تعطیلی 11 ساله یک مدرسه، بغل گوش ویلاهای لاکچری + عکس
وقتی شنیدم قرار است تعدادی از مدارس به مزایده گذاشتهشود، تا صبح خوابم نبرد. فردایش به اعضای شورای روستا گفتم: مدارس متروکه و تعطیل، در اولویت مزایده قرار میگیرندها... فکری به حال مدرسه روستا کنید.
به گزارش مشرق، «هر وقت به دوستان و اطرافیان میگویم بیایند برای امور خیریه در روستاها و مناطق حاشیهای شمیرانات کمک کنند، میگویند: ساکنان این مناطق که خیلی پولدارند!... و حرف همیشگی من به آنها این است که حساب ویلاهای لوکس و چشمنواز را از مناطق اصیل و روستایی شمیرانات جدا کنید. اینجا کاملا مشخص است چه کسی بومی است و چه کسی از جای دیگر آمده ویلای آنچنانی ساخته. خوب که نگاه کنید زیر پوست این مناطق، محرومیت و فقر را میبینید...»
*س_بیشتر بخوانید:_س* *س_نبرد سخت معلم سختکوش با بیسوادی، در دیاری محروم + عکس_س* *س_حال ناخوش مدارس سیستانوبلوچستان + تصاویر _س*شنیدن از محرومیت در محدوده شمیرانات، تجریش و لواسان، از آن چیزهایی است که با گوش آشنا نیست. در تمام این سالها، اغلب خبرهای مربوط به این مناطق، حول شهرکهای آنچنانی با ویلاهای میلیاردی و بهاصطلاح لاکچریاش میگشته و تنها چیزی که با ساکنان ازمابهترانش تناسبی نداشته، همین واژه محرومیت است. اما واقعیت این است که این مناطق لاکچرینشین، همه شمیرانات نیست و اتفاقا کم نیستند مناطق اصیلی در این محدوده که اهالیاش صورتشان را با سیلی سرخ نگهداشتهاند. باور ندارید، بیایید سری به روستای «ایگل» بزنیم که فقط 22 کیلومتر و بهعبارتی 22 دقیقه تا لواسان و ویلاهای لوکسش فاصله دارد. اصلا چرا راه دور برویم؟ زاد و ولد ویلاهای خوشنشینان تهرانی تا خود ایگل هم رسیده. اما بغل گوش این ویلاهای میلیاردی، تنها سرمایه بچههای روستا یعنی مدرسهشان 11 سال قفل تعطیلی خورده و به یک متروکه تبدیل شدهبود. سهم بچههای روستا هم، سرگردانی در جاده اوشان و لواسان و تهران بود برای رسیدن به کلاس درس. اگر پای بچههای جهادی به روستا باز نمیشد و شورای روستا هم دل به دلشان نمیداد، حالا 2 ماهی میشد که ساختمان مدرسه در مزایده به فروش رفتهبود و شاید، شاید یک ویلا بهجایش در حال تولد بود!
با گزارش ما همراه باشید تا با محرومیت در مناطق حاشیهای شمیرانات و کار بزرگی که این روزها در روستای ایگل در حال انجام است، بیشتر آشنا شوید.
نمای بیرونی روستای زیبای «ایگل» در شمیراناتاردیبهشت کرونایی ما و یک اتفاق خوب
«اوایل اردیبهشت که همچنان مشغول ضدعفونی کردن خیابانها، تولید ماسک و تهیه بستههای ارزاق در رزمایش کمک مؤمنانه بودیم، پایمان به روستای "ایگل" باز شد. درواقع همهچیز از یک خبر شروع شد؛ خبری که راوی آن یکی از دوستان جهادی بود. مستقیم رفت سر اصل مطلب و گفت: "مدرسه روستای ایگل، از 11 سال قبل تعطیل است! و ازآنجاکه مدرسه مرجع محسوب میشده و دانشآموزان چند روستای اطراف هم در آنجا درس میخواندهاند، حالا سالهاست تعداد زیادی از بچههای این محدوده به اجبار با زحمت و سختی فراوان به مدارس اوشان، لواسان و تهران میروند." وقتی دوستمان از سختی و خطرات تردد در جاده اوشان بهویژه در برف و کولاک زمستان گفت، شاخکهایمان حساس شد برای بازدید از شرایط این مدرسه به روستا برویم.»
وضعیت مدرسه روستای ایگل قبل از بازسازیبرای جهادگرانی که عادت کردهبودند همیشه برای خدمترسانی به محلههای محروم جنوب پایتخت و مناطق محروم حاشیه استان تهران سر بزنند، مواجهه با خبر محرومیت دانشآموزان در یکی از روستاهای شمالی استان تهران، عجیب و تا حدی باورنکردنی به نظر میرسید. اما «هادی جوادی»، مسئول گروه جهادی شهید سید «علیرضا ستاری» از روزی که دیدهها بر شنیدههایشان مهر تأیید زد، اینطور میگوید: «از وضعیت مدرسه در زمان تعطیلی (11 سال قبل) اطلاعی نداریم اما روزی که ما وارد مدرسه شدیم، چیزی جز یک مخروبه ندیدیم؛ گچ سقف و دیوارهای کلاسها ریخته بود و حیاط و دیوارهایش کاملا خراب بود. مدرسه کاملا به یک ساختمان متروکه تبدیل شدهبود اما میشد احیایش کرد. همان روز سراغ شورای اسلامی روستا رفتیم و در جلسه با اعضای شورا، اعلام کردیم آمادهایم برای بازسازی مدرسه کمکشان کنیم. آنها هم که دوست داشتند مدرسه برای بچههای روستا حفظ شود، از پیشنهاد ما استقبال کردند.»
«هادی جوادی»، نفر اول از سمت چپجهادگرانی که روزهای ویروسی را خسته میکنند
برای ورود به بحث، باید تکلیف یک سئوال اساسی مشخص شود؛ کدام کارنامه باعث شد مأموریت سنگین بازسازی مدرسه روستای ایگل به گروه جهادی شهید ستاری پیشنهاد شود؟ میپرسم و جوادی در پاسخ، گریز میزند به حدود 9 سال قبل و میگوید: «ما از سال 90 در بسیج دانشآموزی و در قالب اردوهای "هجرت"، فعالیتهای جهادیمان را در مدارس محروم تهران شروع کردیم و بنابر نیاز مدارس شناساییشده، خدماتی از قبیل نقاشی و رنگآمیزی دیوارها، برقکشی ساختمان مدرسه و... انجام میدادیم. گذشت تا سال 97 که گروه جهادی شهید سید علیرضا ستاری را با مشارکت همین دوستان جهادگر تشکیل دادیم و در دو سال اول موفق شدیم 18 طرح جهادی را در حوزههای عمرانی، درمانی و معیشتی در روستاهای محروم به سرانجام برسانیم.
اما یکی از برنامههایی که روی آن متمرکز شدهایم، تعمیر، بازسازی و نونوار کردن خانه خانوادههای بیبضاعت، مساجد و مدارس مناطق محروم اطراف تهران است. سال گذشته در روستاهای اطراف شهرستان پاکدشت ازجمله "جمال آباد"، "خسرو" و "عبدل آباد" و در منطقه "شریف آباد" موفق شدیم 5، 6 مدرسه را با اجرای طرحهای رنگآمیزی و نقاشی دیوارها، احیا کنیم. امسال هم با وجود محدودیتهای ناشی از شیوع ویروس کرونا، 11 طرح در این زمینه در دست اجرا داریم؛ مرمت و بازسازی 5 باب خانه، تعمیر ساختمان یک مسجد، بازسازی و احیای 5 مدرسه ازجمله مدرسه روستای ایگل. البته با توجه به اینکه ممکن است مدارس برای جبران تعطیلیهای ناشی از شیوع کرونا امسال زودتر بازگشایی شوند، اجرای طرح بازسازی مدارس را در اولویت کارمان قرار دادهایم.»
نوشدارو این بار قبل از مرگ سهراب رسید
در روستای ایگل، همه با زبان بیزبانی به بچههای جهادی میگفتند به موقع آمدهاند. میگفتند انگار خدا آنها را رسانده برای حفظ سرمایه بچههای روستا: «اتفاق جالبی که افتاد، این بود که وقتی به روستا رفتیم و با اعضای شورا برای بازسازی مدرسه توافق کردیم، متوجه شدیم طبق برنامهریزی قبلی قرار است چند روز بعد، مدرسه به مزایده گذاشته شود. مسئله این بود که مدرسه تبدیل به یک بنای متروکه شدهبود و نه میشد استفادهای از آن کرد و نه برنامهای برای بازسازی آن وجود داشت. اما وقتی ما برای احیای مدرسه وارد عمل شدیم و شورای روستا هم پای کار آمد، ورق برگشت.
در این میان، حضور یک خانم معلم دغدغهمند که به اعتقاد من باید عنوان "خیر مدرسهساز" را به ایشان داد، یک نعمت بزرگ برای روستا و دانشآموزانش و همه ما بود. با پیگیریهای این خانم دلسوز، مراجعات مکررش به آموزشوپرورش منطقه یک و آموزشوپرورش مرکز و تلاشهایش برای تشریح شرایط دانشآموزان روستا بود که موضوع مزایده مدرسه، منتفی شد. آموزشوپرورش اعلام کرد در صورتی که مدرسه در اسرع وقت و تا اواسط تیر ماه آماده شود، کد مدرسه را که ابطال کردهبود، مجددا صادر کرده و برای سال تحصیلی جدید، مدیر و معلم به مدرسه اعزام میکند. این خبر خوب باعث شد ما با دلگرمی بیشتری کار بازسازی مدرسه را شروع کنیم.»
معجزه جهادی؛ احیای مدرسه متروکه در کمتر از 2 ماه!
«واقعیت این است که ما، روستای ایگل و مدرسهاش خیلی دیر سر راه همدیگر قرار گرفتهبودیم. از آن طرف، پیگیریهای اداری و... هم بهطور طبیعی زمانبر شد. اینطور بود که بالاخره در روز 25 اردیبهشت کار در مدرسه را کلید زدیم درحالیکه میدانستیم کمتر از 2 ماه فرصت داریم برای اجرای این طرح خاص!»
مگر میشود؟! تعمیر و بازسازی یک مدرسه متروکه بعد از 11 سال تعطیلی در کمتر از 2 ماه! صحبتهای مسئول گروه جهادی شهید ستاری را قطع میکنم برای پرسش همین سئوال. او هم که انگار منتظر چنین سئوالی بوده، لبخندبرلب میگوید: «بله. با برنامهریزی و تقسیم کار، میشود. از همان اول، بخشی از کارها را شورای اسلامی روستا بر عهده گرفت؛ کارهایی مثل لولهکشی گاز و راهاندازی موتورخانه و شوفاژخانه مدرسه. بهاینترتیب، ما روی دیگر بخشهای کار یعنی گچکاری کلاسها، سیمانکاری حیاط و نقاشی و طراحی دیوارهای کلاس و حیاط متمرکز شدیم.
در بین خود ما هم یک تقسیم کار اصولی انجام شد. خوب است بدانید گروه جهادی شهید سید علیرضا ستاری، 9 زیرمجموعه جهادی دارد که هرکدام در یک حوزه خدمترسانی میکنند و همین موضوع این امکان را به ما میدهد که در طرحهای جهادی، هر بخش از کار را به یکی از این گروهها واگذار کنیم. در برنامه مدرسه روستای ایگل هم این اتفاق تکرار شد. به طور مثال، تیم 25 نفره خواهران دانشجو و دبیرستانی گروه جهادی دختران "ضحی"، کارهای طراحی و نقاشی کلاسها را انجام داد. تیم 10 نفره گروه جهادی شهید "رستگار"، کار گچکاری و سیمانکاری را بر عهده گرفت. تیم 10 نفره گروه جهادی شهید ستاری هم کار نقاشی و تصویرنگاری دیوارهای حیاط را با توجه به گروه سنی دانشآموزان مدرسه انجام داد. بهاینترتیب کارها سبک شد و بهخوبی پیش رفت. همینجا خوب است بگویم بسیاری از این دوستان، داوطلبانه و از طریق فراخوانهایی که در صفحه اینستاگرام گروه جهادی شهید ستاری (jahadi_satari) میدهیم، جذب گروه ما شدهاند و با اشتیاق فراوان و بدون هیچگونه چشمداشتی مهارت و هنر خود را صرف خدمت به محرومان میکنند.»
وقتی بچهها و مادران روستا، همکارمان شدند
«یک اشتیاق عمومی باعث شد همه گروهها وظایفشان را در موعد مقرر انجام دهند. باعث و بانی این اشتیاق هم خود بچههای روستا بودند. بچههایی که سالها در حسرت مدرسه، رنج راههای طولانی را متحمل شدهبودند و حالا میشنیدند عدهای آمدهاند مدرسه روستایشان را بازسازی کنند. باید بودید و دویدنهای پرنشاطشان را در حیاط مدرسه میدیدید. نمیدانید این بچهها با چه ذوق و شوقی به مدرسه میآمدند و هرکدام به شیوهای تلاش میکردند به ما کمک کنند و در مرمت مدرسهشان سهیم باشند. یکی سطل رنگ برایمان میآورد، آن یکی آب دستمان میداد و دیگری پیستوله دست میگرفت و به سبک خودش دیوار حیاط را رنگ میکرد.»
هادی جوادی مکث میکند و انگار خاطره شیرینی در ذهنش جرقه زدهباشد، میگوید: «از محبت اولیای بچهها هم هرچه بگویم، کم است. این عزیزان مکرر به مدرسه میآمدند و از اینکه تنها مرکز آموزشی این محدوده دارد بازسازی میشود، ابراز خوشحالی میکردند. از سختیهایی که در این سالها برای رساندن بچهها به مدارس اوشان و لواسان و تهران از سر گذراندهبودند، میگفتند و از اینکه مدرسه روستا بعد از 11 سال بازگشایی میشود، تشکر میکردند. اما از همه قشنگتر، رفتار محبتآمیز بعضی مادران محترم روستا بود که حسابی ما را شرمنده کرد. جالب است بدانید ما چند روز ناهار را مهمان این مادران مهربان بودیم. یک روز یکیشان برایمان ماکارونی لذیذ آورد و چند روز بعد هم مهمان لوبیاپلوی خوشمزه یکی دیگر از مادران بودیم.»
تیرماه فراموشنشدنی روستای ایگل
اما چیزی تا موعد تحویل مدرسه باقی نمانده. در حال حاضر، مدرسه در چه شرایطی است؟ آقای جهادگر نفسی تازه میکند و در جواب میگوید: «به لطف خدا همه دوستان به تعهداتشان عمل کردند. از آن طرف، شورای روستا در کمترین زمان، لولهکشی گاز مدرسه را انجام داد و برای راهاندازی موتورخانه هم، قول یکی دو روز آینده را دادهاست. از این طرف هم، بحث سیمانکاری و گچکاری مدرسه، طراحی و نقاشی دیوار کلاسها و نقاشی و تصویرنگاری دیوارهای حیاط بهطور کامل و 100 درصد انجام شده است. فقط بحث برقکشی ساختمان مدرسه باقی مانده که مقدمات آن را هم انجام دادهایم. با یکی از شرکتهای طرف قرارداد آموزشوپرورش که از نظر ایمنی موردتایید است هماهنگ کردهایم، وسایل و اقلام موردنیاز هم تهیه شده و در چند روز آینده این بخش از کار هم انجام خواهد شد.
خوشبختانه هفته قبل که از بازرسی آموزشوپرورش آمدهبودند، کلیت اقدامات انجامشده در مدرسه را تأیید کردند و فقط بهلحاظ الزامات ایمنی و فنی، 3 ایراد گرفتند؛ اول، بحث نصب حفاظ برای پنجرههای کلاسهای طبقه بالا (که به سرعت انجام شد). دوم، بحث هماهنگی با آتشنشانی برای تهیه کپسولهای اطفای حریق (این مورد هم انجام شد). سوم، بحث راهاندازی موتورخانه مدرسه که قرار است در یکی دو روز آینده انجام شود. با رفع ایرادهای کوچک موجود، طبق قولی که دادهایم انشاءالله سر موعد مدرسه را تحویل میدهیم و پس از آن، کد مدرسه صادر خواهد شد.»
هادی جوادی (نفر اول از سمت راست) در کنار بچه های روستای «ایگل»به خاطر خنده بچههای روستا...
«مدارسی که تا به حال کارهای احیا و بازسازیشان را انجام دادهبودیم، مدارس فعال بودند. بهطور طبیعی کارهای این قبیل مدارس که رفتوآمد دانشآموزان و اولیای مدرسه در آن در جریان است، کمتر و سبکتر است و ما میرویم برای انجام کارهایی مثل طراحی و نقاشی کلاسها. اما ماجرای مدرسه روستای ایگل، متفاوت بود. 11 سال هیچکس در این مدرسه تردد نداشت و هیچچیز سر جای خودش نبود. تمام 10 کلاس مدرسه نیاز به گچکاری داشت. اگر میانگین مساحت هر کلاس را 40 متر مربع در نظر بگیریم، ما فقط 400 متر مربع گچکاری انجام دادیم. از آن طرف، 300 متر مربع مساحت حیاط مدرسه را سیمانکاری کردیم. و تازه رسیدیم به بخش طراحی و نقاشی. بنابراین، فعالیت در مدرسه روستای ایگل، تجربه متفاوتی بود. کار، سنگین بود و همه گروه واقعا جهادی عمل کردند. بچهها از جان و دل مایه گذاشتند و از 7 صبح تا 7 و 8 شب مشغول فعالیت بودند که کار در کمتر از 2 ماه به سرانجام رسید. البته یادی هم بکنیم از شورای روستا و گروهی که از طرف این دوستان در مدرسه زحمت میکشیدند. به همه این عزیزان هم خداقوت میگوییم.»
حرف پایانی هادی جوادی، مسئول گروه جهادی شهید سید علیرضا ستاری، پاسخ سئوالی است که از ابتدا در ذهن من میچرخید: «من و اغلب اعضای گروه، تا قبل از این روستای ایگل را ندیدهبودیم. ممکن است تا آخر عمرمان هم دیگر راهمان به اینجا نیفتد. بنابراین از فعالیتی که برای بازسازی مدرسه این روستا انجام دادیم، هیچ منفعتی نمیبریم. تمام هموغم ما این بود که برای بچههای روستا کاری انجام دهیم. به همین دلیل برایمان مهم نبود چرا مدرسه اینهمه سال متروکه بوده، آیا کسی در این زمینه کوتاهی کرده و... کاری به این مسائل نداشتیم. فقط دلمان میخواست خانوادههای روستا دیگر برای درس خواندن بچههایشان دغدغه نداشتهباشند و نگران زمستان و جادههای برفگرفته نباشند. برایمان مهم بود بچهها دیگر برای مدرسه رفتن آنهمه سختی نکشند. برایمان مهم بود کاری که از دستمان برمیآید را برای آنها انجام دهیم. به همین دلیل، حالا که خنده بچهها را میبینیم، خستگی از تنمان بیرون میرود و با خودمان میگوییم: "ارزشش را داشت".»
مگر معلمها هم بازنشسته میشوند؟!
داستان شیرین تولد دوباره مدرسه روستای ایگل، یک قهرمان دوستداشتنی دیگر هم دارد که اگر پای صحبتهای او ننشینیم، حتما یک جای مهم از داستانمان خواهد لنگید. اینطور است که بعد از شنیدن روایت آقای جهادگر، سراغش میروم. پیدا کردنش اصلا سخت نیست. هر روز از اول صبح به مدرسه میآید و تا غروب از آن دل نمیکند. از خانم معلم بازنشستهای برایتان میگویم که در تمام این روزها با عشق بیپایانش، قلب تپنده گروه احیای مدرسه روستای ایگل بوده. با اشتیاق سلام میکنم اما تا میآیم سر صحبت را باز کنم، با مهربانی میگوید: «دوست ندارم اسمی از من برده شود. آخه کاری نکردهام. من یک معلم ساده هستم که 40 سال از عمرم را در آموزشوپرورش گذراندم و حالا بعد از بازنشستگی هم دلم برای بچهها و آموزش و تربیتشان میتپد.
همکاری برای احیای مدرسه روستای ایگل را هم فقط برای خدا و بچههای روستا شروع کردم، بچههایی که میدیدم در این سالهای تعطیلی مدرسه، چقدر اذیت میشدند. همه اطرافیان و حتی فرزندان خودم میگویند چرا وارد چنین کار سختی شدی؟ پاسخ من، روشن است. معتقدم مدرسه، قلب فرهنگی هر جامعهای است. بنابراین جا دارد برای احیا و آبادی مدارس، سختیهای بزرگ را به جان بخریم. باید این روزها در روستا باشید و ذوق و شوق بچهها و بیشتر از آنها، والدینشان را ببینید...»
40 سال بعد از ما، حالا بچههایمان در بازسازی مدرسه مشارکت میکنند
شاهد از غیب میرسد. خانم معلم یکدفعه مکث میکند، با اشاره انگشتش نگاه مرا به گوشهای از حیاط مدرسه میکشاند و میگوید: «این خانم، مادر یکی از دانشآموزان مدرسه است. اصلا بیایید با خودش صحبت کنید.» مکالمه من و «زهرا آقابیک»، مادر «سید مهدی خضری» به همین سادگی و شیرینی شکل میگیرد. تا از ماجرای مدرسه میپرسم، گل از گلش میشکفد و میگوید: «خیلی خوشحالم مدرسه روستا دوباره دارد باز میشود. از وقتی مدرسه تعطیل شد، بچهها پراکنده شدند؛ یک عده رفتند مدارس تهران، یک گروه رفتند لواسان و مابقی هم رفتند اوشان. از همان موقع هم دردسرهای پدر و مادرها و نگرانیهایشان شروع شد.
فاصله روستا تا این مدارس، زیاد است. یا باید خودمان بچهها را به مدرسه ببریم و بیاوریم یا برایشان سرویس بگیریم. بنابراین هم یک هزینه اضافی به ما تحمیل میشود هم وقت و انرژی بچهها در رفتوآمد هدر میرود و فقط خستگی برایشان میماند. از همه بدتر، خطرات این جادهها مخصوصا در زمستان است که آراموقرار را از والدین میگیرد. به خاطر همین مشکلات است که وقتی شنیدم یک گروه جهادی آمدهاند برای بازسازی مدرسه، خیلی خوشحال شدم. خیلی حس خوبی است وقتی متوجه میشوید یک عده به فکر شما و بچههایتان هستند. الان خیلی خوشحالم که پسرم بعد از این قرار است همینجا در روستای خودمان مدرسه برود. از این دوستان تشکر میکنم، به همهشان خسته نباشید میگویم و از صمیم قلب برایشان آرزوی سلامتی و توفیق بیشتر میکنم.»
انگار چیزی مثل یک خاطره شیرین در ذهن زهرا خانم زنده میشود که لبخندبرلب میگوید: «پسر من آنقدر برای آمادهشدن مدرسه ذوق دارد که هر وقت بتواند، میآید مدرسه و به نیروهای جهادی کمک میکند؛ با فرغون خاک میبرد، نردهها را رنگآمیزی میکند و... وقتی ذوق و شوق او و بچههای دیگر را میبینم، یاد خودمان در 40 سال قبل میافتم. این مدرسه، در سال 1358 تأسیس شد و ما اولین دانشآموزانش بودیم. خوب یادم است کار ساخت و ساز تمام شدهبود اما هنوز تمیزکاریهایش انجام نشدهبود. ما بچهها با مدیر و معلمها دست به دست هم دادیم و مدرسه را تمیز کردیم تا برای شروع سال تحصیلی آماده شود. این روزها که مشارکت پسر خودم و بچههای دیگر را در بازسازی مدرسه میبینم، خاطرات خوش 40 سال قبل برایم تکرار میشود.»
چند نما از روستای زیبای «ایگل» در شمیرانات، بخش «رودبار قصران»هوای آلوده تهران شود سبب خیر اگر خدا خواهد...!
حالا خانم معلم هم سر شوق آمده و بیآنکه بپرسم، دستم را میگیرد و میبرد به نقطه شروع این داستان زیبا: «7سال است به این روستا رفتوآمد دارم؛ درست از وقتی پزشکان به خاطر ناراحتی ریهام توصیه کردند خودم را از هوای آلوده تهران دور کنم. یک باغچه اینجا خریدیم و من از همان موقع بین تهران و ایگل در تردد هستم. 40 سال تدریس در آموزشوپرورش باعث شده عشق آموزش هیچوقت از دل و فکر من بیرون نرود. به همین دلیل، چند سالی است در مسجد روستا برای خانمها کلاس قرآن برپا میکنم. در همین جلسات، یکبار خانمها گفتند: "کاش میشد کلاس کمکهای اولیه و کلاسهای هنری و فرهنگی هم برایمان بگذارید." اما امکان برگزاری چنین کلاسهایی در فضای مسجد نبود. وقتی خانمها گفتند: "یک مدرسه در روستا داریم که تعطیل است..." چیزی در ذهنم جرقه زد. رفتم سراغ شورای روستا و گفتم: یکی کلاس از این مدرسه متروکه را به ما بدهید برای فعالیتهای آموزشی فرهنگی خانمهای روستا. امکان این کار فراهم نشد اما از 3، 4 سال قبل، وضعیت این مدرسه برای من تبدیل به یک موضوع مهم شد.
گذشت تا اردیبهشت امسال که در خبرها شنیدم قرار است تعدادی از مدارس به مزایده گذاشتهشود. واقعا احساس خطر کردم. آن شب تا صبح خوابم نبرد. فردایش به اعضای شورای روستا گفتم: مدارس متروکه و تعطیل، در اولویت مزایده قرار میگیرند ها... فکری به حال این مدرسه کنید. خلاصه همه به تکاپو افتادند. هیچکس دلش نمیخواست این مدرسه از دست برود. با خانمهای روستا 14 هزار صلوات به نیت خانم حضرت نرجس خاتون (س)، مادر امام زمان (عج) نذر کردیم که مشکل مدرسه حل شود. شاید باورتان نشود، راستش را بخواهید خودمان هم باورمان نمیشد اما بعد از 2 هفته، پای بچههای گروه جهادی شهید ستاری به روستا باز شد...»
نگویید گروه جهادی، بگویید فرشتههای آسمانی
«از من بپرسید، میگویم بچههای این گروه جهادی مثل فرشتههایی هستند که از آسمان آمدهاند برای نجات این مدرسه. ماجرای ورود آنها به روستای ایگل، اصلا مثل یک معجزه بود. آن روز شنبه که برای بازدید آمدند، قرار بود چند روز بعدش یعنی دقیقا روز سهشنبه قرار بود جلسه مزایده مدرسه برگزار شود. اما با آمدن این گروه، همهچیز تغییر کرد.
اگر بدانید چه کارها کردند این بچههای جهادی برای مدرسه روستا. من شاید به قدر سر سوزنی توانستم در کنارشان باشم. واقعا یکه خوردم از مواجهه با این بچهها؛ آخه انسان چقدر میتواند خالصانه و بیریا کار کند؟! نمیدانید چقدر در این 2 ماه زحمت کشیدند و عرق ریختند. اصلا وجودشان مایه برکت و آرامش است. همین دیروز که پیگیر کارهای شوفاژخانه و تهیه کپسولهای آتشنشانی و درگیر هزینههای سنگین آنها بودیم، یک هزینه جدید برایمان ایجاد شد. کارشناسان ایمنی در بازدید از مدرسه گفتند برای حفظ ایمنی بچهها در هنگام زلزله احتمالی، بالای چارچوب درها نباید شیشه باشد. بهجای آن باید طلق کار گذاشته شود. مستأصل شدهبودم. ناچار با خجالت با آقای جوادی تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم. ایشان از پشت خط، گفت: "مشکلی نیست که. خودمان میآییم طلق میبریم و بالای چارچوبها نصب میکنیم." و با همین جمله، کار را آسان و خیال مرا راحت کرد.»
وقتی کارکنان شرکت گاز، حق همکلاسیها را ادا کردند
خانم معلم 64 ساله که این روزها انگار خون تازهای در رگهایش دویده، نمیداند از کدام قسمت از ماجرای دلنشین بازسازی مدسه بگوید. یک لحظه میایستد، نفسی تازه میکند و میگوید: «در مراجعاتی که به اداره آموزشوپرورش منطقه "فشم" داشتم، با کمک ریاست این اداره توانستم بدون مشکل امور مدرسه را پیگیری کنم. از همینجا لازم میدانم از همکاریهای ایشان و همکارانش تشکر کنم. اما یکی از اتفاقاتی که در این مسیر، حسابی کام مرا شیرین کرد، در اداره گاز فشم رقم خورد.
لولهکشی گاز مدرسه، یکی از مهمترین موضوعاتی بود که باید رفع میشد و همگی فکر میکردیم از آن دسته کارهایی است که انجامش حسابی از ما وقت خواهد گرفت. اما من ساعت 11 صبح برای پیگیری این موضوع به اداره گاز فشم رفتم و کارکنان این اداره تا ساعت 15 همان روز، تمام کارهای لازم را انجام دادند! باورم نمیشد. کارهای مربوط به لولهکشی گاز خانه خود من، 3 ماه طول کشیدهبود. در مقابل تعجب و خوشحالی من، کارکنان اداره گاز گفتند: "آخه ما خودمان هم در همین مدرسه روستای ایگل درس خواندهایم. دلمان میخواست برای این مدرسه و دانشآموزانش کاری کردهباشیم."»
نیروهای جهادی در کنار بچه های روستای ایگل در مدرسه بازسازی شده روستاشوق سر و سامان گرفتن 90 دانشآموز
«ماجرای این مدرسه فقط به بچههای روستای ایگل محدود نمیشود چون بچههای روستاهای "لوار" و "باغ گل" هم اینجا درس میخواندند و بعد از تعطیلی مدرسه، آنها هم مجبور شدند به مدارس اوشان، آهار، فشم، رودک، لواسان و تهران بروند. اگر بدانید بچهها برای رسیدن به مدرسههایشان از چه جاده خطرناکی باید تردد میکردند، به ما حق میدهید تا این حد برای احیای مدرسه روستا دغدغه داشتهباشیم. در زمستان، دختر خودم مدام فیلم ریزش کوه در این جاده را برایم میفرستاد و میگفت: "مامان! نمیخواهد آخر هفته بیایی تهران. جاده، خیلی خطرناکه."»
پرونده مدرسه که بعد از 11 سال از زیر خروارها پرونده بیرون آمد و گرد و غبار رویش گرفتهشد، کمکم اهمیت موضوع تحصیل دانشآموزان این محدوده برای همه روشنتر شد: «کار بازسازی و احیای مدرسه را که شروع کردیم، به پیشنهاد دوستان آموزش و پرورش منطقه فشم، شروع به پیشثبتنام کردیم تا مشخص شود مدرسه به طور تقریبی چند دانشآموز خواهد داشت. کار آمارگیری را خودم انجام دادم و متوجه شدم حدود 90 دانشآموز در این محدوده داریم. وقتی نتیجه به اطلاع دوستان آموزشوپرورش رسید، گفتند: "در فشم با 9 دانشآموز، مدرسه راه انداختهایم. مسلم است که اینجا با 90 دانشآموز، حتما لازم است مدرسهاش احیا و بازگشایی شود." این واقعا برای ما باعث خوشحالی است که همه دوستان با علاقه و دغدغه پای کار این مدرسه آمدند و کمک کردند کارها بهخوبی انجام شود؛ از دوستان و همکارانم در آموزشوپرورش تا کارکنان اداره گاز و شورای روستا. از همه این عزیزان متشکرم.»
دیوارهای نونوارشده مدرسه روستای ایگلاحیای مدرسه روستا؛ یک تیر و چند نشان
«در این سالها بچهها آنقدر در رفتوآمد در مسیر طولانی میان روستا و مدرسهشان خسته میشدند که عملا در خانه توانی برای مطالعه و مرور درسهایشان نداشتند. از چند نفرشان شنیدم که کلاسهایشان در اوشان هم خیلی شلوغ و 46 نفره بوده. در این شرایط، عجیب نیست که میبینم بنیه علمی قوی ندارند. من در همین یکی دو ماه که به مدرسه سر میزدیم، هر روز در یکی از کلاسهای متروکه مدرسه برای چند دقیقه با بچهها ریاضی کار میکردم و چند نکته یادشان میدادم. البته مشکل، فقط این نیست...»
وضعیت کلاس های مدرسه روستا قبل از بازسازیخانم معلم میخواهد چیزی بگوید اما انگار تردید دارد. چند بار حرفش را نگفته، میخورد اما بالاخره دل به دریا میزند و میگوید: «مدرسه فقط محلی برای درس خواندن بچهها نیست. فضایی است برای شکل گرفتن شخصیت آنها. روز اول وقتی همراه با مسئولان گروه جهادی شهید ستاری برای بازدید از مدرسه رفتیم، واقعا غصهدار شدم. کلاسهای مدرسه پر شدهبود از زباله و ضایعات، بوی بدی از همهجا به مشام میرسید و شواهدی موجود بود که نشان میداد مثل هر ساختمان متروکه دیگری، آنجا هم به پاتوق کارگران بیپناه و متاسفانه معتادان تبدیل شده. و بدتر از همه اینکه بعضی جوانان روستا هم به این افراد گرایش پیدا کردهبودند. عجیب هم نیست؛ بچهای که از مدرسه محروم میشود، خطرات فراوانی در جامعه در کمینش خواهد بود. و چه کسی میداند چه تعداد از بچههای این روستا در این سالها به دلیل تعطیلی مدرسهشان، از تحصیل بازماندند و آسیب دیدند؟
ماجرا از این هم ظریفتر است. بچههای روستای ایگل در این 11 سال مجبور بودند به مدارس اطراف بروند. یعنی جمعشان در چندین مدرسه پراکنده شد. یکی از بچهها برایم تعریف میکرد: "بعضی بچههای مدرسه اوشان ما را اذیت میکردند و به ما زور میگفتند چون تعداد ما کم بود!" این ضعیف واقع شدن و مورد ظلم قرار گرفتن، به عزت نفس بچهها لطمه میزند و باعث سرخوردگی روحی آنها میشود. اما همین بچهها وقتی در مدرسه روستایشان درس بخوانند، احساس عزت میکنند. چرا؟ چون حس میکنند دارند در جایی تحصیل میکنند که متعلق به خودشان است. در اینصورت حتما شخصیت قویتری خواهند داشت و کمتر آسیب خواهند دید.»
فریب ویلاهای چشمنواز را نخورید؛ زیر پوست این حوالی پر از درد است
حالا من هم مجاب میشوم سئوالی را که چند بار از نوک زبانم پس زدهام، از خانم معلم دلسوز و دغدغهمند داستانمان بپرسم. میگویم: تا اسم شمیرانات، تجریش، لواسان و مناطق اطرافشان میآید، تصویر ویلاهای لوکس و بهاصطلاح لاکچری و شهرکهای آنچنانی در ذهن همه شکل میگیرد. به همین دلیل، وجود محرومیت در این مناطق، موضوعی است که برای خیلیها قابل باور نیست. راستش ما هم اگر امروز پای صحبتهای دوستان جهادی و شما نمینشستیم، شاید باورمان نمیشد بغل گوش ویلاهای چشمنواز میلیاردی، یک مدرسه 11 سال تعطیل بوده. ماجرا چیست؟ موضوع مدرسه روستای ایگل، یک استثناست یا ردپای محرومیت را در نقاط دیگر این محدوده هم میتوان دید؟
انگار چیزی گفتهام که داغ دل خانم معلم را تازه کرده. سری به افسوس تکان میدهد و میگوید: «این مشکل همیشگی ماست. هر وقت به دوستان و اطرافیان میگویم بیایند برای فعالیتهای خیریه و... در این مناطق کمک کنند، در جواب میگویند: "اهالی آن مناطق که خیلی پولدارند!" درحالیکه نمیدانند فقر و محرومیتی که در این مناطق وجود دارد، شاید بیشتر از خیلی نقاط دیگر باشد. همین حالا، با وجود تمام تلاشهای گروه جهادی و اعضای شورا، نتوانستیم شیروانی مدرسه را تعمیر کنیم چون هزینهاش خیلی زیاد میشود و از عهده ما خارج است. از آن طرف، مسجد روستا عملا تعطیل است چون امام جماعت ندارد. چرا؟ چون مسجد، خانه عالم ندارد که یک روحانی بتواند بیاید و مستقر شود. 2کار برای من آرزو شده؛ بتوانیم سرویس بهداشتی مسجد را تعمیر کنیم و یک خانه عالم در مسجد بسازیم تا مسجد رونق بگیرد و حال دلمان با برگزاری نماز جماعت، خوب شود.
بله، درست است. معیار قضاوت همه، ویلاهای لوکس لواسان است. البته در همین روستای ایگل هم ویلاهای آنچنانی ساخته شده اما واقعیت این است که این ویلاها هیچ ارتباطی با ساکنان بومی این مناطق ندارد. روستاهای زیادی در این محدوده وجود دارد که مردمانش بسیار نیازمند کمک هستند و زندگیشان هیچ تناسبی با زندگی آن ویلانشینها ندارد. اینجا مردمان کمبضاعتی دارد که بسیار عزتمند هستند و نیازشان را فریاد نمیزنند. علاوهبر فقر پنهان، بیکاری هم در این محدوده بیداد میکند. در هر خانواده، یکی دو جوان بالای 24 سال بیکار وجود دارد که اگر فکری برای اشتغالشان نشود، آسیبهای جدی خواهند دید.»
منبع: فارس