«آرمان» بر فراز دستهای مردم ایران
قبل از آنکه دوستان آرمان او را پیدا کنند، پدرش فیلم شکنجه پسر را دیده و برای آنها میفرستد و سراغ آرمان را میگیرد. حرامیهای آشوب اینجا هم مثل داعش عمل کردهاند.
به گزارش مشرق، قبل از آنکه دوستان آرمان او را پیدا کنند، پدرش فیلم شکنجه پسر را دیده و برای آنها میفرستد و سراغ آرمان را میگیرد. حرامیهای آشوب اینجا هم مثل داعش عمل کردهاند که وقتی به ساختمان مجلس حمله کرد، هنوز عملیات تمام نشده بود، فیلم کشتن کارمندان مجلس را منتشر کرد. هر دو گروه، به شکنجه و جنایت افتخار میکنند و البته تلاش دارند رعب و وحشت را همگانی کنند تا مردم از آنها بترسند.
صورتش خونآلود است، آن قدر که چهرهاش چندان قابل تشخیص نیست، او را زدهاند، حرامیهای آشوب، شیری را غریب یافتهاند و با هر چه توانستهاند بر سر و صورت و بدنش زدهاند تا رهبرش را دشنام دهد و او نمیگوید؛ تمام صورتش و تمام تنش را که برهنه کردهاند، غرق خون است و باز توهین و هتک رهبر را برنمیتابد و باز هم به او لگد میزنند. پیکرش یادآور عملیات مهندسی منافقین روی سه پاسدار در سال 60 است، پیکرهای سوخته، بدنهای خونین از شکنجه؛ منافقان کنونی خواب ترورهای دهه 60 را برای این مردم دیدهاند، برای هر مرد و زنی که پاسدار انقلاب و ایران است.
همه صورتش خون است و حرامیها دورهاش کردهاند، اما هنوز استوار است، چشمانش لابهلای رد خونها درخشش غرور را دارد. یاد چشمهای محسن حججی را زنده میکند وقتی اسیر چنگال داعش بود، اما استوار و مغرور نگاه میکرد و قدم برمیداشت. چشمهای آرمان علیوردی جوان دهه هشتادی وقتی گوشه پیادهرو زخمی و خونین افتاده بود و از گفتن آنچه اهل آشوب میخواستند، امتناع میکرد، شبیه چشمهای حججی بود.
آن سوی ماجرا هم شبیه همان داعش بودند، شبیه همان حرامیها که از جنایتی فروگذار نیستند و از آنچه هم انجام میدهند، فیلم میگیرند و با افتخار پخش هم میکنند. جنایت کسب و کار آنهاست و اگر میبینید مثل داعش، تهران را شبیه حلب ویرانه نمیکنند، نه اینکه نمیخواهند، نمیتوانند.
آرمان علیوردی دهه هشتادی است؛ هم بسیجی و هم طلبه؛ از هر دو سو، مرغ عزا و عروسی است! تنش را کف خیابان ترور میکنند، شخصیتش را در رسانههای تروریستی. رسانههای غیرتروریستی اصلاحطلب او را سانسور میکنند، رسانههای انقلابی هم وسط خبرها میزنند و تمام.
آرمان علیوردی چهارشنبه شب، پس از شکنجه به دست چند نفر از آشوبگران در شهرک اکباتان تهران، پیکرش گوشه پیادهرو رها شد تا نیروهای حافظ امنیت او را بیابند و به بیمارستانی برسانند، زمان گذشته بود. آرمان دو روز در کما بود، نهایت صبح جمعه پر کشید...
او آرمان ایران است، نماد دهه هشتادیهای ایران و نماد آرمان هر بسیجی که شهادت است. نام او گویی در روحش جلوه یافته بود و آرمان برای آرمانش شهید شد. برای ولایت فقیه که در سایهاش استقلال و سربلندی ایران رقم میخورد.
خواب سوریهسازی از ایران
داعش و منافق همیشه نیروی شناسنامهدار نیست. به نام اعتراض و حتی ایستادن مقابل جمهوری اسلامی بیرون میآیند، اما تیشه به ریشه ایران میزنند و در این مسیر از هر جنایتی هم که بتوانند، فروگذار نمیکنند. میزنند، میکشند، غارت میکنند و این میان آنچه مهم نیست وطن و مردم و آزادی است.
داعشیهایی که یک روز به بهارستان حمله کردند، خارجی نبودند، شناسنامه ایرانی داشتند. این حرامیهای شکنجهگر در شهرک اکباتان هم شناسنامهشان ایرانی است، اما مسیر سوریهسازی ایران را پی گرفتهاند، گویی اینجا حلب است، خوابهای آشفته و بی تعبیر میبینند!
پیگیریهای اطلاعاتی و امنیتی باعث شد دو تن از شکنجهگران آرمان تا قبل از مراسم خاکسپاری او دستگیر شوند. با این حال صدای یک زن شکنجهگر هم در فیلم شنیده میشود که هنوز خبری از دستگیری او منتشر نشده است. صدای این زن روی فیلم است که میگوید حقش است!
این دستگیری فقط نشانه کوچکی است که بدانند ایران قرار نیست سوریه بشود و نمیشود. آرمان و آرمانها ایستادهاند که همین اتفاق نیفتد، این جوان دهه هشتادی را هم اگر تنها دوره نمیکردند، نمیتوانستند غریبکشی کنند.
خطر مماشات با شکنجهگران
شکنجهگران آرمان علیوردی باید به زودی محاکمه و در همان محل شکنجه او مجازات آنها اجرایی شود تا هم عبرت آشوبطلبان دیگر شود که به تشویق کسانی که در اینترنشنال و بیبیسی آموزش خشونت میدهند، جنایت نکنند؛ و هم ننگ این جنایت شاید از چهره اکباتان پاک شود.
مماشات با اهل آشوب این خطر را دارد که آنها را بر انجام جنایت گستاختر کند و از سویی مردم را از اینکه دستگاههای مربوطه بتوانند انتقام خون مظلوم را بگیرند، ناامید کند.
هنوز همه حرامیهایی که او را شکنجه کردند، دستگیر نشدهاند و پایان عملیات وقتی است که همه شکنجهگران دستگیر، محاکمه و حکمشان اجرایی شود.
گل پرپر، هدیه به رهبر
ظهر یکشنبه مردم تهران با پیکر جوان دهه هشتادی، آرمان علیوردی وداع کردند. در این مراسم که پس از نماز ظهر و عصر از مقابل مسجد امام علی (ع) شهران شمالی آغاز شد، تشییعکنندگان، پیکر مطهر این طلبه بسیجی را با شعارهای «لا اله الا الله»، «الله اکبر»، «مرگ بر امریکا»، «مرگ بر منافق»، «مرگ بر فتنهگر» و «این گل پرپر ما هدیه به رهبر ما» بدرقه کردند. حضور بسیجیها و طلاب در مراسم او مشهود بود. چه آنکه او طلبه بسیجی مدرسه علمیه آیتالله مجتهدی (ره)، مربی کانون تربیتی حوزه و عضو بسیجیان یگان امام رضا (ع) سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ بود.
پیکر او پس از تشییع، به بهشت زهرای تهران برده شد و در قطعه 50 کنار شهدای دیگر آرام گرفت.
پس چه کسی برود؟
صدا و سیما از منزلشان تصویر گرفته است. برادر کوچکش نوجوان است، گریه میکند و میگوید: «داداشم، چون آدم خوبی بود او را کشتند. خیلی مهربان بود». خانواده تاب سخن گفتن ندارند.
مادر فقط یک خط میگوید. با سوز، با گریه: «شهادت آرزوی دیرینهاش بود». گفتم: «نرو مامان.» گفت: «من نرم اون نره، پس کی بره؟» و رفت و رفت و رفت تا خون او نماد توحش موجوداتی شود که میگویند ما فقط برای اعتراض بیرون آمدیم!
پدرش از پسر میگوید: «مهندسی میخواند. اما بعد از اینکه به حوزه علاقهمند شده بود، دانشگاه را انصراف داد و وارد حوزه شد. متولد 1380 بود. یک سال بود که در حوزه آیتالله مجتهدی مشغول تحصیل شده بود.» یک ساله ره صد ساله رفت انگار!
پیش از یافتن او، پدرش فیلم را دیده بود!
یکی از رفقای طلبهاش از آن شب این گونه روایت میکند: «از ناحیه قدس به گردان ما مأموریت دادند و آنجا رفتیم. حدود 500-600 نفر جمعیت بود. رفتیم و نگاه کنیم که ببینیم اوضاع چطور است. من حواسم به یکی دیگر از بچهها بود. یکی از دوستانمان را گرفتند. من رفتم او را کمک کنم و از دست آنها نجات دهم، نگو از سمت دیگر هم آرمان را گرفتند. من این را نجات دادم، اما آرمان را برده بودند و هر چه گشتم پیدایش نکردم.
همان حوالی، از بالای ساختمانها داشتند روی سر ما بلوک و سنگ پرت میکردند. داشتیم این سنگ پرت کردنها و بچهها و اوضاع را جمع و جور میکردیم که دیدیم یکی از موتورها سرنشین ندارد. فهمیدیم آرمان هنوز برنگشته است. رفتیم که بگردیم و پیدایش کنیم که بچههای گشت کنار خیابان پیدایش کرده بودند.»
و، اما او از یک تلخی غریب میگوید: «تلخی داستان آنجا بود که قبل از اینکه خودش را پیدا کنیم، پدرش فیلمش را برایم فرستاد و گفت: «بچه من کجاست الان؟» نگو فیلم آرمان خیلی زود منتشر شد. در حدی که ما هنوز خودش را پیدا نکردیم، فیلم منتشر شده بود و چرخیده بود و به دست پدرش رسیده بود. ما که در فیلم دیدیم سالم است و دارد صحبت میکند خیلی خوشحال شدیم. گفتیم که خدا را شکر سالم است و با خیال آرامتری دنبالش میگشتیم. نگو بعد از قطع کردن فیلمبرداری، سر آرمان را به جدول میکوبند و مغزش شکافته میشود. از بس با چوب این بچه را زده بودند تمام بازوهایش کبود شده بود.»
داعش هم وقتی به ساختمان مجلس حمله کرد، هنوز عملیات تمام نشده بود، فیلم کشتن کارمندان مجلس را منتشر کرد. حرامیها به شکنجه و جنایت افتخار میکنند و البته تلاش دارند رعب و وحشت را همگانی کنند تا مردم از آنها بترسند.
این سو، اما ترسی نیست و همه ایستادهاند، و برای شهادت آمادهاند، گرچه شهادت هم پیروزی است، اما به لطف خدا، قدرت آن قدر هست که هم پیروز میشوند و هم پا برجا در این دنیا میمانند.
منبع: روزنامه جوان