دوشنبه 5 آذر 1403

اسلامی ندوشن؛ سلطان نثر پارسی

وب‌گاه عصر ایران مشاهده در مرجع
اسلامی ندوشن؛ سلطان نثر پارسی

حال که خوش‌بختانه خبر درگذشت دکتر محمد علی اسلامی ندوشن - نویسنده، فردوسی‌پژوه، حقوق‌دان و سخن‌شناس برجسته ایرانی - تکذیب شده فرصتی نیکوست تا از کسی بنویسیم که توصیف «سلطان نثر پارسی» او را می‌سزد و می‌برازد.

عصر ایران؛ مهرداد خدیر - حال که خوش‌بختانه خبر درگذشت دکتر محمد علی اسلامی ندوشن - نویسنده، فردوسی‌پژوه، حقوق‌دان و سخن‌شناس برجسته ایرانی - تکذیب شده و بنای ما هم در این سلسله نوشتارها پرداختن به فرهنگ و ادبیات ایران و مردان و زنان کوشا و پویای آن در این تاریخ هزار دامن است نه آن که تا بزرگی رخت بربست خامه برداریم و چکامه بسراییم، نیکوترین فرصت فراهم است تا از او بنویسیم که بی هیچ اغراق و گزافه‌گویی توصیف «سلطان نثر پارسی» او را می‌سزد و می‌برازد.

سال‌ها پیش که دوستی از من خواست دو الگوی درست و پاکیزه‌نویسی را معرفی کنم بی‌هیچ درنگ و تردیدی گفتم نخست و بی‌گمان «گلستان سعدی» که جدای محتوا و حکایت‌ها - که به هر حال به عصر پیشامدرن تعلق دارد - به لحاظ نثر و شیوه نوشتن، پارسی معیار است و اگر به جای دروس متفرقه در سال های تحصیل، بچه‌های ما بارها و بارها گلستان سعدی را می‌خواندند چنان ملکه ذهن‌شان می‌شد که به امروزی نمی‌رسیدیم که از عهده نوشتن یک متن ساده یا دو خط پاکیزه و شسته و رفته برنیایند ولو اکنون این کاستی، پشت الزامات و نوآوری‌های فضای مجازی پنهان شده باشد. پس از سعدی و در روزگار ما باز بی‌هیچ تردید و گمان، آثار اسلامی ندوشن و از میان همه آنها، کتاب «روزها» و باز از جمع 4 جلد آن، نخستین مجلد بهترین الگوست. خوش‌بختانه در این فقره تدوین کنندگان کتب درسی، سلیقه به خرج داده‌اند و بخش‌هایی از جلد نخست «روزها» - روایت کودکی استاد در «ندوشن» با زیباترین توصیفات - به کتاب‌های درسی راه یافته و یکی ازدرخشان‌ترین نمونه های نثرمعاصر و بلکه تاریخ نثر، پیش چشم فرزندان ماست. اسلامی ندوشن، درست و پاکیزه می‌نویسد بی آن که به وادی سره‌نویسی - حذف کامل تمام واژگان عربی ولو فارسی شده ها - بیفتد و این سخن خود اوست که «این احساس خشنودی را نمی‌توانم پنهان دارم که طی این نیم قرن کسی بوده‌ام که بیش از هر کس دیگر دو کلمه "ایران" و "فرهنگ" بر قلم او رفته است». این را هنگامی بیشتر درمی بابیم که بدانیم دکتری حقوق بین‌الملل از دانشکده حقوق پاریس گرفته بود و در بازگشت، قاضی دادگستری شد اما عمر و زندگی خود را یک سر وقف زبان و ادب پارسی و ایران کرد.

دعوت او به دانشگاه تهران البته از موقع‌شناسی و خدمات پرفسور فضل‌الله رضا در دوران کوتاه و بسیار پربار ریاست او بود که مروارید صید می‌کرد و اسیر مدرک مرتبط نبود و اگر حمایت او نبود چه بسا امکان تدریس اسلامی ندوشن در عالی‌ترین سطح ادبیات دانشگاه با آن همه مدعی فراهم نمی‌شد چرا که دانش آموخته حقوق و قاضی بود و هنوز به عنوان چهره‌ای آکادمیک شناخته نمی‌شد. اسلامی ندوشن در روزگاری به نثر شسته و رفته و بی‌تکلف روی آورد که پاره‌ای گمان می‌داشتند هر چه پیچیده‌تر و مبهم‌تر بنویسند یا از واژگان زبان‌های دیگر وام بگیرند سخن آنان فاضلانه‌تر در نظر می‌آید و برخی هم البته از آن سوی بام می‌افتادند و می‌پنداشتند می‌توانند زبان پارسی را از هر چه کلمه عربی است، بپیرایند. (در این تعبیر اخیر البته هرگز دکتر کزازی گرامی را مراد ندارم که خود پیش‌تر درباره او نوشته‌ام با توصیف «فردوسی؛ بی‌ردا و دستار». چرا که داستان او جداست چون قابلیت زبان و زایش آن را به نمایش می‌گذارد). درباره شیوه نثر اسلامی ندوشن هیچ توضیحی حق مطلب را ادا نمی‌کند جز تشبیه به سخن سعدی که سهل و ممتنع است. یعنی آن قدر ساده که گمان می‌بری تو هم می‌توانی و ممتنع بدین سبب که وقتی خود بخواهی چنان بنویسی تازه دشواری‌های آن ساده نویسی را در می‌یابی تا بدانی ساده نوشتن، دشوارترین کارهاست! بهترین نمونه چنان که گفته شد کتاب «روزها» ست و اگر نخوانده‌اید همین حالا سراغ آن را بگیرید. نمی‌گویم تمام 4 جلد را بخوانید. کافی است یک جا را باز کنید و تنها از حیث نوع نگارش، صفحاتی را بخوانید و غرق لذت شوید. خصوصا جلد اول که فقر مطلق در محل زندگی در کودکی را نیز با زیباترین کلمات و بی هیچ خشم و خشونت و تلخی وصف کرده است. جایی که نه از لقمه ای نان که از قطره ای آب، هم خبری نبوده است. یا «صفیر سیمرغ» را که در سال‌های پیش از انقلاب و در بازگشت از سفری اروپایی نوشته و به دانمارک و خیابانی در کوپنهاک که می‌رسد ماجرای بازار لوازم و آدمیان تن‌کامه را به گونه‌ای روایت کرده که با معیارهای امروز ممیزی هم قابل چاپ است و نه ذره‌ای از حریم اخلاق فراتر رفته نه از وصف کم و کیف ماجرا بازمانده است! جدای نثر، که بهانه اصلی این نوشتار است اسلامی ندوشن به جای درغلتیدن به دام ایدیولوژی‌ها و تنگ اندیشی‌ها همواره از ایران نوشته است. اینها اکنون به نظر ساده می‌رسد اما باید به یاد آوریم که در سال‌های پیش از انقلاب و با تفوق گفتمان چپ، از ایران گفتن این تصور را پدید می‌آورد که گوینده با باستان‌گرایی پهلوی‌ها هم‌داستان است و به همین خاطر تا سال‌ها بعد از انقلاب نام «کورش» هم برای فرزندان انتخاب نمی‌شد تا آینده آنان در نظام جدید که ناسیونالیسم ایرانی را خوش نمی‌داشت، به مخاطره نیفتد. پس از انقلاب هم از ایران گفتن و نوشتن، تلقی ملی‌گرایی ایجاد می‌کرد و در دهه نخست واژه ایران را کمتر می‌شنیدیم تا جایی که در توصیف تیم ملی فوتبال ایران هم برخی گزارشگران از عبارت «تیم ملی جمهوری اسلامی» استفاده می‌کردند و از سال های سازندگی به این سو بود که دوباره نام «ایران» بر سر زبان‌ها افتاد. تعجب می‌کنید! حق هم دارید و لابد می‌پرسید پس آن روزها سالار عقیلی چه می‌کرد و تلویزیون به جای «ایران، فدای اشک و خنده تو» چه پخش می‌کرد؟ صدای زیبای آقای گلریز را با آن نوع خاص ادا کردن حرف «سین». با این همه ایران‌دوستی و ایران‌نویسی اسلامی ندوشن از جنس نظریه «ایرانشهر» دکتر سید جواد طباطبایی یعنی متضمن تلاش برای حل فرهنگ‌های متنوع در دل یک مفهوم بزرگ‌تر نبوده است و از این نظر نه تنها با ناسیونالیسم و باستان گرایی افراطی که با ایرانشهر هم متفاوت است چون از انکار یا تحقیر یا انحلال فرهنگ ها در آن نشانی نیست. اسلامی ندوشن، استاد ممتاز دانشگاه و دانش آموخته حقوق در عالی‌ترین سطوح بود و اگر می‌خواست می‌توانست به جایگاهی مانند دکتر پرویز ناتل خانلری هم دست یابد اما با دستگاه استبداد و سانسور درنیامیخت و اگرچه اهل سیاست به مفهوم فنی کلمه نبود اما علاقه خود به دکتر محمد مصدق را - که امروز سالروز درگذشت اوست - پنهان نمی‌کرد. او که در سال های آغازین دهه 30 خورشیدی و هم زمان با جنبش ملی شدن صنعت نفت برای تحصیل در فرانسه به سر می‌برد، در جلد سوم «روزها» می‌نویسد:

«در ماجرای مصدق گناه، متوجه سردمداران بود: چه کوفی‌صفتان دنیادار، چه گرایندگان ضعیف‌النفس، چه کهنه‌حریفانی که نفس روی‌آوری به کشور و مردم را عبث و بدعاقبت می‌دانستند. مصدق، نماینده آرزوی فروخورده مردم قرار گرفت که می‌خواستند کمر راست کنند. می‌خواستند از زیر بار تحقیر بیرون آیند. ایرانی، مرد «نقطه اوج» است. سال‌ها تحمل می‌کند و چون فشار به نقطه نهایی رسید، وارد عمل می‌شود. چون در نهضت مصدق، اصالت بود، مردم به حرکت آمدند. چندی ایرانی احساس غرور کرد، زیرا امید داشت یوغ کهنه‌کارترین نیروی استعماری را به دور افکنده است. وی تصویر ایران را در خارج تغییر داده بود. ایران، دیگر آن ایران رنگ و رو رفته نبود که در اروپا و آمریکا با «ایراک» (iraq) اشتباه بگیرند. پیش از آن عراق از ایران معروف‌تر بود، شاید برای آنکه ایران نام جدیدی بود، و کلمه پرس (perse) هم طنین خیلی کهنی داشت که به دوره هخامنشی سر می‌زد. ایران در عصر جدید، کشوری بود که به گربه و قالی شناخته می‌شد. اکنون دیگر روزنامه‌ها از ایران می‌نوشتند و رادیوها از آن حرف می‌زدند. دانشجویان ایرانی مقیم خارج نوعی احساس سربلندی داشتند، البته به غیر از توده‌ای ها و سلطنت‌طلبان که چوب لای چرخ می‌گذاشتند. نظری که دانشجویان چپ ایرانی داشتند، از روزنامه «اومانیته» گرفته می‌شد، و گوش اومانیته هم به مسکو بود.» خوشا که اسلامی ندوشن چنان درست و پاکیزه زیسته که اگر بپرسند چگونه می توان زیست می‌توان او را مثال آورد. چگونه می‌توان اندیشید؟ چون او. چگونه بنویسیم؟ چون او. اینها همه البته به لطف همراهی و وفاداری بانویی فراچنگ آمده که شخصیت فرهنگی خود او تحت‌الشعاع همسری دکتر اسلامی ندوشن قرار گرفته است: خانم دکتر شیرین بیانی. خوش‌بختانه همین دو ماه پیش و در شامگاه 21 دی 1399 یکی از شب‌های بخارا (که به همت سترگ علی دهباشی عزیز که این روزها گرفتار کروناست برپا می‌شد) به خانم بیانی اختصاص یافت تا او را فارغ از همسری اسلامی ندوشن نیز بشناسیم. نکته پایانی هم این که هفته پیش با دوست نازنین و تاریخ پژوه - دکتر رضا شاه‌ملکی- قرار دیداری در خیابان وصال داشتم و چون به کافه ققنوس رسیدم و تماس گرفتم و پرسیدم شما کجا هستید؟ پاسخ داد: درست کنار سردیس (مجسمه) اسلامی ندوشن در سر خیابانی که به نام اوست.

یادم آمد که شورای شهر تهران همین تازگی همت کرده و نام خیابان فرعی «شاهد» در خیابان وصال را به «اسلامی ندوشن» تغییر داده اگر چه سهم او و حق او بسا بیش از یک خیابان فرعی است اما همین که در حیات او اتفاق افتاد و همراه با نصب سردیس، کار درخوری بود وگرنه ماندگاری نام او بسته به این نیست که بر تارک خیابانی نشسته باشد یا نه. چرا که نام او که برگرفته از روستای ندوشن میبد یزد است از جغرافیای ایران فراتر رفته و گستره ایران فرهنگی را درنوردیده است.

------------------------------

 بیشتر بخوانید: (10 نوشته پیشین)

* 1. تو داد و دهش کن، فریدون تویی!

* 2. سیرت دوست داشتن، صورت دوست داشته شدن

* 3.ایوان مداین را آیینه عبرت دان!

* 4.میر جلال‌الدین کزازی؛ فردوسی بی ردا و دستار!

* 5. دوم بهمن؛ جشن بهمن‌گان؟

* 6. غوغای موسیقی کلمات؛ دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ؟

* 7. پرویز نیست، پرویزن است!

*8. ما ز دریاییم و دریا می‌رویم

*9.ترانه سرا یا ترانه سرا؟ نکته‌ای به بهانه «مرغ سحر»

* 10. سایه؛ دور از وطن ولی همچنان عاشق ایران

لینک کوتاه: asriran.com/003FGZ
اسلامی ندوشن؛ سلطان نثر پارسی 2