بر سریر سرفرازی
کهن سرای ایران از دیر باز تاریخ تا روزگار حاضر، تکیه بر ایستادگی رادمردانی دارد که فارغ از فراز و فرودهای تلخ و شیرین، آفرینشگران فرهنگ و هنری بوده اند که عمارت سرفراز تاریخ ابن مرز و بومرا بر ستونهای های همت خویش افراشتند. از قلم شرافتشان. بهارهایی آفریدند که دست تطاول خزان را قوت پریشانی نبود و جلوه های سرفرازی شان بدان حد که تیغ یغمای مغول بر آن جرات تعدی نبود. بزرگمردانی که دفتر حیاتشان، کتاب خردمندی بود و جوهر قلم فضل و درایتشان، جوهره گنجینه معرفت. اگرچه زخمی سعایت تنگ نظران و رنجور بلاهت دگم اندیشان، اما نه در بند لئامت لئیمان و نه در کمند سفاهت سخیفان، تکیه داده بر اراده خویش و ایستاده بر پای صلابت خویش، اندیشه هایشان کان معرفت و خردشان خزانه فضیلت.... سرو بزرگی شان زینت بوستان ادب و نسترن احساسشان، رایحه گلستان هنر... درخت حکمتشان شاخسار در لاجوردی آسمان فکرت گسترانیده و ریشه هایشان از زلال چشمه های فیاض طریقت نوشیده. دستهای همتشان، صانع فرهنگ و هنر و دیبای کمالشان، افسون خیال افسونگر.. از آن چهره های فاخر نسل آریا، دکتر امیر اشرف آریان پور است. پرورش یافته خانواده ای علیم که عمر شریف در مکتب دانش اندوزی صرف کرد. امیر اشرف اگرچه زاده تهران بود اما پسرخاله سهراب هم بود، گلستانه های کاشان را دیده بود، ظهر تابستانی آن دشت فراخ ودر میان بیشه های نور، لب آبی پای در چشمه ایمان نهاده بود و با نگاه کنجکاوانه لابه لای انبوه درختان تبریزی... شاید شنیده بود آوایی از دورها که او را می خواتد و اینگونه بود که او عمری در هوای موسبقی زیست کسوت شاگردی مکتب صبا بر قامت و سرور زندگی را در سرود نغمه های ملی یافت و کنجکاوی های کاوشگرانه اش را در هنرستان موسیقی، جستجو کرد. دل در هوای ادبیات فارسی داشت و از زلال غزلهای ناب عرفانی، گوهرهای اجلالی بر گرفت. گذاری در گذرگاه تاریخ هنر داشت و آفرینشهای بدیع هنری اش را در ایجاد اولین اپرای ایرانی به نمایش گذاشت. جلوه های زندگانی را در پژوهش های علمی می جست و لطافت جاودانی را آفرینش هنری تا بدانجا که نامی جاودانه در دنیای هنر و نامدارتر در جهان ادب و اکنون آنچه از جوهر قلم او بر صفحه حیات بازماند، گنجینه های علمی ارزشمندی است که تاریخ فرهنگ و هنر آریا را نشانی ماندگار از خویش بر جا نهاد. گاهی، زیر خنکای سایه درختانی که بر سینه ستبر تخته سنگها، مشحون عشوه های لطیف نسیم میشوم، شکوه رویش های سخت مرا مجذوب خویش می کند... من شیفته چنان رویش هایی هستم که اینگونه سرسختانه، خشونت طبیعت را پیش اراده خود میشکنند تا شکوه شکوفایی خود را در برابر هستی بیارایند. آری در سرزمینی که فصل فصل تاریخش حکایت تلخی های روزگار دارد گاه زخمی جنون مغولان است و گاه رنجور قباحت ترکان تیمور... گاه از سعایت قجری در عذاب و گاه از تکانش تپانچه های پهلوی گوی مذاب... هنوز از بهت اشوبهای قجری خلاص نشده پای بلوای شعبان بی مخ ها باز... اما تار و پود تاریخ را با خون سیاوشها، شجاعت آرشها، پاکی بابکها بافته اند... از دیروزهایی که در دوردستهای تاریخ که مردان راستینش با شرافت درفش افتخارش تا امروز و تا همیشه تاریخ، سرفرازی این آب و خاک از فروغ چشمه های خورشید فرهنگورانی است که عمر خویش به سعی علم پرداختند و ذکات عمرشان میراث گرانسنگ فرهنگ و هنر فارسی است 6 مرداد1401 دفتر حیات بزرگمردی از نسل آریا بسته شد او که ورق به ورق کتاب عمرش و سطر سطر نوشتارهایش، گواهی بر آنکه بزرگی را باید در فرزانگی جست همانگونه که امیر اشرف زیست. هنوز دستهایش شوق نگاشتن داشت و چشمهایش فروغ تفحص. اندیشه اش شور آفرینش داشت و شمع وجودش تمنای فروزش، که طوفان مرگ شمع لرزان زندگی اش را خاموش کرد و دستهای آشنا به نگارش او را روی صفحه دفتر عمر از نوشتن باز داشت وقتی که او آخرین کلمه زندگی را با شکوه مناعت وجودی اش به زیباترین واژه های انسانی می نگاشت.
* مدیر کانون فرهنگی هنری صبا