اروپا، شبپره هراسان
بعضی در داخل ایران تلاش میکنند میان رخدادهای ضداسلامی در کشورهای غرب و مسئولیت دولتهای غربی فاصله بیندازند!
به گزارش مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: اهانت به مقدسات اسلامی در غرب که از اوایل دهه 1360 شروع شد و از اوایل دهه 1370 شتاب پیدا کرد، در چند سال گذشته به اوج خود رسیده است. دولتهای اروپایی در پشت جریانات و افراد هتاک قرار گرفته و به آن رسمیت بخشیدهاند.
در لابلای اقدام جنایتکارانه اهانت به مقدسات اسلامی یک سخن زمینهای عمدتاً از سوی محافل آکادمیک غرب شنیده میشود؛ «جمعیت مسلمان اروپا در حال گسترش است»، اما واقعیت این نیست و رشد جمعیتی مسلمانان در اروپا هر چند واقعیت دارد، منشأ نگرانی غرب نیست؛ چه اینکه در همین دوران حدود چهل ساله، جهان با رشد مسیحیت هم مواجه بوده است کمااینکه نفوذ دولتهای غربی در ممالک اسلامی قابل مقایسه با نفوذ دولتهای اسلامی در ممالک غرب نیست. موضوع چیست؟
1- غرب داعیه تسلط بر جهان دارد و بر این اساس در طول حدود 200 سال اخیر تلاش گستردهای برای رسیدن به آن مبذول داشته است. توسل به جنگها، برپایی کودتاها، تغییر حکومتها و دولتها، ترورها و اقدامات خشونتآمیز، تخریب مبانی فکری و فرهنگی رقبا از طریق راهاندازی ابرشبکههای فضایی و مجازی، اقدامات سایبری و مخابراتی، دخالت در موضوع جمعیت و نیروی انسانی در کشورها، تحریم، تخریب و محاصره اقتصادی، اعمال محدودیت در زمینه فنآوری، علم و تکنولوژی، ایجاد سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی با هدف سیطره بر شئون مختلف مخالفان، ایجاد سازوکارهای حقوقی به منظور محرومسازی رقبا از حقوق خود، تخریب مذهبی و فرقهسازی با هدف جداسازی مردم از ادیان الهی، و... اقدامات شناخته شده، مکرر و جاری غرب در مواجهه با مخالفان خود است.
غرب برای نیل به هدف خود 43 سال (1369- 1327) جهان را در وضعیت «جنگ سرد» نگه داشت و در واقع میلیونها انسان و دهها دولت را در آنسوی دیوار قرار داد و اگر اتحاد جماهیر شوروی و بلوک کمونیسم فرو نپاشیده بود، غرب این محاصره را تا صد و صدها سال ادامه میداد. کما اینکه بلافاصله بعد از فروپاشی شوروی این سیاست را علیه مخالفان تازه خود بازتولید کرد و تا امروز ادامه داده است. پشت این سیاست تسلط مطلق بر جوامع و ملل میباشد و غرب در این خصوص با کسی رودربایستی ندارد و البته نتیجهبخش بودن این سیاست بحث دیگری است.
2- غرب بر اساس آنچه در آثار اندیشمندان آن آمده، تاکنون حریفی قدرتر از اسلام به خود ندیده است. شاید «آلبر کامو» (1960 - 1913) نویسنده فرانسوی، اولین کسی بود که در سال 1325 / 1946 در مقالهای (اسلام جوان در حرکت) به این موضوع پرداخت.
بعدها «برنارد لوئیس» (2018 - 1916) در سال 1369/ 1990 در مقاله «بنیان خشم مسلمانان» اسلام را متهم کرد که پیروان خود را به خشونت و «ضدیت با دیگران» وادار میکند.
البته پیش از اینها، غرب از طریق کاربست واژگان «بنیادگرایی اسلامی» مجموعه مسلمانان طرفدار پیروی از تعالیم و ارزشهای اسلام را متهم به «دیگر» ستیزی میکرد. غرب در یک دوره طولانی با پردازش خاص نسبت به ترکیب بنیادگرایی اسلامی، تعالیم و ارزشهای اسلام را زیر فشار تبلیغات سیاسی قرار داد و در اواسط دهه 2010 به گمان پیروزی بر اسلام به پایکوبی پرداخت و مقالات زیادی بر مبنای شکست اسلام سیاسی از غرب نوشته شد.
یکی از این مقالات متعلق به «الیور روی» (Oliver Roy) استاد دانشگاه هاروارد است که با عنوان «شکست اسلام سیاسی» (the Failure of Political islam) توسط آن دانشگاه منتشر گردید.
موضوع «اسلام سیاسی» و آنچه غرب از آن به بنیادگرایی دینی یاد میکرد، انقلاب اسلامی ایران بود. اما غرب از دو جهت واژه عامتر «بنیادگرایی اسلامی» به کار میبرد؛ یک جهت این بود که نمیخواست به قدرت انقلاب اسلامی اعتراف کند، یک جهت دیگر این بود که از نظر غرب انقلاب ایران واقعیتی است که اتفاق افتاده و آنچه باید مانع از آن شد، گسترش آن در دو سطح درون اسلامی و برون اسلامی است.
غربیها در این جدال شدید و جنگ سردی که راه انداخته بودند، تا مدتی وانمود میکردند با اصل اسلام به عنوان یک دین مشکل ندارند و آنچه سبب نگرانی آنان است استفاده از پارهای از معارف و آموزههای این دین در «دگر» ستیزی است. اما غرب در این میان خیلی هم هوشمندانه رفتار نکرد. حمایت غرب از «سلمان رشدی» که نه به آموزههایی از اسلام که به اصل آن و پیامبر، «اهانت» کرده بود نشان داد مشکل غرب بنیادگرایی - با آن تعابیری که خود میکرد - نیست، اسلامی است که بنیانهای فکری و عملی غرب را نشانه گرفته است؛ یعنی خود اسلام و خود پیامبر و خود قرآن نه قرائتهایی از آن.
بر این اساس حضرت امام خمینی (ره) سوم اسفند 1367 در یکی از آخرین پیامهای خود - موسوم به منشور روحانیت - فرمودند «آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل میکنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نمائیم و ما خامی کردهایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و ما اگر واقعگرایانه عمل کنیم آنان با ما برخورد متقابل انسانی میکنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین میگذارند، این یک نمونه است که خداوند میخواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینهاش با اسلام برملا سازد تا ما از سادهاندیشی بدر آئیم و...» (صحیفه امام، ج 21، ص 291)
3- غربیها به عظمت اسلام توجه دارند. وقتی فرانسیس فوکویاما (1331 / 1952) استاد دانشگاه جرج میسون آمریکا در سال 1371 / 1992 کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» را با نتیجهگیریهای سادهلوحانه نوشت، سامویل هانتینگتون (2008/ 1927) مقاله معروف نبرد تمدنها را در همان سال در پاسخ به او نوشت. وی آن را در سال 1375/ 1996 کامل کرد و به صورت کتاب «برخورد تمدنها و دوبارهسازی نظم جهانی» منتشر نمود.
او ایده فوکویاما را به باد انتقاد و تمسخر گرفت و به غرب هشدار داد که مکاتب فکری آسیا با محوریت اسلام، خود را برای جنگ با تمدن غرب آماده کردهاند و غفلت از آن به نابودی غرب منجر میشود. 32 سال از زمانی که هانتینگتون این مقاله را نوشت میگذرد و در این دوران شاهد سنگینترین جنگهای سخت و نرم غرب علیه اسلام و مسلمانان بودهایم.
در این دوره زمانی بعضی کشورهای مسلمان به اشغال نظامی غرب درآمدند؛ دستکم نه جنگ نظامی بزرگ از یمن تا لبنان و فلسطین علیه مسلمانان روی داده و در آنها میلیونها مسلمان کشته و زخمی شدهاند. چندین دولت مسلمان به سمت نابودی سوق داده شدهاند، سختترین تحریمهای اقتصادی و محاصره علیه بخشهای مهمی از جهان اسلام اعمال گردیده است.
در این دوره زمانی هر بنای مبتنی بر همکاری و همدلی در جهان اسلام مورد هجوم سنگین عزت قرار گرفته است. قرآن، پیامبر و اسلام در - تقریباً - همه دولتهای اروپایی و آمریکا به سخیفترین و شدیدترین وجه ممکن، مورد هجو و توهین قرار گرفتهاند.
اما در این جنگی که از جنگ سرد علیه بلوک شرق شدیدتر بوده است، نهتنها اسلام و کانون اصلی آن یعنی انقلاب اسلامی تضعیف نگردیده، بلکه غرب را وادار به اعتراف به شکست هم نموده است.
امروز پارههای جهان اسلام به هم نزدیکتر شدهاند. اخراج سفیر سوئد از عراق اتفاق سادهای نیست کمااینکه اخراج سفیر سوئد در همه کشورهای اسلامی به مطالبه عمومی شهروندان مسلمان آن تبدیل شده است. اخراج سوئد یعنی اخراج غرب، یعنی اخراج آمریکا، فرانسه، انگلیس و بقیه آنان، این یک علامت روشن از ایستادگی مسلمانان و عقبرفت غربیهاست.
20 سال پیش، غرب همین عراق را با حدود 200 هزار نیروی نظامی و دهها هزار نیروی اطلاعاتی و امنیتی به اشغال خود درآورد و قصد داشت دستکم صد سال بر آن حاکم باشد و امروز شاهد اخراج سفیر خود از آن است!
4- بعضی در داخل ایران تلاش میکنند میان رخدادهای ضداسلامی در کشورهای غرب و مسئولیت دولتهای غربی فاصله بیندازند! لذا برای توصیف هتاکان به واژهسازیهایی مثل «افراطگرایان»، «راستگرایان»، «نژادپرستان» و «مخالفان تفاهم ادیان»! روی آوردهاند؛ اینها اگر بیاطلاعند و از این حرفها میزنند، کمی رخدادهای همین 7 - 8 سال اخیر را مطالعه نمایند تا دریابند تقریباً در همه کشورهای اروپایی و آمریکا به طور مکرر به قرآن کریم جسارت شده و در همه این موارد دولتهای غرب، به نام دفاع از آزادی بیان، هتاکان را در حمایت خود گرفتهاند؛ آمریکا - بهوسیله کشیش جونز -، فرانسه - بهوسیله نشریه شارلی ابدو -، سوئد - بهوسیله سلوان مومیکا -، دانمارک - بهوسیله راسموس پالودان و سپس کورت وسترگارد، انگلیس - به وسیله سلمان رشدی -، هلند - به وسیله تئودور ونگوگ و نیز خیرت ویلارس و همچنین اروین واگنسولد -، نروژ - بهوسیله لارنس تورسن - آلمان - در تاسوعای سال گذشته - به قرآن کریم اهانت کردهاند.
5 - واقعیت این است که جنگ علیه اسلام نمیتواند مانع فروپاشی تمدن ظالمانه غرب شود؛ نمیتواند تغییر حرکت جهان از غرب به شرق را دگرگون کند؛ نمیتواند مانع درخشش اسلام شود؛ نمیتواند گرایش به قرآن و معنویت را کاهش دهد. یک سال پس از هتک اسلام، پیامبر و قرآن از سوی نشریات فرانسوی و نیز یک سال پس از تشدید اقدامات ضداسلامی حکومت فرانسه، مجله فرانسوی «فیگارو» در گزارشی با عنوان «افزایش خرید قرآن در فرانسه» نوشت «فروش ترجمه قرآن به زبان فرانسه به شکل قابل توجه در سایت آمازون بالا رفته است».