جمعه 9 آذر 1403

اینجا "ریودو ژانیرو" با 4000 قتل در سال!

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
اینجا "ریودو ژانیرو" با 4000 قتل در سال!

بعد از گشت و گذار در "ریودو" به هتل برگشتیم و تصمیم گرفتیم شب به ساحل برویم، شبها ساحل خلوت می‌شد به‌ویژه بخاطر ترس از ناامنی کمتر کسی حاضر می‌شد شب شنا کند، در این شهر زیبا و توریستی سالانه حدود 120 هزار زورگری و 4000 قتل اتفاق می‌افتند!

- اخبار اجتماعی -

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم؛ "برزیل" کشوری پهناور و بزرگترین کشور آمریکای جنوبی با 210 میلیون جمعیت است که رودخانه آمازون به‌عنوان بلندترین و پرآب‌ترین رودخانه جهان از قلب این کشور استوایی می‌گذرد.

مردم این کشور به‌زبان پرتغالی صحبت می‌کنند و این کشور به‌مدد بارشهای خارق‌العاده استوایی، از پوشش جنگلی استوایی چند میلیون هکتاری برخوردار است و یکی از قطبهای تولید گوشت قرمز و پروتئین در جهان محسوب می‌شود.

کشورمان ایران، سالیان سال است که بخش عمده گوشت قرمز وارداتی خود را از این کشور تأمین می‌کند؛ برای نظارت بر ذبح شرعی، ناظران ذبح شرعی پس از طی دوره‌های خاص آموزشی به این کشور اعزام می‌شوند و با استقرار در کشتارگاه‌های طرف قرارداد با ایران در این کشور بر فرایند انجام ذبح شرعی نظارت می‌کنند.

نشستن پای خاطرات این ناظران، دنیایی از جذابیت و شگفتی را مقابل دیدگان افرادی که ذهنیتی از کشور برزیل ندارند، ترسیم می‌کند.

حجت‌الاسلام علی ارجمند عین‌الدین؛ مسئول حوزه نمایندگی ولی فقیه در جهاد کشاورزی استان البرز نیز از جمله ناظران ذبح شرعی کشورمان در برزیل بوده است که تجربه حضور 6ماهه در این کشور را دارد و خاطراتی که با قلمی روان به بیان اتفاقات و مشاهدات خود از حضور در برزیل پرداخته است.

تا به امروز، 9 بخش از این سلسله خاطرات منتشر شده است:

"برزیل" کشوری که شغل خانمها بر اساس زیبایی آنها تقسیم میشود! دلیل عادی بودن پوشش نامتعارف زنان در برزیل! + تصاویر زن برزیلی: "همین که شوهرم مرا کتک نزند راضی‌ام!" مورد حملات بیوتروریستی و اگروتروریستی در حوزه کشاورزی و دامی قرار داریم عطش جمعیت 210میلیونی برزیل برای پذیرش اسلام! چرا گویش مردم برزیل "پرتغالی" است؟! شیوه سیاه دختران برزیلی برای اخاذی از مردان پولدار!

در ادامه، بخش دهم از این مجموعه خاطرات تقدیم شده است:

شب را کاملا استراحت کردیم، ساعت 9 صبح بود، به لابی هتل رفته و از رسپشن سوال کردم چگونه می‌توانیم به یکی از فولاها Favela (یا همان بخش زاغه‌نشین و منطقه تبهکاران) برویم؟ گفت: باید با ماشین ویژه و تیم اسکورت بروید و هزینه آن در روزهای کارناوال خیلی گران است، حدود 700 رئال (حقوق یک کارگر ساده 1000 در ماه بود) قبول کردیم، ارزش یکبار دیدن را داشت، او با چند جا تماس گرفت اما متاسفانه موفق به هماهنگی با هیچ گروهی نشد.

کاری نمی‌شد کرد، قید بازدید از این مناطق محروم و ترسناک را زدیم، جلوی درب هتل چند تاکسی توقف کرده بودند با یکی از آنها صحبت کردم گفت حاضر است در ازای گرفتن 300 رئال کل جاذبه‌های توریستی شهر را در یک روز نشانمان دهد؛ تعداد توریستها زیاد بود بنابراین او با شکم سیر قیمت می‌داد! چانه زدن بی‌فایده بود، قبول کردیم سوار شدیم و راه افتادیم؛ قبل از اینکه به نخستین مکان برسیم، خوب است بدانید "ریودو ژانیرو" که به اختصار ریو نام برده می‌شود (قبلا گفتم هر کلمه‌ای که با R شروع شود آنها آن را H می‌خوانند) مرکز ایالت ریودو ژانیرو، دومین شهر بزرگ برزیل و سومین منطقه شهری بزرگ آمریکای جنوبی است که با جمعیت 6.3 میلیون این شهر یکی از عجایب هفت‌گانه طبیعی جهان است.

این شهر تا سال 1960 پایتخت کشور برزیل بود، گفته شده چون استعمارگران پرتغالی در ماه ژانویه به این منطقه رسیدند نام آن را رود ژانویه گذاشتند؛ شهری فوق‌العاده زیبا با دو نوع ساحل، ساحل‌های خلیج ریو و ساحلهای اقیانوس اطلس، دارای کوه‌ها و جنگل‌های سرسبز، دریاچه، جزیره و ده‌ها جاذبه طبیعی و دست‌ساز بشر، حداقل 10 روز وقت لازم است تا بتوان با حوصله از تمام این جاذبه‌ها دیدن کرد، شهر ساحلی ریو دارای 3 ساحل به نامهای ساحل کپ کابانا، ایپانما و لبلن است.

این سواحل پاتوق موج‌سواران معروف دنیاست؛ بعدها در جایی خواندم که در «ساحل آزاد» شناگران و موج‌سواران می‌توانند به صورت برهنه به شنا و گرفتن حمام آفتاب بپردازند و متاسفانه قسمتی از معروفیت یکی از این سواحل مربوط به این قانون است عصر حجری است!

اینطور سواحل باب میل اشخاص هرزه‌ای مانند محمدرضا شاه معدوم و بیوه او بوده است؛ آنها در سال 1344 به برزیل سفر کرده و در ریودوژانیرو حسابی ریخت و پاش کرده بودند، یکی از شخیصت‌های مشهور برزیل که متولد این شهر است، آقای "پائولو کوئیلو" است که بخاطر رمان‌هایش شهرت جهانی دارد؛ رمان‌هایی مانند 11 دقیقه، خیانت، کیمیاگر و 30 اثر دیگر، من کاری به حواشی این شخصیت مشهور از دفاع از آزادی مواد مخدری مانند ماری جوانا و کوکائین تا عضویت در هیئت مدیره مرکز صلح شیمون پرز! ندارم اما اگر یک روز او را ببینم حتما بابت انتشار یک توئیت از او تشکر خواهم کرد و آن توئیتی بود که خطاب به رضا ربع پهلوی و در واکنش به توئیت او نوشت: "خفه‌شو، ساواک مرد و اگر تو بار دیگر خواستار یک کودتایی دیگر شبیه به کودتای سال 1953 (1332) توسط سیا شوی، مردم ایران در حمایت از کشورشان گردهم خواهند آمد!"

اولین مکانی که رفتیم محله‌ی تماشایی «لاپا» (Lapa) بود؛ کوچه‌ای شیب‌دار و رنگارنگ و پوشیده از کاشی‌های ریز و درشت بود، نام آنجا پله‌های سلرون (Selaron) است؛ در سال 1990 جورج سلارون، هنرمند و نقاش خوش‌ذوق اهل شیلی که در خانه‌ای در بالای این منطقه‌ای شیب‌دار زندگی می‌کرد به هنرمندان سراسر جهان نامه نوشته و تقاضا کرده بود که آنها کاشی‌هایی را با سمبلهای شهرشان برای او بفرستند.

برخی از هنرمندان از تقاضای او استقبال کردند و او از کاشیهای اهدائی برای تزئین کوچه‌ای شیبدار و پر پله استفاده کرد، این کار هنری سالهاست که به یکی از جاذبه‌های گردشگری شهر ریو تبدیل شده است، ترکیبی از نمادها و خرده فرهنگ‌های 60 کشور، یک هنر خیابانی ابتکاری که باید با عیار خودش سنجیده شود اما از نظر من که تخصصی در هنر کاشی‌کاری ندارم، این اثر در مقابل هنر به‌کار گرفته شده در کاشیهای داخل گنبد مسجد شیخ لطف‌الله اصفهان مانند نقاشی یک نقاش نیمه حرفه‌ای در مقابل تابلوهای استاد فرشچیان است!

سوار ماشین شدیم و به سمت مجسمه مسیح منجی که نماد شهر ریوداژنیرو است راه افتادیم؛ پای کوه کورکوودو (Corcovado) که مجسمه روی آن قرار گرفته رسیدیم، برخلاف تصور عمومی این مجسمه، بزرگترین مجسمه مسیح در دنیا نیست اما به دلیل اینکه روی کوه بلندی نصب شده و از همه جای شهر دیده می‌شود، بسیار با عظمت به چشم می‌آید، برای رفتن به بالای کوه و دیدن مجسمه، داخل فروشگاهی که هنرهای دستی را به نمایش و فروش گذاشته بود شدیم، در صف تهیه بلیت، تعدادی از ایرانیها را دیدیم که ظاهرا با تور گردشگری آمده بودند، میانگین سن آنها بالای 45 سال بود، پوست خود را برنزه کرده و پوشش خود را شبیه به مردم برزیل کرده بودند تا حدی که از قیافه و پوشش آنها نمی شد تشخیص داد که اهل کدام کشور هستند!

بلیت گرفتیم، بخشی از مسیر کوهپایه را با ماشین و بقیه را پیاده بالا رفتیم؛ به تندیس مسیح منجی (Cristo Redentor) رسیدیم، این تندیس با 39.6 متر بلندی در سال 1926 ساخته و در ارتفاع 710 متری نصب شده است؛ مجسمه مذکور حالت ایستاده عیسی مسیح را در حالیکه دستان خود را کاملا باز کرده است نشان می‌دهد که این حالت نشان‌دهنده پذیرش همه انسانها در آغوشش است؛ زیر پای آن تندیس عظیم، فضایی است که به رنگ قهوه‌ای دیده می‌شود آنجا یک کلیسای کوچک قرار دارد، از آن بالا جاذبه‌های شهر جلوه خاصی دارد.

شاید برایتان سؤال شده باشد چرا برخلاف مسیحیان که به پیکرتراشی و کشیدن نقاشی انسانها در کلیساها علاقه خاصی دارند؛ هنرمندان مسلمان علاقه چندانی به این هنرها از خود نشان نداده‌اند! دلیل آن این واقعیت است که در طول تاریخ همواره علاقمندان به انبیاء و قدیسین، به قصد تبرک، تصاویر آنها را می‌کشیدند یا مجسمه آنها را می‌ساختند و به این شکل آنها را تقدیس می‌کردند؛ نسلهای بعدی تصور می‌کردند که خود آن عکس‌ها یا مجسمه‌ها موضوعیت دارد! در نتیجه به مرور به تقدیس آنها پرداخته و به سوی بت‌پرستی کشیده می‌شدند، تا پیامبر بعدی می‌آمد و با زحمت فراوان تلاش می‌کرد مردم را از بت‌پرستی باز دارد.

داستان اب، ابن و روح القدس نیز از همین انحرافات عقدیتی است که در میان پیروان حضرت مسیح بوجود آمده است؛ شاید اگر دولت‌مردان خبیث ترکیه، اجازه انتشار انجیل 1500 ساله‌ای را که از قاچاقچیان ضبط کرده‌اند را می‌دادند یا اسناد بدست آمده از بحرالمیت به رؤیت مسیحیان جهان می‌رسید، عقاید و باورهای بسیاری از مسیحیان جهان به کلی دگرگون می‌شد؛ به هر حال اسلام به عنوان آخرین دین و پیامبر اسلام (ع) به عنوان خاتم انبیا که تجربه همه انبیاء را با خود داشت از ابتدا با ساخت مجسمه و کشیدن تصاویر کامل انسان و حیوانات مقابله کرد و این محدودیت اعمال شده اولا زمینه بت‌پرستی را از بین برد و ثانیا باعث رونق هنرهای دیگری شد که نمونه تکامل یافته آن را در کاشی‌کاریهای محراب، گنبد و دیوارهای مساجد و مزار ائمه اطهار (ع) و امامزاده‌ها می‌بینیم.

تعدادی عکس یادگاری گرفته و کم‌کم پایین آمدیم، به سمت ماشین رفته سوار شده و راه افتادیم؛ راننده خوش سفر و شاد و شنگول ما نزدیک ساحل در یک خیابان ساحلی توقف کرد، حقیقتا رفتن به ساحل آن هم در وسط روز را برای خود عار دانستم بنابرین کنار دکه‌ای نشسته و یک نارگیل سبز سفارش دادیم، فروشنده نارگیل را آماده کرده و یک نی بلند در آن گذاشت، آب نارگیل را خوردم و بعد به راننده گفتم برویم جای دیگر، حرکت کردیم بعد از حدود یک ربع به تله کابین رسیدیم.

تله کابینی فوق‌العاده بلند که روی کوه کله قندی و تپه‌های اطراف کشیده شده بود، از آن بالا می‌توانستیم جزائر کوچک اطراف ریو، سواحل، دریاچه و جنگل‌های اطراف شهر را به راحتی ببینیم؛ به نظرم این بخش جذاب‌ترین بخشی بود که از صبح از صبح تجربه کرده بودیم، از ظهر گذشته بود با همه محدودیت‌هایی که در پیدا کردن واژه‌ها داشتم به زبان پرتغالی به راننده گفتم: "ما مسلمان هستیم، ما گوشت نمی‌خوریم لطفا ما را به یک رستوران ببر تا بتوانیم برنج و ماهی بخوریم!"

او هم گفت: یک رستوران می‌شناسم که ویژه غذاهای دریایی است؛ خوشحال شدم گفتم: خوبه لطفا برو همانجا؛ خوش انصاف ما را به یک رستوران در نزدیکی ساحل برد یک رستوران سنتی که به شکل داخل کشتی دزدان دریایی تزئین شده بود! اشیاء قدیمی را از سقف آویزان کرده بودند و برخی را هم به صورت دکور چیده بودند، رستوران سلف سرویس بود و بوی حیوانات دریایی را می‌داد، وقتی نشستیم، گارسون جلو آمد و گفت: قیمت یک پرس می‌شود 175 رئال! در سال 1395 هر پرس غذا حدود 180 هزار تومان! کمی با هم مشورت کردیم خیلی گران بود ولی هم گرسنه بودیم و هم به غرورمان بر می‌خورد اگر بدون خوردن غذا رستوران را ترک می کردیم!

در ریو اگر دنبال رستورانی با قیمت منصفانه‌تر هستید باید به مرکز شهر بروید؛ در آن زمان ما خیلی ناشی و بی‌اطلاع بودیم، غذاهای آن رستوران عبارت بودند از خرچنگ، هشت‌پا و گوشت برخی دیگر از جانوران دریایی، ما یک بشقاب ماهی و برنج کشیدم و به هر زحمتی بود، خوردیم.

بوی گند جانواران دریایی حالمان را بد کرده بود، از وقت نماز ظهر چند ساعتی گذشته بود، خیلی خسته شده بودیم، راننده بیرون رستوران منتظر ما بود، سوار شدیم پیشنهاد یک جای دیگر را کرد، او فکر می کرد ما تا شب با او خواهیم بود، ولی ما دیگر خسته شده بودیم، گفتم ما را به هتل برگردان، کلی ذوق کرد، چون در هر صورت 300 رئالش را می‌گرفت!

به هتل برگشتیم، نماز ظهر و عصر را خواندیم و تصمیم گرفتیم شب به ساحل برویم، شبها ساحل خلوت می‌شد به‌ویژه بخاطر ترس از ناامنی کمتر کسی حاضر می‌شد شب شنا کند، در این شهر زیبا و توریستی سالانه حدود 120 هزار زورگری و 4000 قتل اتفاق می افتد!

بخشی زیادی از ساکنین "فولاها" خرجشان را از دزدی و خفت‌گیری به دست می‌آورند و جالب‌تر این که در محلات خودمختار خودشان هیچ کس از هم دزدی نمی‌کند، پلیس هم به آن مناطق وارد نمی‌شود و اگر مشکلی هم پیش بیاید خودشان بین خودشان و به سبک خودشان حل می کنند! اگر می‌خواهید بدانید چگونه، فیلم شهر خدا (City of God) و کارتون ریو (Rio) را ببینید.

انتهای پیام /