بنویس از آنان که گفتند: «یا مرگ یا سرفرازی»؛ نگاهی به حماسه خرمشهر در دفتر شعر امروز
خرمشهر، جهانآرا، حسین فهمیده و فهمیدهها در شعر معاصر به نمادی از خودباوری، ایثار، مقاومت و همدلی ملتی یاد میشود که با خونِ دل، خونینشهر را آزاد کردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در میان حوادث و وقایع متعدد و مختلفی که از سر ملت ایران در طول هشت سال جنگ تحمیلی گذشت، شاید آزادسازی خرمشهر پررنگترین و شیرینترین خاطره جمعی ما باشد؛ خاطرهای که در آن شهری پس از 578 روز به خاک وطن بازگشت؛ از این منظر آزادسازی خرمشهر نقطه عطفی در تاریخ جنگ تحمیلی شد و موازنه قدرت را به سمت نیروهای ایرانی تغییر داد.
آزادسازی خرمشهر بازتاب گستردهای در ادبیات و هنر معاصر داشته است؛ هرچند این میزان در قیاس با حماسهای که خلق شد، اندک است، اما حضور این حماسه و دلاوری مردان و زنانی که در رقم زدن آن نقش داشتند، بیش از هر واقعه دیگری از جنگ تحمیلی در ادبیات و هنر بازتاب یافته است.
شعر به عنوان میراث ایرانیان و هنر جدانشدنی از مردم ایران، اولین قدمها را در ثبت این لحظه باشکوه برداشت. از همان سوم خرداد سال 1361 تا به امروز، اشعار متعددی در قالبهای گوناگون برای به تصویر کشیدن این لحظه شکوهمند و حماسه معاصر، خلق شدهاند. خرمشهر که از آن با عنوان «ایرانشهر» یاد میکنند، در اشعار شاعران به نمادی از همبستگی یک ملت در مواجهه با یک بحران ملی تبدیل شد.
حقیقتهای منتشر نشده کتاب «دا»/ خرمشهر چگونه به دست عراقیها افتاد؟یکی از معروفترین قطعات شعری که به سرگذشت خرمشهر و مردان و زنان تاریخساز آن میپردازد، غزلی است از پرویز بیگی حبیبآبادی؛ شعری که بعدها توسط غلام کویتیپور اجرا و به حافظه جمعی ایرانیها تبدیل شد:
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمعِ ما، هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان، خون است به دل هامان فریاد و فغان دارد؛ دُردی کش مِیخانه...
بیگی حبیبآبادی خود نظامی بود، اما در خلال سفری با جمعی از شاعران و اهالی هنر به خرمشهر، با دیدن منظرهای از خرمشهر که دیگر به خونینشهر شهره شده بود، این قطعه را خلق میکند. او در گفتوگویی با تسنیم، درباره لحظه خلق این اثر ماندگار گفت: من به همراه جمعی از دوستان شاعر، نویسنده، خواننده و موسیقیدان در روز 25 آذرماه 1360 از تهران با قطار به اهواز و از اهواز به آبادان رفتیم. در مسیر مورد حملات توپخانهای دشمن قرار گرفتیم که خوشبختانه گلوله توپ به مینیبوس ما اصابت نکرد. با توجه به شرایطی که وجود داشت، مجبور شدیم مسیر را عوض کنیم و از جاده خاکی که به موازات اهواز به آبادان وجود داشت، حرکت کنیم. از قضا مناطقی از این جاده نیز مینگذاری شده بود و ما باز هم به لطف خدا به سلامت از این جاده عبور کردیم.
او ادامه داد: وقتی به آبادان رسیدیم به یک شهری که مورد هدف و حمله دشمن بود، روبرو شدیم. فقط رزمندگان در آنجا بودند و هر لحظه گلولههای خمپاره، شهر آبادان را میلرزاند. بعد از آن به خرمشهر رفتیم. به ما گفتند شهر اشغال است و امکان ورود به شهر دشوار است؛ بنابراین از کانالهایی که رزمندگان کنده بودند، برای ورود به شهر استفاده کردیم. چقدر برای ساختن این کانالها شهید داده بودیم! بعد از طی مسیری در کانالها، وارد خانهای میشدیم که پشت آن مغازه و پس از آن زمین ورزشی قرار داشت. از داخل کانالهایی که حفر شده بود و خانهها به منطقه کوت شیخ رسیدیم و از فراز یک ساختمان دو طبقه که بخشی از آن نیز فروریخته بود، بالاخره موفق شدیم خرمشهر عزیز را ببینیم.
شاعر «غریبانه» یادآور شد: از فراز آن ساختمان دو طبقه، خرمشهری را دیدیم که به صورت کامل فروریخته بود. بر فراز یک ساختمان که میگفتند ساختمان بانک ملی است، پرچم دشمن به اهتزاز درآمده بود. با دیدن این صحنهها، تلخترین لحظات برای ما رقم خورد. پس از مدتی مقر دیدهبانی ما لو رفت و با تهاجم دشمن مواجه شد؛ در نتیجه ما مجبور به عقبنشینی شدیم و تغییر موضع دادیم. در آن زمان خمپارهای، یکی از نیروهای ارتشی را به شدت زخمی کرده بود. او از درد فریاد میکشید. کوچکترین حرکات ما در آن زمان زیر نظر تکتیراندازهای عراقی بود. میدیدیم که گلوله از کنار ما رد میشد و به دیوار مقابل میخورد. ما با چنین صحنههای عجیب و غریبی در خرمشهر مواجه بودیم. من با حسی که از آنجا دریافت کردم، «غریبانه» را سرودم.
بسیاری از شعرهایی که درباره خرمشهر، از سقوط تا آزادسازی، سروده شدهاند، حاصل حضور شاعر در این منطقه بوده است. سقوط این شهر پس از 34 روز مقاومت، یکی از دردناکترین و تکاندهندهترین خاطرات جمعی ایرانیان از واقعه جنگ تحمیلی است. شهری که مردمانش تا پای جان ایستادگی کردند، به دلایل مختلف به دست دشمن افتاد و همین مرثیهای شد در سرودههای شاعران. همین ویژگیها سبب شد تا جغرافیای خرمشهر، بیش از هر منطقه درگیر جنگ دیگری در شعر حضور یابد و به نمادی از خودباوری، همدلی و پیروزی تبدیل شود. محمودرضا اکرامیفر از جمله شاعرانی است که با توجه به اهمیت این واقعه، در قالب غزل به شرحی از سرگذشت خرمشهر پرداخته است:
«گفتند: «این خاک دیگر، سرو و صنوبر ندارد خورشید اینجا غریب است، اینجا دلاور ندارد»
گفتند: «خوب است، خوب است در گوشهای دفن سازیم» این آسمان را که بوی بال کبوتر ندارد
هر چند تعریف کردند از سرخی شمعدانی دیدند این باغ عاشق از لاله بهتر ندارد
بردند یاران ما را بر شانههای خیابان بردند و بردند انگار، این کوچه آخر ندارد
در سینه از سوگ گلها یک آسمان ابر دارم یک شب بیاید ببیند هر کس که باور ندارد
شهری که گویند "شهر خورشید" باشد، همین جاست شهری که «یوسف» در آنجا ترس از برادر ندارد»
از سقوط تا آزادسازی؛ خرمشهر به روایت افسران عراقی / نیروهایمان از ترس مچاله شده بودنداما یکی از پرکارترین شاعران در اینباره، زندهیاد تیمور ترنج است؛ شاعری که به قول مرحوم مشفق کاشانی؛ از جمله شاعرانی بود که در زمان حیات ادبی خود از مقتضیات روز و مسائل اجتماعی و مردم غافل نشد. او خرمشهر خونین را کوچه به کوچه قدم زده است و جنگ را با تمام وجود حس کرده و در شعر خود انعکاس داده است. میتوان تیمور ترنج را فرزند صدیق دفاع مقدس خواند، زیرا ارادت او به شهدای جنگ در آثارش مشهود است.
ترنج که زاده شهر کرد بود، در خرمشهر بزرگ شد و به واسطه حضور در نیروی دریایی، از شاعران شاهد جنگ است. خرمشهر، یکی از پربسامدترین موضوعات شعر ترنج است؛ شعری که به گفته کارشناسان، به دلیل ساده و قابل فهم بودن و توانایی شاعر در قالب آزاد، توانست حرف نویی در حوزه شعر برای خرمشهر داشته باشد. سرودهای که در ادامه میآید، از جمله اشعار زندهیاد ترنج است:
بازگشتهایم و تصویر خاموش خاطرهها را بر دیوارهای شهر نگاه میکنیم
باز گشتهایم بر دروازهها قفلهای زنگار بسته نشستهاند آیینههای شکسته نور را در خود مدفون کردهاند بر چمنزارانِ سوخته لکههای کدر خون ماسیدهاند و ترکشها دیوارهای شهر را همچونی تنی آبلهگون هزاران روزنه گشودهاند
بازگشتهایم تا تنور کوچک خانهمان را که خاکستری سرد را قی میکند آتشی بَر افروزیم تا افشانههای گیسوان نخلهای شکسته را که باد بر خاک و لجن میمالد به نوازش بنشینیم تا اسکلتهای بال گشودهی قناریها را از میان آروارههای قفس پرواز دهیم تا کلون درها عطر آشنای دستانمان را از یاد نبرند...
ثبت حماسه خرمشهر در شعر فارغ از نگاهها و رویکردهای سیاسی در شعر شاعران از طیفهای مختلف دیده میشود. از جمله این شاعران، سیمین بهبهانی است که بر پیشانی شعر خود نوشت: «به مدافعان دلیر خونین شهر و به همه شهرهای خونین وطنم». غزل او را میتوانید در ادامه بخوانید:
بنویس! بنویس! بنویس: اسطوره پایداری تاریخ! ای فصل روشن! زین روزگارانِ تاری
بنویس: ایثار جان بود، غوغای پیر و جوان بود فرزند و زن، خانمان بود، از بیش و کم هر چه داری
بنویس: پرتاب سنگی، حتی ز طفلی به بازی بنویس: زخم کلنگی، حتی ز پیری به یاری
بنویس: قنداق نوزاد، بر ریسمان تاب می خورد با روز، با هفته، با ماه، بر بام بیانتظاری
بنویس: کز تن جدا بود، آن ترد، آن شاخه عاج با دستبند طلایی، با ناخنانش، نگاری
بنویس: کآنجا عروسک، چون صاحبش غرق خون بود این چشم هایش پر از خاک، آن شیشه هایش غباری
بنویس: کآنجا کبوتر، پرواز را خوش نمی داشت از بس که در اوج میتاخت رویینه باز شکاری
بنویس: کآن گربه در چشم، اندوه و وحشت به هم داشت بیزار از جفتجویی، بی بهره از پختهخواری
نستوه! نستوه مردا! این شیر دل، این تکاور بشکوه! بشکوه مرگا! این از وطن پاسداری
بنویس از آنان که گفتند: «یا مرگ یا سرفرازی» مردانه تا مرگ رفتند، بنویس! بنویس! آری
خرمشهر، ترجیعبند شعرهای سالهای جنگ است، اما امروز نیز پس از گذشت بیش از چهار دهه از پایان دفاع مقدس، در شعر شاعران حضور دارد. خرمشهر، جهانآرا، حسین فهمیده و فهمیدهها در شعر معاصر به نمادی از خودباوری، ایثار، مقاومت و همدلی ملتی یاد میشود که با خون دل، خونینشهر را آزاد کردند. سرودهای که در ادامه میآید، از جمله تازهترین غزلها در اینباره است که توسط نغمه مستشار نظامی سروده شده است:
شهر آزاد شد اما تو نبودی که ببینی دلمان شاد شد اما تو نبودی که ببینی
گیسوان غزل سوخته نخل قدیمی همدم باد شد اما تو نبودی که ببینی
خاک رنگین شده از باده شیرین شهادت سهم فرهاد شد اما تو نبودی که ببینی
شعر ایمان شدی و از تو و آن جمله نابت همه جا یاد شد اما تو نبودی که ببینی
مسجد و مدرسه و کوچه و آن خانه کوچک باز آباد شد اما تو نبودی که ببینی
شهر آزاد شد اما تو نبودی که ببینی سه خرداد شد اما تو نبودی که ببینی