اصولگرایی رادیکال ایرانی و طالبان؛ ستایش یا سرزنش؟
مواضع متناقض برخی رسانههای اصولگرای رادیکال درباره طالبان و به قدرت رسیدن افغانستان، این پرسش را به میان آورده که چرا یک روز در «ستایش» سخن میگویند و روز دیگر در «سرزنش»؟ این پرسش یک پاسخ ساده دارد و یک جواب پیچیده.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - مواضع متناقض برخی رسانههای اصولگرای رادیکال درباره طالبان و به قدرت رسیدن دوباره آنان در افغانستان، این پرسش را به میان آورده که چرا یک روز در «ستایش» سخن میگویند و روز دیگر در «سرزنش»؟ این پرسش یک پاسخ ساده دارد و یک جواب پیچیده.
پاسخ ساده این است: اگر ستایش میکنند به خاطر آن است که طی 20 سال با آمریکا مقابله کردهاند و همین که آمریکا افغانستان را ترک کرده اهمیت دارد. با نگاه آمریکاستیز هر که با آمریکا درافتد با ماست ولو به لحاظ ایدیولوژیک مشکل داشته باشیم. این گزاره البته در دو جا نقض شد: یکی همین طالبان 20 سال پیش که با القاعده متحد شد و با آمریکا درافتاد اما ایران در نشست بن در کنار آمریکا قرار گرفت و با روی کار آمدن و در واقع روی کار آوردن حامد کرزای موافقت کرد چرا که دغدغه اصلی ایران این بود که سلطنت به افغانستان بازنگردد یا حکومت به دست متعصبان شیعهستیز نیفتد و با این نگاه تشکیل جمهوری اسلامی ولو در واقع سکولار یک اتفاق مثبت بود. جای دیگر هم رویارویی صدام حسین با آمریکا بود. اکنون اما صدام در کار نیست و اصولگرایی رادیکال ایرانی با نگاه آمریکاستیز میتواند از بازگشت طالبان خرسند باشد تا جایی که روزنامه کیهان مینویسد:
«در بحث طالبان و آمریکا این نکته را نباید از نظر دور داشت که میان این دو جوی خون جاری شده است و در طول دو دهه گذشته طالبان برای جلب نظر ایران به فراخوان حضرت امام خمینی مبنی بر حرکت مسلمانها به سمت تشکیل حکومتهای مستقل از قدرتهای خارجی و نیز مقابله با مفسدین داخلی استناد کرده است.» البته نمیدانیم واقعا استناد کردهاند یا نه ولی همین قول را میپذیریم. دو سه روز قبلتر و در 25 شهریور 1400 اما در انتقاد از طالبان نوشته بودند:
«نیروهای طالبان غیر از جنگیدن در کوهها و درهها چیزی از روندهای پیچیده اداری و تشکیلاتی نمیدانند... طالبان با این سطح از سواد و آموزش سران، فرماندهان و نیروهای میانی و میدانی خود در هیچ کشوری با هر سطح از توسعهیافتگی قادر نیست کشور را اداره کند و الگوی خوبی از حکمرانی به جهان عرضه کند...
اداره جامعه امروز افغانستان با ساختار فروپاشیده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که در بین سنت و مدرنیسم گیر افتاده است و دولت - ملتی به معنای واقعی کلمه در آن شکل نگرفته است کار بسیار مشکلی است که به نظر میرسد شانههای طالبان توان حمل این بار سنگین را نداشته باشد... از سوی دیگر بازبینی نظام حقوقی و اداری کشور افغانستان و تطبیق آن با شریعت اسلامی توسط طالبان در شرایط کنونی کار بسیار پیچیده و زمانبری است و معلوم نیست طالبان با کمبود نیروی متخصص در این حوزهها چگونه میخواهد صدها و شاید هزاران قانون و تبصرههای آنها را تغییر یا اصلاح کند.» این مواضع متناقض اما از سر چیست؟ چنان که گفته شد پاسخ ساده این است که در آمریکاستیزی و رفتن آمریکا احساس اشتراک میکنند و از این منظر طالبان را به عنوان نقیض آمریکا میستایند هر چند برخی همین موضع را شماتت میکنند و میگویند فتحالفتوحی در کار نیست و کل سناریو را آقای زلمی خلیلزاد نوشته و هدایت می کند و اگر او ضد امپریالیسم است طالبان هم آمریکاستیز است! کما این که عبدالله شهبازی - تاریخپژوه - که سالها مورد وثوق جمهوری اسلامی بوده معتقد است: «در سال 2001 آمریکا به افغانستان لشکرکشی نکرد تا این کشور را ضمیمه خاک خود یا مستعمره خود کند. تهاجم نظامی به افغانستان و عراق با اهداف مالی رخ داد و پس از دست یابی به حداکثر نتایج مطلوب به سود کانونها و کمپانیهای ذینفع، در زمانی که پس از تأخیرهای مکرر تداوم بیشتر جنگ، ممکن نبود به پایان رسید. از این منظر جنگ 20 ساله پروژهای موفق و سودآور بود.» اما این یک روی سکه است. این که طالبان سرکرده خود را «امیرالمؤمنین» بخواند، در پرچم آن نه تنها نشانی از تشیع نباشد که در آینده مانند سپاه صحابه پاکستان به شیعهکشی هم روی آورد طبعا برای اصولگرایی رادیکال قابل تحمل نیست.
ریشه تناقض در این است: طالبان را به عنوان نماد غلبه بر آمریکا و شکست سیاست دخالت قابل ستایش میدانند و تأیید استکبارستیزی جمهوری اسلامی اما از منظر شیعی طبعا نمیتوانند کنار بیایند و همین سبب شده عجالتا یک خط در میان از طالبان ستایش یا انتقاد یا دست کم در مقابل آن سکوت شود. نکته قابل توجه این است که با نگاه ارزشی نمیتوانند بگویند طالبان به عنوان یک واقعیت در منطقه پذیرفته شود چرا که همین منطق را درباره اسراییل رد میکنند. اصولگرایی رادیکال ایرانی دیر یا زود با طالبان دچار مشکل خواهد شد زیرا حکومت ایدیولوژیک با یک حکومت لیبرال یا سکولار بهتر کنار میآید تا یک حکومت ایدیولوژیک دیگر. کما این که اگر به جای محمد مرسی در مصر مثلا محمد برادعی رییس جمهوری شده بود رابطه بهتری با مصر پس از مبارک شکل میگرفت تا فردی از اخوان المسلمین که در همان سفر کوتاه به تهران برای شرکت در اجلاس غیر متعهدها حساسیتهایی را تحریک کرد. اصولگرایی رادیکال ایرانی نه میتواند با طالبان متحد شود چون در مبانی ایدیولوژیک، اختلافات بیش از اشتراکات است و نه درگیری به صلاح کشور و مردم است. راهکار، جدای سیاستورزی و توجه خاص به هزارههای شیعه و تاجیکهای فارسیزبان و رعایت حقوق بشر برای همه اقوام، مرزبندی با طالبان در موضوعاتی چون «انتخابات» و «حقوق زنان» است. در این صورت به این سردرگمی پایان داده میشود و از بیرون هم به اتخاذ مواضع متناقض متهم نخواهند شد. به عبارت دیگر یک بحث سیاسی و مصلحتی با طالبان داریم که دست در کاران پی گیری می کنند و یک بحث گفتمانی و اگرچه در نفی می شد به گفتمان استناد کرد چندان که 20 سال پیش آقای خاتمی در همین روزها گفت «اسلام طالبانی نمیخواهیم» در توجیه سکوت یا تطهیر نمی توان گفتمان آمریکاستیزی را کافی دانست هم به این خاطر که شاید استمرار نیابد و مهمتر این که چنانچه طالبان به عنوان حامل گفتمان اسلام انقلابی معرفی یا شناخته شود تهدید گفتمانی هم به حساب خواهد آمد.
لینک کوتاه: asriran.com/003N7i