بازخوانی نقش ایران در شکست روایتهای غرب در منطقه

در عصر جنگ روایتها، صرف داشتن توان نظامی کافی نیست، حقیقتی که از دل میدان میجوشد اگر به درستی بازتاب یابد، میتواند هر روایت تحمیلی را شکست دهد.
به گزارش مشرق، علیرضا معشوری دانشآموخته دکتری روابط بینالملل طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
جنگهای امروز دیگر محدود بهتانک و موشک و میدانهای سخت نیستند، بلکه در کنار آنها نبردی پنهان اما عمیق بر روی ذهنها در جریان است؛ نبردی که از آن با عنوان «جنگ روایتها» یاد میشود. در این جنگ طرفین تلاش میکنند تا تصویر مورد نظرشان از خود و دشمن را در افکار عمومی تثبیت کنند.
آمریکا پس از حوادث یازدهم سپتامبر کوشید روایت مسلط خود را به جهان تحمیل کند؛ روایت دوگانهای که در آن آمریکا و متحدانش «مدافعان آزادی و امنیت» معرفی میشدند و در مقابل، محور مقاومت که ریشه در انقلاب اسلامی ایران داشت به عنوان «تروریسم و افراطگرایی» بازنمایی میشد.
با این حال تجربه دو دهه اخیر نشان داد این روایت غربی در میدان عمل و در ذهن مردم منطقه شکست خورده است. عامل اصلی این شکست، پیوند میان حضور ایران در میدانهای واقعی و تولید روایتهای بدیل بود؛ روایتهایی که نه ساخته و پرداخته اتاقهای فکر تبلیغاتی بلکه برآمده از واقعیتهای ملموس نبرد و ایستادگی ملتها بودند.
پس از اشغال عراق در سال 2003 آمریکا تلاش کرد حضور خود را با روایت «دموکراتیکسازی» توجیه کند. رسانههای غربی نیز با حجم عظیمی از تبلیغات کوشیدند تصویر سربازان آمریکایی را در قالب «آزادکنندگان مردم عراق» جا بیندازند. اما خیلی زود فروپاشی ساختار دولت، اوجگیری خشونتهای فرقهای و تحقیر مردم در ایست بازرسیهای اشغالگران، این روایت را بیاعتبار ساخت.
در چنین شرایطی ایران با حمایت از گروههای مقاومت و سازماندهی نیروهای مردمی، اشغال را برای آمریکا فرسایشی کرد و در سالهای بعد با ظهور داعش این نقش به اوج رسید. تشکیل حشدالشعبی و هدایت میدانی سردار سلیمانی روایت جدیدی خلق کرد. روایت مردم عراق که به یاری برادرانشان در محور مقاومت در برابر تروریسم تکفیری ایستادند. این روایت در ذهن عراقیها جایگزین تصویر تحقیرآمیز «عراق تحت قیمومت آمریکا» شد و افکار عمومی منطقه نیز آمریکا را نه منجی بلکه عامل اصلی آشوب دیدند.
رسانههای غربی تا مدتها کوشیدند این تصویر را تغییر دهند، اما واقعیتهای میدان که در آزادسازی موصل و دیگر مناطق متبلور شد اجازه چنین تحریفی را نداد.
در سوریه نیز غرب ابتدا روایت دیگری را برساخت. در سال 2011 معارضان مسلح تحت عنوان «انقلابیون آزادیخواه» معرفی شدند و دولت دمشق در رسانههای غربی به عنوان یک «رژیم سرکوبگر» بازنمایی شد. اما حجم گسترده جنایات گروههای تروریستی مانند جبههالنصره و داعش و آشکار شدن حمایتهای غربی - صهیونیستی از آنها، این روایت را درهم شکست.
جمهوری اسلامی ایران که از همان آغاز بحران سوریه حضور مستشاری داشت، توانست از خلال میدان واقعی، روایت حقیقی را تثبیت کند.
روایتی از «جنگ علیه تروریسم سازمانیافته»، تروریسمی که با حمایت مالی و لجستیکی برخی قدرتهای غربی و منطقهای تغذیه میشد. ایران این تصویر را برجسته کرد که سوریه نه میدان قیامی دموکراتیک بلکه قربانی پروژهای با هدف تجزیه و نابودی است.
به این ترتیب روایت غربی «قیام مردم علیه حکومت» به تدریج رنگ باخت و جای خود را به روایتی داد که در آن مردم سوریه در برابر موجی از مزدوران و تروریستهای بینالمللی قرار گرفتهاند.
در لبنان نیز از نگاه غرب و رژیم صهیونیستی، حزبالله باید در افکار عمومی به عنوان یک گروه شبهنظامی غیرقانونی و تهدیدی برای ثبات لبنان معرفی میشد. اما واقعیت میدان چیز دیگری رقم زد. در جنگ 33 روزه سال 2006 مقاومت حزبالله نه تنها تجاوز اسرائیل را دفع کرد بلکه توانست شکستی راهبردی نیز به آن تحمیل کند. این پیروزی به یاری روایتسازی رسانههای مقاومت و حمایت ایران به نماد تغییر موازنه بدل شد.
در ذهن ملتهای منطقه، حزبالله دیگر یک نیروی حاشیهای نبود بلکه به قهرمانی ملی و نمادی از امکانپذیر بودن تحمیل شکست به ارتش اسرائیل تبدیل شد. این تغییر ادراک، خود بزرگترین شکست برای روایت غربی - صهیونیستی بود که میکوشید هرگونه مقاومت را غیرمشروع و بیفایده نشان دهد.
اما آنچه در این سه میدان مشترک است پیوند میان واقعیتهای عینی و بازنمایی رسانهای آنهاست. جمهوری اسلامی ایران بهخوبی دریافته که جنگ روایتها تنها زمانی به ثمر مینشیند که پشتوانهای از واقعیتهای میدانی داشته باشد. فتوحات، مقاومتها و ایثارها خود بهترین پشتوانه برای ساخت روایتهایی بدیل و قانعکننده هستند.
اینجاست که تفاوت اصلی میان ایران و غرب آشکار میشود. غرب روایتهای خود را عمدتاً در اتاقهای فکر و استودیوهای رسانهای میسازد و سپس میکوشد آنها را به جای واقعیت جعل کند؛ اما ایران روایتهایش را از دل میدان، از تجربههای واقعی و از خون شهیدان بیرون میکشد.
همین پیوند میان میدان و رسانه بود که سبب شد روایتهای غربی در بسیاری از موارد به سرعت فرو بریزند و روایت مقاومت در ذهنها ماندگار شود.
اوج این پیوند را میتوان در شهادت سردار سلیمانی مشاهده کرد. آمریکا کوشید با ترور او روایتی از «اقدام پیشگیرانه علیه تروریسم» ارائه دهد. اما واکنشهای گسترده در ایران، عراق، لبنان و حتی فراتر از منطقه نشان داد که این روایت هیچگونه مشروعیتی ندارد.
میلیونها نفر در خیابانها با شعارهایی که شهید سلیمانی را قهرمان مبارزه با تروریسم و نماد استقلال میدانستند نشان دادند که روایت واقعی چیست. در این لحظه تاریخی، غرب شاید از نظر نظامی یک فرمانده را حذف کرده بود اما در جنگ روایتها به شکستی بیسابقه دچار شد؛ چرا که خون سلیمانی خود به روایتی جاودانه بدل گشت.
بازخوانی تجربه دو دهه اخیر نشان میدهد که جمهوری اسلامی ایران توانسته است با اتکا به گفتمان انقلاب اسلامی، پیوندی راهبردی میان میدان و رسانه ایجاد کند. در عراق، سوریه و لبنان روایتهای غربی یکی پس از دیگری فروریختند و جای خود را به روایت مقاومت دادند.
این روایتها بر ارزشهایی چون استقلالطلبی، عدالتخواهی، ایستادگی در برابر سلطه و امکانپذیر بودن شکست دشمن متکی هستند. آنها از دل تجربههای عینی ملتها برخاستهاند و به همین دلیل توانستهاند در برابر ماشین عظیم رسانهای غرب پایدار بمانند.
این واقعیت نشان میدهد که در عصر جنگ روایتها، صرف داشتن توان نظامی کافی نیست. حقیقتی که از دل میدان میجوشد اگر به درستی بازتاب یابد، میتواند هر روایت تحمیلی را شکست دهد.
ایران و محور مقاومت با تکیه بر این اصل توانستهاند نه تنها نقشههای نظامی دشمن را ناکام بگذارند بلکه ذهنها و دلهای بسیاری را در منطقه و جهان به سوی خود جذب کنند. در این میان خون شهیدان و پیروزیهای مقاومت به سرمایهای معنوی بدل شده که روایتهای غربی توان مقابله با آن را ندارند.