شنبه 26 آبان 1403

ادبیات یکی از گونه‌های هنر است

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
ادبیات یکی از گونه‌های هنر است

فائضه غفارحدادی یکی از نویسندگان کتاب «برای میلگردها سعدی بخوان» گفت: هنر، ابزاری است برای شناسایی ناشناخته‌ها و درواقع بهترین ابزار است. ادبیات هم یکی از گونه‌های هنر است.

فائضه غفارحدادی یکی از نویسندگان کتاب «برای میلگردها سعدی بخوان» گفت: هنر، ابزاری است برای شناسایی ناشناخته‌ها و درواقع بهترین ابزار است. ادبیات هم یکی از گونه‌های هنر است.

به گزارش خبرگزاری مهر،کتاب «برای میلگردها سعدی بخوان» روایت متفاوت زنان نویسنده از معدن چادرملو یزد است. این کتاب نوشته سارا عرفانی، فائضه غفار حدادی، زینب عرفانیان و فاطمه سلیمانی ازندریانی نگاشته شده و عصر پنجشنبه در ششمین سالگرد تولد باشگاه ادبی بانوی فرهنگی رونمایی شد.

سارا عرفانی در این باره گفت: وزارت صمت به یک‌سری از هنرمندان، کارگردانان و نویسندگان سفری را پیشنهاد داد که از معدن چادرملو در یزد بازدید کنند. چون ممکن است موقعی در فیلم یا داستانشان از آن استفاده کنند. البته هیچ الزامی برای تولیدی اثر نبود.

وی افزود: من و خانم‌ها سمانه خاکبازان، فائضه غفارحدادی، فاطمه سلیمانی و زینب عرفانیان از طرف حوزه هنری به این سفر دعوت شدیم. بعد از بازدید، آن‌قدر به وجد آمدیم که تصمیم گرفتیم بنویسیم. بعد از سفر هر کداممان شروع کردیم به نوشتن یک روایت. هر کس از زاویه دید خودش و با ویژگی‌های خاص خودش روایتی را نوشت. از آنجایی که خانم خاکبازان قرار است روایتش را برای نوجوان و در کتابی جداگانه بنویسد، روایتی در این کتاب ندارد. انتشارات مهرستان در آینده‌ای نزدیک کتاب را با عنوان «برای میلگردها سعدی بخوان» چاپ خواهد کرد.

مدیر باشگاه ادبی بانوی فرهنگ گفت: هدف کلی وزارت صمت بازدید از پروژه‌های بزرگ صنعتی است که نسبت به یکدیگر برتری خاصی ندارند. یکی دیگر از معادن پیشنهادی، معدن مس سرچشمه بود. بیشتر به‌خاطر نشان دادن خودباوری است. وقتی ما معدن را دیدیم به این نتیجه رسیدیم که باید مردم بیایند این صحنه‌ها را ببینند و حالشان خوب شود. ما در بعضی از زمینه‌ها به خودکفایی رسیدیم. آدم وقتی این معدن را می‌بیند احساس غرور می‌کند. به نظرم لازم است همه مردم این حس را تجربه کنند. بازدید ما دو روزه بود و بچه‌ها طی یکی دو هفته روایت شأن را نوشتند.

فائصه غفارحدادی درباره نحوه نگارش کتاب گفت: بازدید از معدن چادرملو در قالب کاروان راهیان پیشرفت بود که وزارت صمت برای یک‌سری از مستندسازان، نویسندگان و هنرمندان تدارک دید و ما هم در قالب این کاروان بودیم. از ما نخواستند که چیزی بنویسیم. بعد از بازدید از معدن، خودمان تصمیم گرفتیم چیزی بنویسیم. خودمان دوست داشتیم آن چیزی که از پیشرفت ایران دیدیم را بنویسیم‌. واقعاً جذاب بود و دوست داشتیم صدای این پیشرفت را به گوش مخاطبانمان برسانیم و این رسالت را بر دوش خودمان احساس کردیم.

نویسنده کتاب «خط مقدم» افزود: از آنجایی که روایت‌ها خیلی طولانی نیست، کمتر از یک هفته آن را نوشتم‌. من یک روایتی داشتم از تمام ماجراهایی که اتفاق افتاده بود و برداشت خودم از این سفر این بود که بچه‌های خودم و بچه‌های ایران‌زمین باید بدانند که برای پیشرفت ایران چه‌قدر زحمت کشیده می‌شود. اینکه چه آدم‌های گمنامی در گوشه‌گوشه ایران کار می‌کنند تا چیزهایی که به چشممان نمی‌آید ساخته شود و در اختیار ما قرار بگیرد.

حدادی گفت: برای میله‌گردها سعدی بخوان، عنوان روایت من است. بعد از آن بازدید احساس کردم هر جا در خیابان میله‌گردی دیدم، دوست دارم دیباچه سعدی را برایش بخوانم که «ما عرفناک حق معرفتک» ما اصلاً نمی‌دانستیم برای شما چه قدر سختی کشیده می‌شود و قدرتان را نمی‌دانیم. اگر این اتفاق‌های کوچک نباشد، مجبوریم این‌ها را با قیمت‌های خیلی گزاف از کشورهای دیگر وارد کنیم و این مسئله، کلاف سردرگمی که الان داریم را پیچیده‌تر می‌کند. اما یک عده گمنامانه، با عشق، با نیت در گوشه‌گوشه کشور کار می‌کنند و ادعایی هم ندارند.

وی افزود: هنر، ابزاری است برای شناسایی ناشناخته‌ها و در واقع بهترین ابزار است. ادبیات هم یکی از گونه‌های هنر است. در کنار ما مستندسازهایی هم حضور داشتند و قطعاً آن‌ها هم تلاش‌هایی کردند. تمامی این پازل‌های مختلفی که در هنر وجود دارد، می‌تواند برای رسیدن روایت پیشرفت به گوش نسل‌های بعدی مثمرثمر باشد، تا خودش را مسئول و ادامه دهنده این راه پیشرفتی بداند که ایران دارد طی می‌کند و آن‌ها هم بتوانند برای ادامه این راه تلاش کنند.

فاطمه سلیمانی ازندریانی یکی دیگر از نویسندگان کتاب درباره رفتن به معدن چادرملو گفت: بچه‌ها توضیح دادند که چه شد که ما این روایت‌ها را نوشتیم. به معدن رفتیم و قرار بود که فقط ببینیم تا بازتابی در آثارمان داشته باشد. اما وقتی آن‌همه پیشرفت را دیدیم، احساس مسئولیت کردیم که باید چیزی بنویسیم و به دیگران معرفی کنیم. درواقع یک حس نویسندگی قلقلکمان می‌داد. تعهدی در خودمان احساس کردیم و شروع به نگارش روایت کردیم.

وی گفت: نوشتن روایت خودم تقریباً یک هفته طول کشید؛ چون باید سریع بنویسم و نمی‌توانم صبر کنم و از روایت دور شوم‌. هر چه‌قدر به آن نزدیک تر باشم بهتر می‌نویسم. فکر می‌کنم در دو نشست روایت را نوشتم اما بازنویسی آن کمی طول کشید. روایت‌های همدیگر را خواندیم و نکاتی را به هم منتقل کردیم و گاهی ماجراها تکراری بود که یکی حذف کرد و یکی اضافه کرد. بازنویسی‌هایمان در همین حد بود.

سلیمانی افزود: ابتدا روایت را با زاویه دید دوم شخص به‌صورت کامل نوشتم. دوست داشتم یک زاویه دید متفاوت باشد و سبک آن فرق کند. اما بعد احساس کردم ممکن است به‌خاطر رفت‌و برگشت‌ها، خواندن روایت برای مخاطب سخت باشد. قصدمان این نبود که یک کار سخت‌خوان یا تکنیکی بنویسیم و مهارت خودمان را به رخ بکشیم‌. به‌شخصه دوست داشتم مخاطب متوجه شود چه اتفاقی افتاده و با نثر راحت‌تر ارتباط برقرار کند؛ به‌همین خاطر زاویه دید را به من راوی تغییر دادم‌. این مسئله کمی از من وقت گرفت، وگرنه چون این اتفاق و روایت را دوست داشتم، نوشتنش راحت بود و این تعاملی که ما چهار نفر با هم داشتیم خیلی اتفاق خوبی بود؛ به‌طوری‌که روی نثر و نوشته یکدیگر نظر می‌دادیم، اتفاقات را کم و زیاد می‌کردیم، به هم پیشنهاد می‌دادیم. این بخش از نحوه نگارش خیلی خوب بود. به‌نظرم حتی یک دوستی مجدد_ در موقع نوشتن کتاب بین ما چهار نفر_ اتفاق افتاد.

زینب عرفانیان گفت: «برای میلگردها سعدی بخوان» کتابی است متولد شده از یک سفر گروهی. روزی که خانم عرفانی پیشنهاد این سفر را دادند، یک نکته را به‌عنوان امتیاز این سفر ذکر کردند و آن اینکه: نوشتن هیچ‌گونه یادداشتی الزامی نیست و ما فقط بیننده هستیم، بیننده پیشرفت؛ پیشرفتی به شیرینی قند که تک‌تک سلول‌هایمان را بغل کرد و قلقلکمان داد تا هر چه دیده‌ایم را بنویسیم. ما هم دور هم نشستیم و نوشتیم، نوشته‌هایمان هم در این کتاب دور هم جمع شده‌اند تا ان‌شاءالله حبه قندی گوشه لپ مخاطبینشان شوند.

وی در ادامه افزود: این کتاب را به‌خاطر نقطه اتصال بودنش بین من و دوستانم دوست دارم. به‌خاطر تجربه جدید بودنش، به‌خاطر طعم غرور ما بین خطوطش دوست دارم. عرفانیان در پایان گفت: گوشه‌ای از روایت پیشرفت این کتاب را با زاویه دید اول شخص، چاشنی طنز، استناد و به‌کارگیری برخی عناصر داستان روی کاغذ نشانده‌ام، امید که در جان آنها که طعم غرور ملی را نچشیده‌اند و باید بچشند، بنشیند.