بایدهای کاملاً متفاوت طرفین در جنگ کنونی
جالب این است که برابر آخرین نظرسنجی غربیها در غزه، 67 درصد ساکنان آواره باریکه غزه گفتهاند بر ضرورت ادامه حکومت حماس بر غزه در پایان جنگ تأکید دارند و حاضر به پذیرش افرادی از حکومت خودگردان نیستند.
به گزارش مشرق، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: «طوفان الاقصی» و «جنگ غزه» یکسالگی را پشتسر گذاشتند. رژیم اسرائیل اصرار دارد فعلاً به جنگ غزه و من تبع آن ادامه دهد و ما اصرار داریم هرچه زودتر این جنگ متوقف گردد. رژیم غاصب به امید پدید آمدن شرایط خروج موفق به جنگ ادامه میدهد و ما توقف جنگ غزه را موفقیت میدانیم. به این جهت یکی در حداکثر جنایت ظاهر شده و دیگری در «حد ضرورت» پاسخ داده است. پس در این صحنه حساس دو راهبرد کاملاً متضاد وجود دارد و از اینرو نمیتوان از طرفی که میخواهد هرچه زودتر این جنگ متوقف گردد، خواست مثل طرفی که به قصد یافتن راهی، دامنه شرارت را گسترش میدهد، عمل کند.
در عین حال صحنه جنگ، از یکسو صحنه پاسخ متقابل و همسنگ هم میباشد و از سوی دیگر آبستن پدیدههایی است که چندان محاسبهپذیر نیستند. از اینرو در طول تاریخ، اداره جنگ، سختترین موضوع در حکمرانی بوده است و اداره آن به ترکیبی از «شجاعت»، «حکمت» و «حسابگری» وابسته میباشد و فقدان هر کدام از این سه، نتیجه جنگ را حتماً به ضرر حکومتی با این مختصات تمام میکند. از اینرو در همه کشورها، تصمیمگیری درباره جنگ و صلح به بالاترین نهاد قانونی در یک کشور که دارای صلاحیتهای لازم بوده و نیز از سوی قاطبه مردم حمایت شود، سپرده شده است.
این مهم در ایران، با توجه به شرایط قانونی و سختگیرانه انتخاب ولی فقیه، به این نهاد که بالاترین جایگاه دینی و سیاسی را در کشور دارد، سپرده شده است و حضرت ایشان با بهرهگیری از مشورت برخی نهادها، از جمله شورای عالی امنیت ملی در این خصوص تصمیم میگیرند.
با توجه به این مقدمه، در تحلیل جنگ کنونی که فعلاً افقی برای پایان آن وجود ندارد و بعید به نظر میرسد طی هفتهها و ماههای آینده متوقف گردد و احیاناً طی دو تا سه سال آینده استمرار پیدا میکند، نکاتی وجود دارد:
1 رژیم صهیونیستی در طول یک سال گذشته، بارها اعلام کرده است جنگ کنونی غزه را جنگ بقاء میداند. این بدین معناست که رژیم آن را «آخرین جنگ» خود میداند که یا با بازیابی سلامت، از آن برمیخیزد و یا با شکست، برای همیشه از صحنه حکمرانی جهان بیرون انداخته میشود.
مقامات ارشد رژیم در همین روزهای اخیر و در توجیه کشتارهای وحشیانه و بیرحمانه که درواقع مصداق نسلکشی میباشد، اعلام کردند «این جنگی برای تغییر معادله است» و دو روز پیش به این جنگ نام «رستاخیز اسرائیل» دادند. هم عبارت «تغییر معادله» و هم عبارت «رستاخیز اسرائیل» بیانگر آن است که اسرائیل روند فعلی منطقه را به ضرر خود و در مسیر منافع دشمنان خود میداند و نیز تصریح به آن میباشد که رژیم اسرائیل در 7 اکتبر 2023 15 مهر 1402 مرده است و به امید برخاستن از خاک، به تقلا مشغول میباشد.
این وضع اسرائیل از نگاه حاکمان ارشد آن و بهخصوص شخص نتانیاهو و رئیس ستاد کل ارتش و وزیر جنگ آن است و پیرایهای نیست که ما به آن بسته باشیم.
خب از آن طرف وضع جبهه مقاومت و اضلاع آن به کلی متفاوت است؛ هیچ کدام از اعضای آن؛ از مقاومت غزه، کوچکترین آن تا جمهوری اسلامی، بزرگترین آن، در وضعیت مرگ و زندگی و رستاخیز قرار ندارند تا اگر هم توجیهی وجود داشته باشد، به اقداماتی شبیه اقدامات رژیم غاصب دست بزنند.
بر این اساس، هرچه در طرف مقابل به عنوان ضرورت بقای اسرائیل توصیه میشود، در این طرف به عنوان سبب فنا اسرائیل ارزیابی میگردد و درست هم هست. بمباران وحشیانه مردم لبنان که از منظر رژیم اسرائیل، ضرورت بقاء بهحساب میآید، از منظر جبهه مقاومت، اسباب فنای رژیم اسرائیل ارزیابی میشود. کما اینکه پایین آوردن شعلههای جنگ که از منظر رژیم اسرائیل، خطرناک ارزیابی میشود از منظر جبهه مقاومت، منفعت به حساب میآید.
اما البته وقتی جنگی رخ میدهد و یک طرف بر توسعه دامنه و عمقبخشی به آن اصرار دارد، در خیلی از مواقع طرف دیگر در عمل نمیتواند دایره جنگ را محدود نگه دارد و لذا ضرورت پیدا میکند که شدت بهخرج دهد اما این تشدید برای او یک راهبرد نیست، ردالفعل است و با سپری شدن ضرورت، کنار گذاشته میشود.
2 رژیم صهیونیستی یک سال در یک قطعه کوچک جغرافیایی علیه مقاومت غزه جنگیده است؛ حاصل این جنگ برای دو طرف دردناک میباشد. رژیم در این مدت حدود 42 هزار نفر را به شهادت رسانده که حدود 19 هزار نفر از آنان زنان و کودکان بودهاند و حدود 100 هزار نفر را زخمی کرده است که حتماً نزدیک به نیمی از آنان نیز زنان و کودکان هستند.
در این میان بر اساس گزارشهای منابع معتبر مختلف، رژیم غاصب بین ده تا بیست درصد رزمندگان عضو گردانهای رزمی فلسطین را به شهادت رسانده است.
اسرائیل نزدیک به 80 درصد خانههای جمعیت حدود 2/5 میلیون نفری غزه را ویران کرده است. از آن طرف در طول یک سال گذشته دستکم 1200 نفر از نظامیان اسرائیل در باریکه غزه، کرانه باختری و منطقه شمالی فلسطین کشته شدهاند که این عدد معادل کشتههای ارتش اسرائیل در جریان عملیات چهارساعته طوفان الاقصی میباشد. علاوه بر آن برابر گزارشهای رسمی رژیم، در این مدت حدود 70 هزار نفر از نظامیان اسرائیلی زخمی شدهاند که بنا به نقل شرکت بیمه رژیم صهیونیستی، مندرج در روزنامه «یدیعوت آحارنوت» 12728 نفر آنان قطع عضو شده و برای همیشه خدمت در ارتش را ترک کردهاند. این آمار گویاست و نیازی به توضیح ندارد. بله دو طرف ماجرا متحمل هزینههای انسانی و مالی شدهاند؛ یکی در مقام تهاجم به زنان، مردان، کودکان و بیماران غیرنظامی و توسل به بمبهای سنگین و بعضاً آلوده به مواد رقیقشده رادیواکتیو و شیمیایی و دیگری در مقام دفاع از خود با استفاده از سلاحهایی دهها بار پایینتر از سلاحهای دشمن اسرائیلی، در برابر ارتش مجهز به پیشرفتهترین بمبافکنها مقاومت کرده است.
اما درست در روزهایی که ارتش رژیم غاصب مدعی است کار غزه را تمام کرده، در دو منطقه «خان یونس» در جنوب و «جبالیا» در شمال باریکه غزه با حملات فلسطینیها مواجه گردیده است. عناصر مقاومت در خانیونس در روز یکشنبه گذشته با شلیک پنج موشک، تلآویو را برای چندمین بار مورد تهاجم قرار دادند و در «جبالیا» به صف نظامیان اسرائیلی هجوم برده و متقابلاً رژیم غاصب با هواپیماهای مدرن و بمباران به آنان پاسخ داد. اینها گزارش یک صحنه عینی است نه مجازی و یا ذهنی.
بنابراین نه محاصره، نه ریختن حدود 100 هزار تن بمب در یک مساحت 360 کیلومتر مربعی و نه به خط کردن کشورهای غربی در حمایت از رژیم و ارسال سلاح و پول، نتیجهای برای اسرائیل جز یک صورت حساب مفصل نداشته است. وضع اسرائیل در لبنان از این هم دشوارتر است.
3 رژیم غاصب در خصوص لبنان دو سیاست؛ «زدن عناصر رده فرماندهی» در حزبالله، با هدف فشل کردن آن و «نفوذ زمینی» در منطقه جنوب حد فاصل لبنان و فلسطین را توأمان دنبال کرده است.
این سیاست از زمان به شهادت رساندن «فؤاد شکر»، فرمانده ارشد نظامی حزبالله در نهم مردادماه گذشته به اجرا گذاشته شد و در ادامه به ترور «ابراهیم عقیل» و «علی کرکی» و حدود 15 نفر دیگر از فرماندهان میانی حزبالله رسید و به شهادت رهبر عظیمالقدر مقاومت لبنان آقای سیدحسن نصرالله منجر شد.
اسرائیلیها به احتمال زیاد با این گمانهزنی که ترور رهبران راه را برای شکست حزبالله در برابر اسرائیل هموار میکند، به این اقدام دست زدند و بعضی از ما هم باور کردیم که با رفتن دبیرکل و فرماندهان شهید حزبالله، کفه معادله نظامی به نفع رژیم غاصب سنگینی کرده است و برای اثبات این نظر به حجم بمبارانهای ضاحیه بیروت، استناد و اشاره کردهایم. اما واقعاً این شاخص معیوبی برای سنجیدن طرف پیروز و طرف شکستخورده در این صحنه است چرا که اگر خانهها ویران شوند و فرماندهان به شهادت برسند، اما باز بمباران منازل ادامه یابد، این به معنای آن است که مسئله به پایان نرسیده و هنوز تا پایان داستان ماجراها وجود دارد. حزبالله لبنان بعد از شهادت جانگداز دبیرکل و پس از از دست دادن سطحی از فرماندهان خود، گرفتار رخوت و سستی نشد.
افزایش سطح شلیکها و رو کردن طرحهای جدید و جابهجا کردن رکوردهای قبلی در حمله به مناطق مختلف رژیم ثابت کرد، با شهادت دبیرکل و فرماندهان، ساختار و سازمان مقاومت لبنان به کار خود ادامه داده و توانسته است جراحت فقدانها را با سرعت التیام بدهد.
ساعاتی پس از انجام حمله سنگین موشکی نیروی هوا فضای سپاه به مواضع حساس امنیتی، مخابراتی و نظامی رژیم، در مرکز و جنوب آن، ارتش رژیم غاصب با هدف تصویرسازی از یک پیروزی در سالگرد طوفان الاقصی و جنگ غزه، با بهکارگیری لشکرهای 36 و 146 زرهی و بهرهگیری از پشتیبانی تیپ ویژه 91، در میانه مرز مشترک لبنان و فلسطین، دست به تجاوز زد و گمان کرد با توجه بهشدت بمبارانهای ضاحیه و رعب ناشی از آن و بهخصوص به واسطه شهادت دبیرکل، حزبالله توان مقاومت در برابر هجوم سنگین لشکرهای زرهی ندارد، اما نفوذ ارتش بلافاصله با واکنش شدید عملیاتی حزبالله مواجه گردید. ارتش اسرائیل با دادن دستکم 11 کشته و حدود 30 زخمی عقب نشست.
ارتش اسرائیل در طول این هفت یا هشت روز، چند بار دیگر به خطوط حزبالله در مارونالرأس و عیتاالشعب نزدیک شد اما نتوانست به داخل رسوخ کرده و سرپل بگیرد. عملیات ناموفق زمینی رژیم به همراه تأثیر خوارکننده عملیات وعده صادق 2 بر کشورهای اروپایی عضو ناتو، سبب شد فرانسه و آلمان که در این یک سال بیدریغ از جنایات رژیم حمایت کردهاند، لب به انتقاد گشوده و حتی از لزوم تحریم تسلیحاتی اسرائیل سخن بگویند!
جالب این است که در زمان حملات تروریستی اسرائیل علیه ساکنان و ساختمانها در ضاحیه و ترور جمعی از فرماندهان مقاومت، شبکه عبری «کان» اسرائیل از یک نظرسنجی خبر داد که طی آن 86 درصد یهودیان غاصب ساکن در اطراف غزه و شمال فلسطین که در یک سال گذشته به دلیل حملات مقاومت فلسطین و لبنان ناگزیر به ترک منازل شدهاند، گفتهاند حتی پس از توقف جنگ به این منازل بازنمیگردند! 62 درصد گفتهاند دیگر هرگز در اسرائیل احساس امنیت نخواهند کرد، 42 درصد گفتهاند هیچ اعتمادی به تحقق وعدههای ارتش مبنی بر غلبه بر مقاومت ندارند و 35 درصد گفتهاند حماس در این جنگ به پیروزی رسیده است.
جالب این است که برابر آخرین نظرسنجی غربیها در غزه، 67 درصد ساکنان آواره باریکه غزه گفتهاند بر ضرورت ادامه حکومت حماس بر غزه در پایان جنگ تأکید دارند و حاضر به پذیرش افرادی از حکومت خودگردان نیستند.