بازنمایی شوخطبعانه رسوایی پولشویی میلیاردرها در «رختشویگاه»
ساخته استیون سودربرگ که بر رسواییهای عظیم پولشویی در سالهای اخیر متمرکز شده، همچون دیگر آثار این فیلمساز بحث برانگیز بوده و مخالفان و موافقین جدی در میان منتقدین دارد اما بیشک میتوان گفت این فیلم، یکی از بهترین آثار درباره چنین مضمونی در تاریخ سینماست.
فیلم سینمایی «رختشویگاه» ساخته استیون سودربرگ که بر رسواییهای عظیم پولشویی در سالهای اخیر متمرکز شده، همچون دیگر آثار این فیلمساز بحث برانگیز بوده و مخالفان و موافقین جدی در میان منتقدین دارد اما بیشک میتوان گفت این فیلم، یکی از بهترین آثار درباره چنین مضمونی در تاریخ سینماست.
به گزارش «تابناک»؛ اگر در سال 2015 اخبار را دنبال میکردید احتمالا با عبارت «اسناد پاناما / Panama Papers» آشنایی داشته باشید. «رختشویگاه / The Laundromat» نحوه افشای آن اسناد را در معرض دید ما قرار میدهد؛ اسنادی که اطلاعات و جزئیات زیادی درباره دویست هزار اکانت پولشویی از شرکتهای مختلف را افشا میکرد.
وقتی که این اطلاعات از سوی یک فرد افشاگر در داخل سازمان موساک فونسکا کشور پاناما منتشر شدند، باعث شدند تا مردان قدرتمند زیادی به پایین کشیده شوند. فیلم «رختشویگاه» که بر اساس کتابی به نام «دنیای رازداری» از «جیک برنستاین» است از فرمتی غیرهمسان با «رکود بزرگ / The Big Short» استفاده میکند، تا بر روی فعالیتهایی که توسط اسناد پاناما افشا شدند نور حقیقت بتاباند.
سودربرگ به جای اینکه راه و روش جدیتری که قبلا در «ترافیک / Traffic» به کار برده بود را مجددا تکرار بکند، از روشی شبیه به رویکرد براردان کوئن استفاده کرده است. فیلم از چهار بخش مختلف که به یکدیگر مرتبط اند استفاده میکند و قربانیان و ارتکابکنندگان و جرمها و کارهای خلاف اخلاقی و یا قانونی آنها را به تصویر میکشد. هیچکدام از این شخصیتها به صورت کاملا شکل نگرفته اند و داستانشان نیز به صورت کامل تعریف نشده است.
«سودربرگ» از آنها به عنوان راهی برای مشخص کردن و انسانی کردن جزئیات تاریک این دنیای پولشوییهای مالی استفاده میکند از جمله تفاوتهای بین «طفرهروی از پرداخت مالیات» (که قانونی است) و «فرار مالیاتی» (که غیر قانونی است). مرز بین این دو چقدر باریک است؟ «درست به اندازه باریکی دیوار بین سلولهای زندان».
«سودربرگ» برای اینکه ما را از میان میدان مین این اصطلاحات مالی و غیره رد بکند دو مرد را به ما معرفی میکند؛ یورگن موساک آلمانی (با بازی گری اولدمن و لهجهای بسیار بامزه و جالب) و «رامون فونسکا» ی پانامایی (با بازی آنتونیو باندراس) که بازیای کاملا شبیه به میزبانهای برنامههای آخر شب دارد (با کت و شلواری شیک، حتی وقتی در ارتباط با افراد غارنشین است).
آنها علاوه بر اینکه روایتکنندگان و راهنمایان ما هستند، شخصیتهای کلیدی و اصلی یکی از بخشهای اصلی داستان نیز هستند - دو وکیلی که از شرکت را اداره میکنند از نام آنها استفاده میکنند. در نقطهای از داستان آنها دفاعی از اقدامات به ظاهر غیرقابل دفاع خود میکنند؛ اینکه آنها مسئولیتی در قبال اقدامات موکلان خود ندارند. آنها صرفا حریم خصوصی برای موکلان خود ایجاد میکنند. نتیجه نهایی اگرچه چیزی است که عنوان یکی از بخشهای فیلم آن را اعلام میدارد: «افراد سر به زیر به فنا خواهند رفت» یا آن طور که شخصیت «مریل استریپ» آن را بیان میدارد: سربه زیرها به چه خواهند رسید؟
«مریل استریپ» نقش «الن مارتین» را بازی میکند، یک بازنشسته شصت و چند ساله که با موهای کوتاه و وزوزی و خاکستری خود شبیه به مادربزرگ شخصی در داستان میماند. پس از اینکه همسرش در یک تصادف قایقرانی میمیرد، او متوجه میشود که قرار نیست پول بیمهای که به او میرسد را دریافت بکند. دلیل آن نیز این است که شرکت بیمه به یک شرکت دیگر فروخته شده است که خود به شرکت بزرگتری وابسته است که تنها بر روی کاغذ وجود خارجی دارد. در انتهای این کاغذ و کاغذبازیها هیچ پولی وجود ندارد.
«الن» تنها خود را شروع میکند اما خب حقیقت است که او «ارین بروکوویچ» (که سودربرگ در سال 2000 فیلمی دربارهی او با همین نام ساخت) نیست. وقتی که او به جزیرهی نویس سفر میکند تا مرد اصلی پشت این گروه شرکت بیمه را یعنی «مالکوس بونکمپر» ببیند (با بازی جفری رایت)، این مرد اجرایی در سایه از میان مشت او فرار میکند؛ اگرچه که یک سورپرایز بزرگ در میامی در انتظارش است.
در همین حین یک مرد ثروتمند سیاهپوست به نام «چارلز» (نانسو آنوزی) مچ پدرش را به علت داشتن رابطهی عاشقانه با هماتاقی دوران دانشگاهش میگیرد. «چارلز» برای اینکه این اطلاعات را از همسرش مخفی نگه دارد پیشنهاد «مذاکره» به دخترش میدهد. چه چیزی عادلانه خواهد بود؟ شاید کنترل یک شرکت 20 میلیون دلاری؟ طبق چیزی که او یاد میگیرد احتیاط در این کار اهمیت بسیار زیادی دارد. در جایی دیگر یک پولشوی انگلیسی (فردی با نام ماتیاس شونائرتس) یکی از موکلان چیزی خود (با بازی روزالیند چائو) را تحت فشار میگذارد و متوجه میشود که مخفیکردن پول تنها جرمی نیست که این بانو آن را انجام میدهد.
این قسمتهای کوچک مرتبط با یکدیگر با تندی و شوخطبعی به نمایش در میآیند. فیلمسازان دیگر احتمالا از رویکردی خشنتر و پرتنشتر استفاده میکردند. «سودربرگ» اما سعی کرده است تا از این فرصت هم برای آموزش و هم برای سرگرمکردن استفاده بکند. در انتها بینندگان خشم ابتدای فیلم را دوباره حس خواهند کرد اما در عین حال اطلاعات بهتری هم خواهند داشت و کامل متوجه خواهند شد چرا این خشم درست است.
در فیلم «رکود بزرگ»، «آدام مک کی» از روایتی با استفاده از شکستن دیوار چهارم برای شکل دادن داستانش و همچنین تفسیر و ترجمهی اصلاحات پیچیده به زبانی قابل فهم استفاده کرد. «سودربرگ» در اینجا کاری مشابه انجام داده است. «موساک» و «فونسکا» کار خود را با جست و جوی ساختارهای اساسی تراکنشهای مالی شروع میکنند و در نهایت به زمان حال میرسند. آنها مستقیما بینندگان را مخاطب قرار میدهند و حتی در جایی به «کارگردان فیلم» و «نویسنده» نیز ارجاع میدهند.
ممکن است کسی این ایراد را بگیرد که «سودربرگ» برای سود خودش جذابیت زیاد به اثر تزریق میکند. روایت چنان درهم تنیده و پیچیده است که علیرغم ساده بودن دنبال کردن هر کدام از اپیزودها، در کنار هم قرار دادن هر چیزی در انتها کمی سخت خواهد بود. افشاگری اسناد پاناما در انتهای فیلم به بخش اصلی میآید و شبیه به بخشی میماند که به زور به آن اضافه شده است.
«سودربرگ» این فیلم را برای شبکهی «نتفلیکس» ساخت و حتی گفته بود که اهمیتی هم نمیدهد که اگر کسی آن را در سینما ببیند یا نه. با توجه به این نکته که من آن را بر روی پرده دیدم باید بگویم که بر روی هر مدیومی قطعا کارا و شایان توجه خواهد بود. اگرچه وقتی که صحبت از اکران فیلمها باشد خدایان زمانبندی به نفع «رختشویگاه» عمل میکنند. چه زمان بهتری برای اکران فیلمی که بر روی فساد و اقدامات یک افشاگر تمرکز کرده است؟