شنبه 3 آذر 1403

ادبیات جنایی آیینه‌ای بود که جامعه آمریکا خود را در آن تماشا کند

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
ادبیات جنایی آیینه‌ای بود که جامعه آمریکا خود را در آن تماشا کند

از نظر چندلر، ادبیات جنایی آیینه‌ای بود تا جامعه آمریکا، خود را در آن تماشا کند؛ آیینه‌ای که نه تنها گرهِ معماهای قتل را می‌گشود، بلکه ریشه‌های تاریخی و فرهنگی فساد را نیز برملا می‌کرد.

از نظر چندلر، ادبیات جنایی آیینه‌ای بود تا جامعه آمریکا، خود را در آن تماشا کند؛ آیینه‌ای که نه تنها گرهِ معماهای قتل را می‌گشود، بلکه ریشه‌های تاریخی و فرهنگی فساد را نیز برملا می‌کرد.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: دنیای ادبیات جنایی در گذر زمان، مکرر پوست انداخته و متحول شده است. در این میان، جریان پست مدرن هم‌چون طوفانی بر پهنه این ژانر وزیده و نقدها و تحسین‌های بسیاری را به خود جذب کرده است. البته برخی محافظه‌کاران، آثار پست مدرن از جمله رمان‌های جنایی آن را فاقد انسجام و معنای قابل درک می‌دانند.

مهرداد مراد نویسنده و پژوهشگر ادبیات پلیسی در این‌باره یادداشتی با عنوان «ادبیات جنایی موعظه گر» نوشته که به‌عنوان پنجاه‌وششمین شماره پرونده «کارآگاه» در خبرگزاری مهر منتشر می‌شود.

مشروح متن این‌یادداشت در ادامه می‌آید؛

در هم تنیدگی تاریخ جرم وادبیات در آمریکا، عمیق تر از آن است که در ظاهر نشان می دهد. ریموند چندلر، خواسته یا ناخواسته، چراغ راهی بر تبار غنیِ «نوشتن از جنایت» در این سرزمین به راه انداخت. ادبیاتی که در بطن خود، رسالتی آموزشی را حمل می‌کرد و بر آن بود تا با روایتِ هولناکِ گناه و مجازات، جامعه را به تأمل در عمیق‌ترین مسائلِ اجتماعی و اصولِ دینی فرا بخواند.

همان‌طور که مطالعاتِ محققان نشان داده است، در شکل گیری اولیه جامعه کنونی آمریکا پیوریتن‌ها (پاک دینان)، واعظان و روحانیون، جایگاه ویژه‌ای در روایتِ داستان‌های جنایی داشتند. آن‌ها با زبانی موعظه‌گر، گزارش‌های جنایی واحکام اعدام را بر طَبَقِ افکار عمومی می‌گذاشتند تا با بهره‌گیری از قدرتِ کششِ ماجراهای هولناک، جامعه را به تأمل درباره‌ی معضلاتِ ریشه‌دارِ اخلاقی و اجتماعی آن دوران سوق دهند.

در روایت این داستان‌ها، گناه، نه صرفاً نافرمانی از قوانینِ زمینی، بلکه تخطی از فرامینِ الهی بود و مجازات، تازیانه‌ای خشمگین بود که نه تنها جان مجرم، بلکه روحِ جامعه را نیز می خراشید. با خواندنِ شرح جزییاتِ جنایت، انگیزه‌های مجرم و عاقبتِ شومِ او، خوانندگان ناخواسته به محاکمه‌ی نفس فراخوانده می‌شدند. آن‌ها عبرتِ قصه را می گرفتند و آن را چون هشداری برای گناه‌نکردن بر پیشانیِ خود حک می‌کردند.

این سنتِ دیرینه‌یِ «ادبیات جنایی موعظه‌گر»، با گذر زمان، پوستَ انداخت و تکامل یافت. از واعظانِ پیوریتن به خبرنگارانِ قرن نوزدهم و نهایتاً به رمان‌نویسانِ قهاری چون ریموند چندلر رسید. اما هدفِ نهفته، همچنان همان بود: واکاویِ تاریکی‌های جامعه و به صدا درآوردنِ زنگِ خطری برای بیداریِ اخلاقیِ.

چندلر، شاید هیچ‌گاه صراحتاً به این سنت ادای احترام نکرد، اما ردپای آن، در تک تکِ سطرهای آثارش مشهود است. قهرمانانِ تلخ‌کامِ او، کارآگاهان خصوصی‌ای نیستند که صرفاً معماهای قتل را بگشایند، بلکه واعظانی نوین‌اند که در خیابان‌های لوس‌آنجلس، خطابه‌های تکان‌دهنده‌ای درباره‌ی فسادِ حکومت، تباهیِ اخلاقی و بی‌عدالتیِ ریشه‌دار ایراد می‌کنند.

با هر پرونده‌ی جنایی، چندلر پرده از یک لایه‌ی دیگرِ ریاکاری و تباهی جامعه‌ی آمریکایی برمی‌دارد و خواننده را با چهره‌ی عریانِ حقیقت مواجه می‌کند. در آموخته هایش گناه، صرفاً خطای فردی نیست، بلکه شاخ و برگِ درختی به نامِ «نظام فاسد» است. درختی که ریشه‌هایش در تاریکی‌های تاریخ اجتماعیِ آمریکا گم شده و شاخه‌هایش، آسمانِ آینده را نیز تهدید می‌کند.

خواندنِ داستان های چندلر، فراتر از لذتِ حلِ معماهای جنایی است. این خوانش، سفری است به دوزخِ جامعه‌ی آمریکایی؛ سفری که با ایجاد هراس و برانگیختنِ حسِ حق‌طلبی، خواننده را به سوی بیداریِ اخلاقی و اصلاحِ جامعه هدایت می کند. سفری که در انتهایش، فریادِ بلندِ عدالت در برابرِ لکنتِ ظلمِ سیستماتیک طنین‌انداز می‌شود.

از نظر چندلر، ادبیات جنایی آیینه‌ای بود تا جامعه‌ی آمریکا، خود را در آن تماشا کند؛ آیینه‌ای که نه تنها گرهِ معماهای قتل را می‌گشود، بلکه ریشه‌های تاریخی و فرهنگی فساد و تباهی را نیز برملا می‌کرد. در داستان‌های او، تالارهای دادگاه به صحنه‌ی نمایشِ تناقضاتِ بزرگ آمریکایی تبدیل می‌شدند: جایی که درخششِ ثروت با لکه‌های خون در هم می‌آمیخت و شعارهای عدالت با لجنِ بی‌قانونی هم‌بستر می‌شدند.

ریموند چندلر، فراتر از ارضای حس کنجکاوی خوانندگانش به جنایت، نوری بر اهمیت فرهنگی و تاریخی این سوژه‌ی تاریک انداخت. او نه تنها گواهی بر شیفتگی دیرینه‌ی آمریکا به جنایت بود، بلکه استدلال می‌کرد که این پدیده‌ی ناپسند، صرفاً موضوعی برای سرگرمی نیست، بلکه درست در قلبِ گفتمانِ فرهنگ آمریکایی جای گرفته و شاید حتی بتواند کلیدی برای رمزگشایی آن باشد.

چاندلر، انگشت اتهام را به سوی «شیفتگی» ملی نسبت به خشونت و پول‌های کثیف نشانه رفت. او جنایت را محصولِ جانبیِ همان رویای آمریکایی ویران‌شده دید؛ رویایی که در لجنزارِ فساد و بی‌عدالتی فرو افتاده بود. قهرمان‌های داستان‌های او، کارآگاهان زخم‌خورده وبدزبان و زنانی بودند که در باتلاقِ این جامعه‌ی فاسد دست‌وپا می‌زدند و شاهدِ تباهیِ ارزش‌های اخلاقی و فروپاشیِ عدالت بودند.

شاید برای درکِ بهترِ اوضاع آشفته‌ی آمریکا در آن زمان، مدرکی مفرح و بهتر از داستان‌های چندلر وجود نداشته باشد. او با زیرِ ذره‌بین قرار دادنِ جنایت، تصویری تلخ و گزنده، اما عمیقاً صادقانه از جامعه‌ی خود ارائه کرد. تصویری که با گذشت زمان نه تنها از اعتبار نیفتاده، بلکه همچنان نگرش دوباره‌ی ما به تاریخ را به چالش می کشد.