ازیک لقمه کتاب تا چتر آرامش / توجه جهادیها به خانواده در اوج کرونا
یک ماهی بود مدارس تعطیل بودند. به خاطر وضع قرنطینه، اوقات فراغت خانوادهها زیاد شده بود و امکان تفریحشان کم دیدم همانقدر که به فکر سلامت تن مردم هستیم باید سلامت روح آنها را هم تأمین کنیم.
یک ماهی بود مدارس تعطیل بودند. به خاطر وضع قرنطینه، اوقات فراغت خانوادهها زیاد شده بود و امکان تفریحشان کم دیدم همانقدر که به فکر سلامت تن مردم هستیم باید سلامت روح آنها را هم تأمین کنیم.
به گزارش خبرنگار مهر، یک ماهی میشد که مدارس تعطیل بودند. به خاطر وضع قرنطینه، اوقات فراغت خانوادهها زیاد شده بود و امکان تفریحشان کم. دیدم همانقدر که به فکر سلامت تن مردم هستیم، باید سلامت روح آنها را هم تأمین کنیم. این شد که طرح مشاوره رایگان تلفنی به خانوادهها برای تأمین بهداشت روانی مردم شکل گرفت... یک دغدغه دیگر این بود که در ایام قرنطینه چون خانوادهها خیلی بیشتر کنار هم هستند، بازیهای خانگی و خانوادگی را ترویج کنیم. برای تربیت مطلوب کودکان و آموزش مفاهیم مختلف به آنها، روشهایی مثل بازی خیلی جواب میدهد.
سجاد خازنی؛ طلبه حوزه علمیه قم و دانشجوی دانشکده معارف است. حاجآقا خازنی از پایه چهارم طلبگی همراه با دوستان دانشجو و طلبهاش، هر سال برای اردوهای جهادی یا تبلیغی وقت میگذارد. در بحران کرونا برای اینکه باری از دوش مردم بردارد، پا به میدان گذاشته و با کارهایی متفاوت مثل مشاوره خانواده و ایجاد سرگرمی، تجربه تعاملات گسترده اجتماعی برای کنترل تبعات قرنطینه کرونایی را در برنامه دارد. چکیدهای از گفتگوی ایام با این طلبه کرمانشاهی در ادامه آمده است:
چتر آرامش
مسئله خیلی جدیتر از آن بود که فکرش را میکرد. درسهای حوزه تعطیل شد و نیمههای اسفند راهی کرمانشاه شد. با یکی دو نفر از دوستان جهادگر تماس گرفت تا ببیند برنامهای برای کرونا و قرنطینه دارند یا نه! در نهایت یکی از بچههای جبهه فرهنگی میقات ظهور تهران، با او تماس گرفت و درباره طرح تولید ماسک و دستکش در استانهای مختلف به او اطلاع داد. از او خواست که پیگیر این کار در کرمانشاه شود. از آنجا که با دکتر بهزاد شهبازی آشنا بود، با او تماس گرفت. معلوم شد دکتر شهبازی هم دنبال چنین کاری است، اما هنوز جای آن مشخص نشده نبود.
وقتی به کرمانشاه رسید، چند روزی در عملیات گندزدایی و ضدعفونی کردن معابر فعالیت کرد تا اینکه کارگاه جهادی دانشگاه رازی راهاندازی شد. با تماس دکتر شهبازی او هم به آنجا رفت. بعد از مدتی به فکر طرح دیگری افتاد: «یک ماهی میشد که مدارس تعطیل بودند. به خاطر وضع پیش آمده، اوقات فراغت خانوادهها زیاد شده بود و امکان تفریحشان کم. دیدم همانقدر که به فکر سلامت تن مردم هستیم، باید سلامت روح آنها را هم تأمین کنیم. بچهها در منزل خسته شدهاند، شغل پدرها محدود شده، ضربه اقتصادی هم جای خود را دارد، علاوه بر این خیلی از خانوادهها داغدار شدهاند.
پوستر مرکز مشاوره تلفنی رایگان چتر آرامش
در این شرایط، ما به فکر طرحی برای مشاوره به خانوادهها و تأمین بهداشت روانی مردم افتادیم. حاجآقا شهبازی که از رزمندگان جنگ هم هستند، در این مسیر مثل نخ تسبیح دانهها را دور هم جمع کردند. در نهایت مرکز مشاوره تلفنی رایگان راهاندازی شد. نامش را «چتر آرامش» گذاشتیم. لازم بود که مشاوره حتما غیرحضوری و رایگان باشد. این را رعایت کردیم، اما دغدغه دیگری هم بود. بهتر بود متولی این کار روحانیت باشد تا یک رویکرد خوب دینی و اسلامی بر کار حاکم شود. مدیر علمی گروه، سرکار خانم کهریزی انتخاب شدند. ایشان حدود سی سال تجربه علمی و عملی مشاوره دارند. دیگر متخصصان جهادگر هم به عنوان مشاور پای کار آمدند. مثل خانم پیرسایی، حجتالاسلام عزتی و حجتالاسلام فتحی.»
توجه به یک فرصت تکرار نشدنی
آقای خازنی معتقد است یکی از مشکلات این بود که مردم تصور میکردند فقط مریضها نیاز به مشاوره دارند. بنابراین هدف این بوده که این تابو را از بین ببرند تا یک مسئله کوچک قبل از تبدیل به بحران، حل شود. حاجآقا معتقد است در روزهای قرنطینه کرونایی با توجه به این که خانوادهها بیشتر کنار هم هستند، امکان بروز هر مشکلی بیشتر میشود، بنابراین مشاوره تلفنی فرصتی برای راهکار دادن به خانوادهها بوده: «شاید هیچ زمان دیگری این فرصت پیش نیاید که خانوادهها اینقدر کنار هم باشند. پس این قرنطینه یک فرصت طلایی است. مشاورین ما هم علم و تجربهشان را کف دست گرفته و یک حرکت جهادی رقم زدند. اولین روز کاری گروه مشاوره، جمعه بود. آنها به محض این که شهرداری در فضای مجازی و در سطح شهر، چتر آرامش را معرفی کرد و شمارههای تماسش را اعلام کرد، در مرکز مشاوره پای تلفن بودند. با این حال خبری از صداوسیما نبود و همین موضوع باعث شد آنگونه که باید، این کار جهادی در روزهای اول به چشم نیاید. با این حال روحیه خودمان را حفظ کردیم. حتی دو ساعت هم گفتوگو طول میکشید، با حوصله جواب میدادند. در صورتی که در حالت عادی برای مشاوره حضوری به ازای نیم ساعت یا 45 دقیقه مشاوره، ساعتی پنجاه تومان میگیرند.»
بازی و سرگرمی
یکی دیگر از دغدغههای این طلبه کرمانشاهی، سرگرمی خانوادهها در دوران قرنطینه بود. البته به عقیده او، تنها خاصیت بازی، سرگرمی نیست. خازنی باور دارد همین بازیهای دوران کودکی، میتوانند شخصیت بچهها را شکل دهند. چرا که بچهها مانند یک زمین کشاورزی است، پس هر چه بکاریم همان را برداشت خواهیم کرد: «یکی از برندهای معروف ایرانی متعلق به شخصی است که معلولیت دارد. وقتی از ایشان دلیل موفقیتش را پرسیدند، گفت در زمان کودکی چون نمیتوانستم با بچهها بازی کنم، خودم را باخته بودم. تا اینکه مادرم من را برد یک جایی نشاند و بچهها را دور من جمع کرد. گفت پسر من رئیس شماست و شما باید حرفهای او را گوش کنید. آن بازی باعث شد اعتمادبهنفس آن شخص بالا برود. او درک کرد معلولیت نباید او را محدود کند.
خب الان بازی بچههای ما چیست؟ یک کمپانی آن سر دنیا چند تا بازی رایانهای ساخته و سبک زندگی بچههای ما را به راحتی تغییر داده است. این بازیها هم عقاید را پس میزنند و هم ارادهها را سست میکنند. از این طرف، اثرگذاری والدین در زندگی فرزندانشان کم شده است. بنابراین یک دغدغه برای ما ایجاد شد که در ایام قرنطینه چون خانوادهها خیلی بیشتر کنار هم هستند، بازیهای خانگی و خانوادگی را ترویج کنیم. این را هم در نظر بگیرید که برای تربیت مطلوب کودکان و آموزش مفاهیم مختلف به آنها، روشهایی مثل بازی خیلی کارسازتر از مثلا موعظه و نصیحت و دستور است.
از همه رنگ
نقطه قوت اجرای این طرح به نظر آقای خازنی، تجربه دستاندرکاران در تعامل با کودک و نوجوان است: «روال کار این شد که دوستان یک کانال در شبکههای اجتماعی ایجاد کردند با عنوان "از همه رنگ". از این طریق، بازیهایی که هم از لحاظ تربیتی و هم از لحاظ سرگرمی مفید هستند و نیاز به ابزار خاصی ندارند، معرفی میکنیم. تولید محتوا و عمده کارهای این طرح زیر نظر حاجآقا خدادادی انجام میشود. آقای خدادادی در حوزه روانشناسی کودک سالها کار کردند و در مدارس مطرح و تیزهوشان هم مشاور بودهاند.
در برنامه تولید محتوا برای بازی و سرگرمی، شش نفر مستقیم مشغول هستند. بازیهایی معرفی میشوند که برای پدر و مادرها هم نوستالژی هستند. در حیطهی اوریگامی، کار با قیچی و بادکنک هم کارهایی بود که حاجآقا خدادادی آنها را آموزش میداد. این آموزشها ضبط و منتشر میشد.»
صداوسیما گفت برای کودک برنامه نداریم
سجاد خازنی درباره ایدهپردازی و پیدا کردن بازیها و همچنین استقبال مردم میگوید: «گاهی وقتها برای تولید محتوا، از بعدازظهر تا یازده شب مینشستیم و فکر میکردیم. البته همه ایدهها مال خودمان نیست. جاهای مختلفی رصد میشد و اگر چیز مفیدی بود، بعد از اجازه گرفتن، آن را نشر میدادیم. مردم هم الحمدالله خوب استقبال کردهاند. صفحه اینستاگرام ما را چند هزار نفر دنبال میکنند. با این حال به نظرم تبلیغات بهتری ممکن بود. صداوسیما در حد یک زیرنویس هم از ما حمایت نکرد. با وجود نامهنگاری با صداوسیما هیچ خبری از حمایت نیست. به ما گفتند تا نیمه اردبیهشت برنامه کودک نداریم!»
تلاش برای انس گرفتن با امام زمان
علاوه بر بحث مشاوره و بازی، آقای خازنی و دوستانش یک بخش مسابقه هم طراحی کردند. این مسابقهها برای سنین متفاوت، موضوعات متفاوتی داشت. مثلا برای کودکان و نونهالان مسابقه نقاشی و انشا با عنوان «خورشید پشت ابر» برگزار شده است. برای رده سنی بالاتر هم موضوع مسابقه کتاب خوانی انتخاب میشود: «چون ایام ماه شعبان بود، یک مسابقه با نام خورشید پشت ابر، در دو مقطع سنی کودکان زیر نه سال و نوجوانان ده تا چهارده سال انجام شد. موضوع برای زیر نه سال نقاشی مهدوی بود. هدفمان را اینطور رسانده بودیم: "اگر امام زمان (عج) را ببینید، چه نقاشیای به ایشان هدیه میدهید؟ "
پوستر مسابقه یک لقمه کتاب
مسئله ما این بود که بچهها حتی اگر در حد ده دقیقه هم شد، به عشق امام زمان وقت بگذارند. برای ده تا چهارده سال هم موضوع مسابقه «نامهای به امام زمان» بود. برای بزرگسالان هم مسابقه را با عنوان «یک لقمه کتاب» برگزار کردیم. برای خانمها کتاب "یادت باشد" و برای آقایان هم کتاب "سلام بر ابراهیم" انتخاب شد تا در این زمانی که مردم بیشتر فراغت دارند، با زندگی شهدا آشنا شوند و برای کتاب خواندن وقت بگذارند.
آقا دیدهبان است
حاجآقا خازنی سعی دارد در اردوهای جهادی و تبلیغی مختلف حاضر شود. اعتقاد دارد حضرت آقا دیدهبان است و یک سری چیزها را از قله میبیند. بنابراین اگر مسئلهای مطرح میکنند، ضروری است که سریعا آن را انجام داد: «آقا خیلی از مسائل را از قله نگاه میکند و مثل یک دیدهبان گرا میدهد. اگر دیر بفهمیم، مثل این است که به حرف دیدهبان گوش ندهیم. بنابراین در کار گرفتار خطا میشویم. آقا اگر جملهای میگوید همان لحظه باید پیگیری شود. مثلا اگر آقا پیام دادند که برای کمک به زلزلهزدگان بشتابید و همهجوره به مردم کمک کنید، همان لحظه باید لبیک بگوییم. یادم میآید در جریان حضور در مناطق زلزلهزده، وقتی هنوز نیروهای امدادی نرسیده بودند، دوستان ما آنجا بودند. یک هموطن داغدار سر روی شانه یکی از آنها گذاشت و زد زیر گریه. او تا عمر دارد، یادش نمیرود اولین نفری که شریک غمش شد، یک طلبه بود.»