شنبه 3 آذر 1403

به‌کارگیری کودکان؛ شهرداری تکذیب می‌کند / رضا، امان و نعمت‌الله از کار و درآمد زباله‌گردی می‌گویند

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
به‌کارگیری کودکان؛ شهرداری تکذیب می‌کند / رضا، امان و نعمت‌الله از کار و درآمد زباله‌گردی می‌گویند

سر میچرخانیم به چپ، کودکی خم شده درون سطل زباله، نیمی از تن نحیفش درون سطل زباله است، سر می‌چرخانیم به راست، کودکی سخت و لرزان کیسه زباله را روی دوشهای نحیفش حمل میکند؛ اینجا تهران است شهری که نامهربانی با کودکان را خوب بلد است.

لیلا شوقی: دیگر چشم‌هایمان عادت کرده است، به این که کودکان روی لباس کوچک و نحیف خود رخت کار به تن کنند و به کار گرفته شوند، حالا فرقی ندارد که در چه موقعیت شغلی، در بخش جمع‌آوری پسماند و یا این که نه در بخش فضای سبز پایتخت، باشد، بسیاری از بزرگسالان می‌دانند چه طور کودکی را از آن‌ها دریغ کنند. حال این که سال‌هاست شهرداران تهران از ممنوعیت به کارگیری کودکان در خدمات شهری می‌گویند؛ امسال هم به رسم سال‌های قبل و در هفته کودک، علیرضا زاکانی از ممنوعیت به کارگیری کودکان در ارائه خدمات شهرداری گفت، سخنی تکراری که حافظه شهرنشین‌های تهران می‌گوید به رسم هر ساله در حد حرف باقی می‌ماند. در عمل هر روز کودکان به کار گرفته می‌شوند و کودکی نکرده طعم بزرگی را می‌چشند برای یک لقمه نان.

سر می‌چرخانیم به چپ، کودکی خم شده درون سطل زباله، نیمی از تن نحیفش درون سطل زباله است، سر می‌چرخانیم به راست، کودکی سخت و لرزان کیسه زباله را روی دوش‌های نحیفش حمل میکند؛ اینجا تهران است شهری که نامهربانی با کودکان را خوب بلد است.

هر کیلو 1500 تومان

توبره کثیف و رنگ و رو رفته جلوی چشم راه می‌رود، توبره بی‌تعادل تکان‌تکان می‌خورد و آرام و سنگین در گوشه خیابان حرکت می‌کند. زیر این کوه کثیف یک جفت پای کوچک و لاغر به سختی قدم از قدم برمی‌دارد؛ پاها لحظه‌ای می‌ایستند و بعد تکانی به توبره می‌دهند و دوباره راه را ادامه می‌دهند، راه طولانی و شیب‌دار را. اسمش رضاست، زیربار سنگین حجم عظیم زباله مدفون شده است. از درآمد هر روزه‌اش در جمع‌آوری پسماند که می‌پرسیم، نگاه خیره‌اش را می‌دوزد به ما و بعد، توبره پر از زباله را از روی شانه نحیفش می‌اندازد روی زمین. بار سنگین از روی دوشش برداشته می‌شود، نفس تازه میکند، صورتش آفتاب سوخته و کک و مکی است، چشمان درشت و بادامی‌اش دقیق نگاه میکند. تازه 9 ساله‌اش شده است، میگوید که پیمانکاران شهرداری بار سنگین زباله این طلای سیاه را کیلویی، هزار و پانصد تومان از او می‌خرند.

وزن توبره بیشتر از ده کیلوگرم به نظر می‌رسد، تعریف می‌کند روزانه حدود 200 هزار تومان از جمعآوری و فروش زباله درآمد دارد. دست‌های بدون دستکشش دوباره به سمت بلند کردن توبره می‌رود، روی پوست تیره دست‌ها پر از زخم‌های سطحی است، خارش، سرفه، زخمی شدن پوست دست و درد عضلانی از مشکلات و عوارضی است که این تن ظریف زیربار سنگین هر روزه تحمل میکند.

رضا تعریف می‌کند که دو سالی می‌شود از همسایه شرقی، کشور افغانستان به ایران مهاجرت کرده، او با برادرش که از او دو سال بزرگتر و همکار است، زندگی می‌کند. رضا در این دوسال رنگ مدرسه، نیمکت، دفتر و کتاب به خود ندیده است؛ تنها کاغذها و کتاب‌هایی که رنگشان را می‌بیند، ورق پاره‌های کاغذهایی است که از سطل‌های زباله جمع میکند. کاغذ و پلاستیک بیشترین کالایی است که در توبره دیده می‌شود؛ اینها را که می‌گوید دوباره بار سنگین را بلند میکند و راهش را می‌کشد و می‌رود؛ پاها زیر بار سنگین می‌لرزند و راه می‌روند.

داستان رضا در نقطه دیگری از شهر، جایی در خیابان‌های منتهی به بلوار میرداماد برای امان تکرار میشود، او هم زباله‌گرد است و چهارچرخه پر از زباله‌ای را هل می‌دهد، میگوید ده سال دارد اما جثه‌اش کوچک است و کمتر به نظر میرسد. پشت لبش چند موی نازک، سبز شده است. پیمانکاری که او برایش کار میکند، هر کیلو زباله را دو هزار تومان میخرد، همین می‌شود که امان، روزی سیصد تا سیصد هزار تومان درآمد دارد، بعد از این اما داستان امان تکراری است، او یک سال پیش پایش به خیابان‌های ایران و بعد پایتخت باز شد. او هم مانند رضا با زخم‌های پوستی، سرفه، سردرد و بدن درد دست و پنجه نرم می‌کند و نمی‌داند چه طور باید «آب، بابا، نان داد» را بنویسد.

کودکانه‌های باغبان

شهر پر از کودکانی است که به کار گرفته شده‌اند، کوچه‌ها، خیابان‌ها و حتی پارکها محلی است برای کار کردنشان. اگر کودکی در بخش پسماند به کار گرفته نشده، جایی برای او در بخش فضای سبز باز کرده‌اند؛ درست مانند نعمت‌الله که 9 سال دارد. لباس گشاد سبزرنگی تنش کرده‌اند و شلنگ آب سنگین و بزرگی را به دستش داده‌اند تا چمن‌های پارک را آب دهد. نعمت‌الله هم مانند رضا و امان از تبعه افغان است و مانند آن‌ها قید درس خواندن را زده و به کار کردن چسبیده است. میگوید که کارگر پیمانکاری است که با شهرداری کار میکند. به جز نعمت‌الله سه کودک و نوجوان 12 و 13 ساله هم هر روز شلنگ به دست می‌گیرند و زمین‌های چمن شهری را آب میدهند.

مزد رسیدگی به فضای سبز شهر پایتخت هم برای نعمت‌الله و دوستانش ماهی 5 میلیون تومان است، بدون در نظر گرفتن حق بیمه و حتی یک روز مرخصی. نعمت‌الله تعریف میکند حتی در روزهایی که بیمار است هم باید در محل کار حاضر شود، هر روز، بدون تعطیلی. اینها را که میگوید آه میکشد، مانند گل پژمردهای که سال‌هاست به او بی‌توجهی کرده‌اند اما گل مجبور به حیات و ادامه زندگی است. نعمت‌الله سرتکان می‌دهد و چشم‌های پرحسرتش را می‌دوزد به زمین بازی کودکان، سه چهار دختر و پسر 7، 8 ساله مشغول بازی‌اند، صدای خنده و جیغ‌شان پارک را پر کرده است.

تا فسخ قرارداد میرویم

سیاست شهرداری است که در ارائه خدمات شهری از کودکان و تبعه کشورهای دیگر استفاده نکند، مدیران شهری این سیاست را بارها در مناسبت‌های مختلف به زبان آوردند، در عمل اما شهر پر از کودکان کار و از اتباع است. سوال اما این است که چرا حرف و عمل مدیران شهری با هم متفاوت است؟

شادی مالکی، معاون هماهنگی امور مناطق سازمان پسماند شهردای تهران به این سوال پاسخ می‌دهد. او به ما می‌گوید که اتفاقا شهرداری درباره عمل به قانون پرهیز از به کارگیری کودکان و اتباع به شدت حساس است و در بازدیدهای میدانی و یا این که نه در گزارشات رسیده از طرف شهروندان این مسئله بررسی می‌کند و اگر پیمانکاری که با شهرداری قراردادی منعقد کرده، این قانون را زیرپا بگذارد، جریمه و حتی فسخ قرارداد در انتظارش است. گزارش‌ها میدانی ما اما خلاف سخن مالکی را اثبات می‌کند. او تاکید دارد: «کودکانی که در بخش‌های پسماند فعال‌اند و شما آنها را در سطح شهر می‌بینید زیرنظر پیمانکارانی که با شهردای قرارداد دارند، کار نمی‌کنند؟ آنها مستقل کار می‌کنند و کانون‌های حمایت از کودکان کار باید از این کودکان حمایت کنند.» این سخن می‌تواند عجیب باشد، زمانی که بدانیم مسوولیت جمع‌آوری زباله و پسماند شهری به عهده شهرداری هر شهر است.

4747

کد خبر 1682729
به‌کارگیری کودکان؛ شهرداری تکذیب می‌کند / رضا، امان و نعمت‌الله از کار و درآمد زباله‌گردی می‌گویند 2
به‌کارگیری کودکان؛ شهرداری تکذیب می‌کند / رضا، امان و نعمت‌الله از کار و درآمد زباله‌گردی می‌گویند 3