
چهارم. مقابله با بی عقلی
نباید از نظر دور داشت که جاهلیت عصر پیامبر اسلام (ص) منحصر به منطقه حجاز نبود و پیامبر ختمی مرتبت (ص) زمانی مبعوث شد که جهالت تمام جهان اعم از شرق و غرب عالم را البته با ظواهری گوناگون فراگرفته بود. این جهالت که سقفی برای آن متصور نبود، می توانست به حیات انسانی برای همیشه خاتمه دهد؛ باید توجه نمود که مهم ترین مأموریت پیامبران الهی در طول تاریخ و در پایان همه، رسول گرامی اسلام (ص) بیدار سازی عقول و نجات بشر از جهالتی بود که ثمره آن، چیزی جز گمراهی فکری و سقوط عملی نبود. وقتی از امیرالمؤمنین علی (ع) سئوال شد که علت اصلی بعثت انبیاء الهی در طول تاریخ چیست؟ در پاسخ فرمودند: «لیثیروا لهم دفائن العقول» یعنی پیامبران الهی یکی پس از دیگری آمدند تا با به راه انداختن یک انقلاب درونی و ایجاد تکانه های شدید در فکر انسان ها، دفینه های عقلی را از درون انسان ها بیرون بکشند و انسان ها را به عقل و عقل ورزی مشرف کنند. در همین زیارت اربعین که امروز خواندیم، خطاب به خدای متعال چه عرض می کنیم؟ عرض می کنیم «و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیر الضلاله» یعنی امام حسین (ع) جان و خون خود را در راه تو نثار کرد تا بندگان تو را از جهالت نجات دهد و آنها را از سرگردانی ناشی از ضلالت و گمراهی آزاد کند.
امروز هم بعد از سده های متوالی، مهم ترین کارکرد اسلام در جهان مدرن، همین احیاء عقول و خارج کردن انسان ها از ضلالت فکری و عملی است که مکاتب بشری مدرن آدمی را بدان دچار کرده و حیات انسانها را به سرعت به سمت فروپاشی می کشاند.
پنجم. آبرو بخشیدن به ادیان
اگر قرآن نبود و حقایق مرتبط با ادیان الهی، چه یهود و چه مسیحیت را بیان نمی کرد، کتب تحریف شده این ادیان چنان تصویر نامعقول و پردافعهای از آنها ارائه داده بودند که نه تنها امروز کمتر خردمندی در عالم به سمت این ادیان به خصوص مسیحیت گرایش نشان می داد بلکه تصویر موهنی که از این ادیان و پیامبران الهی در کتب تحریف شده این ادیان ارائه شده بود، آبرویی برای ادیان الهی باقی نمی گذاشت. این واقعیت روشن است که حتی برخی از عالمان منصف مسیحیت نیز در طول تاریخ به آن اذعان کرده اند. هرچند آخرین دین برحق اسلام است و ایمان به اسلام، شامل ایمان به همه ادیان الهی در طول تاریخ محسوب می شود، اما امروز که همچنان ادیان قبلی به ویژه مسیحیت مستقل از اسلام به بقای خود ادامه داده و بدون شک در عرصه محکماتش آثار مثبتی را نیز در نشر معنوبت در جهان دارد، آبروی خود را مدیون قرآن است. این واقعیت که برخی از روایات نیز به آن اشاره داشته اند از بیانات تفسیری حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه الله تعالی در تفسیر گرانسنگ تسنیم است که تأمل روی آن می تواند راهگشا باشد.
ششم. مهار فساد اخلاقی
گسترش مفاسد اخلاقی به ویژه در عرصه جنسی هرچند در تاریخ سوابق دردناکی دارد اما شاید فراگیری آن در شرایط فعلی و بدتر از همه، نگریستن به آن به مثابه یک نرم فردی و اجتماعی، چیزی نیست که مسبوق به سابقه باشد. امروز بخشی از انسان ها در منجلاب مفاسد جنسی فرورفته اند و اگر ادیان الهی و در رأس آنها اسلام نبود معلوم نبود دایره این مفاسد تا کجا و در چه عمقی گسترش یافته بود. به جرأت می توان گفت که مانع اصلی در برابر جریان فساد جنسی در دنیا همیشه ادیان الهی به خصوص اسلام بوده و امروز هم این نقش به صورت بارزی از سوی ادیان الهی پیاده می شود. ترویج حیاء و عفاف که اسلام پرچم دار آن است و همچنین برحذر داشتن زنان از تبدیل شدن به یک ابزار جنسی بی ارزش برای رفع عطش مردان هوسران و پر شدن جیب سرمایه داران فاسد، چیزی است که صدای آن را تنها می توان از گلوی اسلام شنید. مقابله با همجنس بازی و یا روابط جنسی با حیوانات که باید آن را جزو فجایع بشری در عصر مدرن دانست، مخالف جدی ای جز ادیان الهی و رأس آن اسلام ندارد و همین مخالفت ها، تاکنون تأثیر به سزایی در کند شدن روند سرایت آن به بخش مهمی از جهان داشته است.
هفتم. جلوگیری از مسخ انسان
مسخ انسان نمی تواند معنایی جز زنده به گور شدن فطرت الهی انسان ها و سلب آزادی و اختیار آنها و به تبع آن، سلب کرامت و شرافت انسانی و تبدیل انسان ها به حیوانات شیکی باشد که امروز تصویر آنها در انیمیشن های کودکان به وضوح به تصویر کشیده می شود. این خطی است که فراعنه در طول تاریخی به دنبال آن بودند که قرآن از آن به «فاستخف قومه فاطاعوه» تعبیر می فرماید و امروز هم نظام سرمایه داری مدرن همین خط را به گونه ای دیگر به سرعت دنبال می کند. بعضی تصور می کنند آنچه ما به عنوان مسخ انسان بیان می کنیم صرفا از تغییرات ژنتیکی و شبیه سازی و امثال این ها حکایت می کند اما آنچه مسلم است، سرکوب روح انسانی، قرار دادن انسان در یک خودفراموشی دائمی و تبدیل او به یک موجود صد در صد مادی که اهداف آن در زندگی به اهداف حیوانی تقلیل یافته و او را در خدمت نظام سرمایه داری قرار داده معنای دقیق تری از مسخ انسان در این روزگار است. در این بین، آن عنصری که همواره در برابر مسخ انسان قد علم کرده و آن را به طرق گوناگون با توقف یا کندی روبرو کرده است، ادیان الهی به ویژه اسلام بوده است.
هشتم. مقابله موثر با جریان ظلم و استضعاف
یکی از مهم ترین اهداف ادیان الهی و در رأس همه اسلام، برقراری قسط و عدل و مبارزه با ظلم و بی عدالتی و در نتیجه خارج کردن انسان ها از انواع استضعاف است. قرآن مجید در سوره حدید آیه 25 می فرماید: «لقد أرسلنا رسلنا بالبینات وأنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط». اگر به تاریخ بشری نگاهی داشته باشید، نقش اسلام در جهت مقابله با جریان ظلم و ستم، همواره یک نقش کلیدی و موثر بوده و دلیل اصلی این همه دشمنی از سوی طواغیت زمان و نظام استعمار و سلطه با اسلام، و سرمایه گذاری و جبهه سازی برای تضعیف اسلام ناب، نمی تواند چیزی جز اثربخشی اسلام در بیداری ملت ها و مقابله با بی عدالتی های نهادینه شده در جهان باشد. هرچند امروز همچنان ظلم و ستم در دنیا به وفور مشاهده می شود اما نباید نقش اسلام سیاسی را در روشنگری های وسیع و جلوگیری از گسترش مظالم گوناگون، حتی در قالب های عوام فریبانه آن مانند جهانی سازی یا مبارزه با تروریسم و غیره نادیده گرفت. نباید تردید کرد، اگر امروز اسلام سیاسی و انقلابی نبود، نه تنها خبری از اسلام حقیقی نبود بلکه بسیاری از ملت های دنیا امروز بیش از پیش در معرض انواع مظالم دردناک از سوی نظام سلطه در جهان قرار داشتند.
نهم. بارور سازی اخلاق فطری
با آنکه اخلاق فطری است و خدای متعال این گنجینه را در وجود همه انسان ها اعم از دیندار و غیر دیندار مستقر کرده است اما باید توجه داشت مهم ترین خط ادیان الهی به ویژه اسلام در طول تاریخ، زنده نگاه داشتن اخلاق، صیانت از گوهر آن (که تقرب الهی است) و بسط و تعمیق معارف اخلاقی و گسترش عملی آن در حیات بشری است چنانچه پیامبر اکرم (ص) فرمود: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». واقعیت این است که اگر اسلام نبود امروز این همه معارف اخلاقی والا هم نبود. چه کلام و عمل پیامبر اکرم (ص) که قرآن می فرماید: «انک لعلی خلق عظیم» یا «لقد کان لکم فی رسول الله أسوه حسنه» و چه اوصیاء پیامبر (ع) که علاوه بر کلام نورانیشان که مملو از معارف عمیق اخلاقی است، عملشان نیز ترسیم کننده قله رفیع اخلاق است. آنچه در اینجا لازم به یادآوری است این است که بخش مهمی از شریعت الهی نیز در قالب قوانین اخلاقی ظهور و بروز یافته و آنها را به احکام شرعی تبدیل کرده است که این احکام، جزو هسته سخت و تغییر پذیر شریعت الهی محسوب می شوند.
دهم. اعتلای علم و دانش
هیچ دین و مکتبی به اندازه اسلام در یادآوری دائمی انسان به ارزش دانش و دانش اندوزی تلاش نکرده است. چه معارف حکمی و دینی اعم از وحیانی و عقلی، و چه علوم تجربی و ابزاری. همین امر نیز در شکل گیری خط تمدنی اسلام - چه در قرن 4 و 5 هجری قمری و چه در سایر نقاط عطف تمدنی - نقش تعیین کننده ای داشته است. آنچه در این بین نباید از نظر دور داشته شود، نقش انبیای الهی و نقش معارف وحیانی در بسط و تعمیق حکمت و فلسفه و عرفان در طول تاریخ بشریت حتی دوران تاریخ باستان، و همچنین نقش منحصربفرد ادیان به ویژه اسلام در تولیدات علمی و تکنیکی بزرگ می باشد که برای غربیان در خلال جنگ های صلیبی و حتی بعد از آن به دست آوردن این علوم و تکنیک های متنوع و استفاده از آنها برای خروج از عقب ماندگی، به یک هدف بسیار مهم تبدیل شده بود. در حقیقت ادیان و به طور خاص اسلام نه تنها در انتقال دانش هایی به بشر نقش منحصربفردی داشته اند بلکه ابوابی را در حوزه علوم تحصیلی باز کرده اند که خیلی از پیشرفت های علمی و تکنیکی بشر تا الآن مدیون این بابگشایی ها بوده است و مهم این است که هنوز جلوه هایی از قدرت اسلام در تولید علوم آشکار نشده و در صورت آشکار شدن، می تواند در آینده و البته در موقعیت های مناسب، شرایط دنیا را با تغییرات جدی روبرو کند.
یازدهم. تغییر رویکرد انسان به محیط زیست
با اینکه مدرنیته محیط زیست بشر را تخریب کرده و امروز مخاطراتی که برای محیط زیست ایجاد شده از قبیل گرمای زمین، آلودگی های آب و خاک و هوا، نازک شدن لایه ازن و سایر موارد، نگرانی های جدی ای را متوجه آینده حیات بشر بر روی کره زمین کرده است، اما باید توجه داشت که این ادیان الهی بوده و هستند که با ترسیم رابطه انسان و طبیعت و معرفی طبیعت به آیه الهی نه فقط روند تخریب محیط زیست و وقوع فاجعه در این کره خاکی را به تأخیر انداخته اند بلکه قادرند با بهره گیری از قدرت خود و البته به شرط همراهی حداکثری و مؤمنانه دین داران عالم، جلوی فاجعه ای که همه عاقلان عالم نسبت به آن اظهار نگرانی می کنند را بگیرند.
دوازدهم. جلوگیری از فردگرایی افراطی
فرد گرایی افراطی و نادیده گرفتن جامعه و حقوق آن به اسم صیانت از آزادی های فردی، یکی از مصائبی است که امروز بشر از ناحیه گسترش لیبرالیسم گرفتار آن شده است. هرچند اثر این فردگرایی را عمدتا در حوزه تضعیف عدالت اجتماعی می توان تحلیل کرد اما حوزه اخلاقی فرد گرایی و تغییراتی که فرد گرایی در شاکله انسان و در نتیجه، در روابط اجتماعی او بوجود می آورد مسألهای است که نباید از کنار آن سادگی گذشت. در حقیقت، سبک زندگی غربی که فردگرایی یکی از مؤلفه های اصلی آن را تشکیل داده است، عملا انسان ها را نسبت به هم بیگانه نموده و مسئولیت های اخلاقی انسان ها نسبت به همدیگر را به شدت تصعیف می کند. این دو اثر در فردگرایی، یعنی عدالت ستیزی در ساحت جامعه و نیز فروپاشی روابط اجتماعی و به تبع آن تعاون و همکاری بشر برای خوشبختی مشترک، چیزی است که ادیان الهی به خصوص اسلام در برابرآن همواره ایستادگی کرده اند. اسلام سبک زندگی ای را در برابر سبک زندگی غربی ارائه کرده است که با تعدیل فردگرایی و نه حذف آن، به جامعه هویت و اصالت داده و انسان ها را چه در روابط فردی یا انسان های دیگر و چه در جهت ایفای مسئولیت اجنماعی خود صاحب انگیزه های معنوی و مادی می کند که ثمره آن را می توان در خیلی از عرصه ها از جمله آرامش بخشی به انسان ها و مقابله با تنهایی و ترس جستجو نمود.
سیزدهم. باز کردن راه آسمان به سوی انسان
اگر اسلام و تعالیم قدسی اسلام نبود، انسان هایی که به اسارت دنیا درآمده و روز به روز در باتلاق دنیا بیشتر غرق می شدند، هیچ روزنه ای به سوی آسمان یعنی رشد و تعالی پیدا نمی کردند. این ادیان الهی و به طور خاص اسلام است که سر انسان را از زمین به سمت آسمان می چرخانند و با پرده برداری از باطن این عالم و نشان دادن جلوه هایی از ملکوت، انسان را آماده توشه برداری از این دنیا و مهیا سازی او برای یک زندگی ابدی می کنند. هیچ مکتب بشری حتی شبه عرفان های بشری، قادر نیستند تا آنطور که اسلام پرده ها را از روی ظاهر دنیا کنار می زند و حقایق عالم و سیر کمال انسان را به او نشان می دهند، انسان را نسبت به حیات ابدی ای که در انتظار اوست ملتفت و مهیا کنند. این ویژگی منحصربفرد ادیان ناب الهی است که نه فقط سعادت حقیقی را به انسان معرفی می کنند بلکه راه رسیدن به این سعادت را هم به او نشان می دهند و خدا می داند در این عالم چه انسان هایی که راه سعادت را یافتند و مشتاقانه در این راه قدم گذاشتند تا بالاخره سعادت را به آغوش کشیدند.
چهاردهم. آرامش بخشی به انسان
بشر خداناباور، بشر مشرک، بشر آلوده به انواع بی اخلاقی ها و در یک کلمه بشری که با فطرت خود به جنگ برخواسته است، بشری نیست که سهمی از آرامش حقیقی داشته باشد. بشریت با این شرایط، روز به روز ناآرام تر، مضطرب تر و افسرده تر است و در چنین شرایطی تنها دین و تنها اسلام است که می تواند این آرامش را با ارائه تصویری معقول از زندگی، و زمینه سازی برای ظهور باورهای معقول به جای باورهای نامعقول، و همچنین باز کردن باب سبک زندگی الهی در حیات انسان، به انسان ها هدیه کند. اگر دقت نمایید، عمده کسانی که در جستجوی حقیقت به اسلام می رسند، مهم ترین ثمره اسلام آوردن خود را دست یابی به آرامشی معرفی می کنند که پیش از آن از آن به کلی محروم بوده اند. این موضوع را به ویژه می توان در گرایش گسترده شهروندان غربی به اسلام و در نسبتی که آنها با قرآن برقرار کرده اند مشاهده کرد.
پانزدهم. خلق امید به آینده
اینکه سرنوشت جریان باطل و ظلم در این عالم برقراری نیست و در نهایت، این جریان حق و جریان عدالت است که حاکم قطعی در عالم است و به خواست خدای متعال روزگاری خواهید رسید که با ظهور منجی عالم بشریت اروحنا فداه، مستضعفین عالم رهبر و وارث زمین خواهند شد، تقریبا پیام مشترک همه ادیان الهی و به نحو واضح تر پیام قرآن است. «ونرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض ونجعلهم أئم ونجعلهم الوارثین» تصور کنید اگر این باور اساسی نبود و اگر این پیام مشترک همه ادیان الهی نبود، انسان های تحت ظلم، انسان های به ضعف کشیده شده و انسان هایی که توسط جریان سلطه به کرامت و شرافتشان چوب حراج زده شده با چه امیدی به زندگی خود ادامه می دادند و با چه انگیزه ای به ادامه حق طلبی خود در این عالم تداوم می بخشیدند؟ آن عنصری که این امید را در انسان زنده نگه داشته و به او برای حیات حق مدارانه انگیزه بخشیده است، چیزی نیست جز انتظار ظهور منجی آن هم انتظار معقول و سازنده که نمونه کامل آن را تنها باید در اسلام ناب جستجو کرد.
شانزدهم. پرورش انسانهای عظیم
اگر بر فرض، ادیان الهی خصوصا اسلام، هیچ خاصیتی نداشتند مگر تربیت انسانهای عظیمی چون علی ابن ابی طالب (ع)، چون فاطمه زهرا (س)، چون حسن ابن علی (ع) و حسین ابن علی (ع)، چون فرزندان حسین ابن علی (ع)، چون سلمان ها، ابوذرها، مقدادها، عمار یاسرها، مالک اشترها و هزاران هزار انسان تعالی یافته ای که در طول تاریخ اسلام تقدیم عالم بشریت شده اند، کافی بود تا هم حقانیت اسلام اثبات شود و هم کارایی آن در طول تاریخ. و در نقطه مقابل، اگر نبود که جریان مقابل اسلام، چه در گذشته و چه در تاریخ معاصر، چه جرثومه های فساد و چه جانیان و سفاکانی را تا الآن تربیت کرده و تحویل بشریت داده است، نه بطلان این جریان به روشنی قابل اثبات بود و نه حقانیت جریان اسلام به این حد از وضوح مشخص می شد. کافی است انسان های تربیت شده هر دو جبهه اسلام وکفر در طول تاریخ را با هم مقایسه کنیم تا ثمرات عینی اسلام در این عالم را به راحتی لمس کنیم.
جمع بندی
آنچه بیان شد تنها مطالب کلانی است که در زمینه آثار و برکات ادیان الهی و به طور خاص اسلام در یک فرصت کوتاه قابل بیان است و واقعیتی که در اینجا نباید از اذهان پرسش گران دور بماند این است که اگر ادیان الهی و در رأس همه اسلام، بی میوه بود و میوه آن برای بشر لذت بخش و کارگشا نبود چرا با وجود اینقدر هجمه و فشار به ادیان در طول چند هزار سال گذشته، به ویژه دوران مدرن، و چرا با وجود فعالیت بی سابقه دستگاه های تبلیغاتی در جهت بی حیثیت کردن دین، همچنان بخش مهمی از جمعیت جهان را پیروان سه دین الهی یعنی مسیحیت، یهود و اسلام تشکیل داده اند و یا چرا امروز یکی از مسائل مبتلابه برخی کشورهای غربی، گسترش اسلام در متن اروپا و امریکا معرفی می شود؟
*****
خب، من بنا داشتم مانند هر سال در آخر عرایضم به مناسبت اربعین حسینی (ع) روضه رسیدن اهل بیت حسین (ع) به کربلا را بخوانم اما امروز به نظرم رسید از شما این سئوال را بپرسم که زبان حال من و شما در روز اربعین چیست؟ اگر قرار باشد ما امروز عرضی محضر مولایمان حسین (ع) داشته باشیم، این عرض چیست؟ بعدا دیدم حرف دل همه ما را این قطعه مهم از زیارت ناحیه مقدسه که منسوب به امام زمان (عج) است به وضوح بیان کرد است. لذا در آخر صحبتم همین قطعه را می خوانم و شما را به خدای بزرگ می سپارم:
سلام من لو کان معک بالطفوف لوقاک بنفسه حد السیوف،
سلام کسی که اگر در آن صحرای کربلا همراهت بود به طور حتم تو را با جان خود در برابر تیزی شمشیرها نگهداری می کرد؛
وبذل حشاشته دونک للحتوف، وجاهد بین یدیک، ونصرک علی من بغی علیک،
و نیمه جانی را که در پیکرش باقی مانده برای تو در معرض مرگ قرار می داد؛ و در پیشگاه تو به نبرد می پرداخت، و در مقابل ستمکاران بر تو، یاریت می کرد؛
وفداک بروحه وجسده وماله وولده، وروحه لروحک فداء، وأهله لأهلک وقاء.
و روح و جسم و دارایی و فرزندان خود را فدایت می ساخت، و روحش را فدای روح شریفت می کرد و خانواده اش را به حفظ و نگهداری خانواده ات می گماشت.
فلئن أخرتنی الدهور، وعاقنی عن نصرک المقدور،
پس اگر روزگار مرا از زمان تو دور داشته، و مقدرات مرا از یاریت باز داشت،
ولم أکن لمن حاربک محاربا، ولمن نصب لک العداو مناصبا،
و نبودم که با جنگجویانی که به جنگ تو آمدند بجنگم، و با دشمنانت بستیزم؛
فلأندبنک صباحا ومساء، ولأبکین لک بدل الدموع دما، حسر علیک،
لیکن، هر صبح و شام بر تو ناله و زاری و شیون می کنم، و به جای اشک، برایت خون می گریم؛ از حسرتی که بر تو می خورم،
وتأسفا علی ما دهاک، وتلهفا حتی أموت بلوع المصاب، وغص الاکتیاب.
و تأسفی که بر رنج تو دارم و در سوز و گداز می مانم تا زمانی که از این مصیبت و غصه و اندوه بمیرم./
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون